پیش از آنکه سریال هری پاتر از راه برسد، به ۱۰ مورد از بزرگترین رازهای حلنشده نسخههای سینمایی هری پاتر پرداختهایم؛ این اسرار که خاتمه و جزئیات مهم داستان را از مخاطبان دریغ کردهاند، بر اساس میزان ابهام و تأثیرشان بر داستان رتبهبندی شدهاند.
چارسو پرس: در طول سری فیلمها و کتابهای «هری پاتر»، خردهداستانها و عناصر جادویی زیادی معرفی شدهاند تا داستان را غنیتر کرده و به پیشبرد آن کمک کنند. اما مشکل اینجاست که افزودن ابعاد بیشتر به یک محصول رسانهای میتواند آن را پیچیدهتر کند و هرچه پیچیدگی بیشتر، احتمال بروز سؤالات بیپاسخ نیز بیشتر خواهد شد. متأسفانه رازهای حلنشده در جای جای دنیای هری پاتر دیده میشوند و ذهن طرفداران را به خود مشغول کردهاند. برخی از این سوالات نسبتاً کماهمیت و جزئی هستند، اما برخی دیگر واقعاً گیجکنندهاند و حتی تهدیدی برای انسجام داستان محسوب میشوند.
۱۰. زندان آزکابان – چه اتفاقات وحشتناکی در آنجا رخ داده است؟
بر اساس افسانههای هری پاتر، زندان آزکابان توسط یک جادوگر تاریک به نام «اکریزدیس» ساخته و اداره میشد. او این جزیره را از نگاه جهان جادو و مشنگها (Muggle) پنهان نگه داشته بود و از دمنتورها برای محافظت از پناهگاهش استفاده میکرد. پس از مدتی، جادوگران او را شناسایی کردند و به این قلعه حمله بردند، اکرزدیس را شکست داده و جزیره را به یک زندان تبدیل کردند، اما همچنان دمنتورها را به عنوان نگهبان در سمت خود ابقا کردند. گزارشها حاکی از آن بود که فعالیتهای اکرزدیس در قلعه آنچنان وحشتناک بود که هیچ یک از بازرسها حاضر به صحبت در مورد آن نشدند.
با این تفاصیل، سؤالی که اینجا مطرح میشود این است: چه اتفاقی در آزکابان رخ داده و اکرزدیس دقیقاً چه کارهای شومی در آنجا انجام میداد؟ آیا او درگیر نوعی بازی وحشیانه بود که مثل فیلم «اره» در اتاقهای شکنجه در جریان بودند؟ یا شاید در حال ساخت جادوها یا اشیای جادویی خطرناک بود؟ اطلاعات کمی درباره اکرزدیس و حتی کمتر از فعالیتهای او در قلعه موجود است و به احتمال زیاد این رازهای داستان هری پاتر هرگز افشا نخواهند شد.
۹. استن شانپایک – دوست یا دشمن؟
استن شانپایک برای اولین بار در کتاب سوم وارد داستان شد. او متصدی عجیب و غریب اتوبوس شوالیه است که هری را به «دیگ سوراخ» میبرد. او شخصیت دوستداشتنی و عجیبی است و شاید ندانید که در مجموعه کتابهای هری پاتر شانپایک در واقع یکی از مرگخواران است.
در درس «مد-آی مودی» (Mad-Eye Moody) درباره سه نفرین نابخشودنی، توضیح داده میشود که نفرین امپریوس بهطور خاصی خطرناک است، زیرا تشخیص این که آیا کسی با میل خود جرمی مرتکب میشود یا به تسخیر کسی که نفرینش کرده، درآمده است، دشوار است. در جریان جنگ دوم جادوگری، شانپایک کارهای پلیدی برای مرگخواران انجام داد اما مدعی شد که تحت نفرین امپریوس بوده است و با این بهانه از مجازات فرار کرد. اما آیا او واقعاً نفرینشده بود؟ هیچ مدرکی در این باره وجود ندارد که ثابت کند او نفرینشده بود یا نه. پس این که آیا واقعاً از لرد ولدمورت پشتیبانی میکرد یا خیر، همچنان یکی از رازهای هری پاتر باقی میماند.
۸. کرامپلهورند اسنورکاکها – آیا واقعاً وجود دارند؟
کرامپلهورند اسنورکاک موجودی است که زنوفیلیوس لاوگود و دخترش، لونا، به شدت به آن علاقهمندند. هرچند در کتابها بیشتر به این علاقه پرداخته شده است. گفته میشود این موجودات در شمال اروپا یا اسکاندیناوی زندگی میکنند، رنگی بنفش و شاخها و بینی بزرگی دارند. علاقه به این موجودات در سالهای آخر حضور لونا در هاگوارتز به اوج خود میرسد، اما هیچگاه موفق به یافتن یکی از آنها نمیشوند.
زنوفیلیوس در خانه خود شاخی را نشان میدهد و به ادعای خودش این شاخ متعلق به یک اسنورکاک است. اما به باور هرماینی این شاخ متعلق به یک «ارامپنت» است که با کوچکترین ضربهای منفجر میشود. دقایقی بعد، حرف هرماینی درست از آب درمیآید و شاخ منفجر میشود؛ اینجا هم مدرکی دال بر وجود این موجودات ارائه نمیشود. اما با توجه به شیفتگی لونا و پدرش به این موضوع و مجموعهای از گزارشهای تاریخی که جمعآوری کردهاند، شاید این موجودات واقعاً وجود داشته باشند. اما پاسخ قطعی به این سوال هرگز داده نمیشود.
۷. الدر واند یا ابر چوبدستی – گریندل والد چگونه آن را به چنگ آورد؟
ابر چوبدستی، که بهعنوان قویترین چوبدستی در دنیای جادوگری شناخته میشود، طلسمی خاص دارد: این چوبدستی فقط زمانی از یک جادوگر اطاعت میکند که به حق به دست آورده شود؛ یا از طریق شکست دادن صاحب اصلی آن در دوئلی شرافتمندانه یا حتی کشتن او. در فیلم «جانوران شگفتانگیز: اسرار دامبلدور»، گِلرت گریندلوالد آن را در اختیار دارد، اما در مبارزه از آلبوس دامبلدور شکست میخورد، که ثابت میکند دامبلدور به چه نحو به این چوبدستی دست پیدا کرده است.
اما گریندلوالد چگونه آن را به چنگ آورده بود؟ در افسانهها آمده که او آن را از سازنده چوبدستی، گریگوروویچ، دزدیده است. پس چرا چوبدستی آنقدر خوب از او اطاعت میکرد و به او اجازه استفاده میداد؟ چطور گریندلوالد به این اندازه استادانه بر این چوبدستی قدرتمند مسلط شد؟ شاید جهان هری پاتر هیچگاه پاسخی به این رازهای سؤالبرانگیز ندهد.
۶. دندان باسیلیسک – چرا هری را نابود نکرد؟
در «هری پاتر و تالار اسرار»، هری با باسیلیسک، مار هیولایی که میتواند هر کسی را تنها با نگاهش بکشد، روبرو میشود و آن را میکشد. قبل از کشتن مار، باسیلیسک او را نیش میزند و دندانش در بازوی هری فرو میرود. در ادامه، هری از این دندان برای نابودی هورکراکسی که در دفترچه ولدمورت آمده است، استفاده میکند. بعدها مشخص میشود که سم باسیلیسک قادر به نابود کردن هورکراکسهاست، اما یک مشکل وجود دارد: هری هم خودش یک هورکراکس است؛ پس چرا این سم او را نکشت؟
تا حدی توضیح داده شده که خود ولدمورت باید هری را سر وقت درست خودش بکشد، اما دلیل این مسأله بهطور کامل توضیح داده نمیشود. محتملترین پاسخ این است که جی.کی. رولینگ هنوز به این موضوع فکر نکرده بود و داستان هورکراکسها به طور کامل شکل نگرفته بوده است.
۵. فوکس – چگونه با دامبلدور پیوند برقرار کرد؟
فوکس، ققنوسی زیبایی که از پرهای او در طراحی چوبدستیهای ولدمورت و هری به عنوان هسته استفاده شده است. او در دفتر دامبلدور زندگی میکند و دارای تواناییهای جادویی بسیاری است. فوکس به عنوان یکی از معروفترین شخصیتهای غیرانسانی در هری پاتر، همچنان احساسات خود را نشان میدهد و قدرت بالایی در شفا بخشیدن و التیام دادن دردها دارد؛ بهعنوان مثال، اشکهای او به بهبود زخم هری از نیش باسیلیسک کمک کردند.
اما هرگز توضیح داده نشده که دامبلدور و فوکس چگونه با یکدیگر آشنا شدند. فوکس از کجا آمده و چه دلیلی دارد که به دامبلدور اعتماد کند؟ هواداران خوشحالاند که فوکس را در داستان دیدهاند، اما همچنان این سؤال باقی است که چرا و چگونه او در دفتر دامبلدور حضور پیدا کرده است.
۴. ثروت خانوادگی هری پاتر – چطور این همه پول داشتند؟
در «هری پاتر و سنگ جادو»، اولین قسمت از سری فیلمهای هری پاتر، زمانی که هاگرید هری را به بانک گریگوتز میبرد و صندوق والدینش را به او نشان میدهد، با حجم عظیمی از سکههای جادویی مواجه میشود؛ مبلغی بیش از آنچه برخی از خانوادههای قدرتمند جادوگری دارند. البته این ثروت به عنوان ارثیه والدین مرحوم هری به او رسیده، اما همچنان این حجم از پول برای یک زوج جادوگر عادی بسیار زیاد به نظر میرسد.
این مسئله سوالات زیادی ایجاد میکند؛ از جمله اینکه والدین هری چگونه به چنین ثروتی دست یافتند؟ هرگز توضیح داده نشده که جیمز و لیلی چه شغلی داشتهاند. در واقع، عمه پتونیا در جایی از داستان به طعنه میگوید که پدر هری بیکار بوده است. این نکته از نظر داستانی اهمیت چندانی ندارد، اما واقعاً جای تعجب دارد که چگونه ثروت خانواده پاتر حتی با خانواده مالفوی قابل قیاس بوده، در حالی که پاترها در خانهای کوچک در گودریکز هالو با حداقل امکانات امنیتی زندگی میکردند. آنها باید بخشی از این پول را برای حفاظت بیشتر در برابر ولدمورت سرمایهگذاری میکردند.
۳. پرده ویل – چیست و از کجا آمده؟
در «هری پاتر و محفل ققنوس»، هری و دوستانش به وزارت سحر و جادو و بخش دپارتمان اسرار سفر میکنند، که پر است از اشیای جادویی اسرارآمیزی که وزارت قصد بررسی و مطالعه در مورد آنها را دارد. در یک اتاق بزرگ و خالی، یک طاق سنگی بزرگ قرار دارد که یک حجاب نازک و شفاف در آن موج میزند. هری و لونا میتوانند صدای زمزمههایی را از آن سوی این پرده بشنوند. در ادامه داستان، زمانی که سیریوس بلک کشته میشود، او در دل این پرده میافتد و ناپدید میشود.
این شیء مرموز که به نام «پرده» (Veil) شناخته میشود، هیچگاه در مورد نحوه کشف آن و هدف اصلی آن توضیحی داده نمیشود. نظریه محبوب این است که این پرده نوعی دروازه به دنیای مردگان است، اما این که در آن سو چه چیزی وجود دارد، هیچوقت معلوم نمیشود. شاید سیریوس جواب آن را بداند، اما به دلیلی او هرگز بعد از اینکه هری با او از طریق سنگ رستاخیز صحبت میکند، دربارهاش چیزی نمیگوید.
۲. نقشه غارتگر – چطور متقلبان شناسایی نشدند؟
در «هری پاتر و زندانی آزکابان»، هری نقشه غارتگر را از فرد و جورج ویزلی هدیه میگیرد. این نقشه جادویی مکان همه افراد حاضر در هاگوارتز را به همراه برخی از اتاقهای مخفی و مسیرهای سری نشان میدهد. در یکی از صحنهها، هری نام پیتر پتیگرو را روی نقشه میبیند، اما زمانی که به مکان نشان دادهشده میرسد، کسی آنجا نیست. در ادامه فاش میشود که پیتر در واقع به شکل موش خانگی ران، یعنی اسکیبرز، در میان آنها پنهان شده است، اما همچنان به عنوان پیتر پتیگرو روی نقشه نشان داده میشود.
این نقشه سؤال مهمی را مطرح میکند: چطور تعداد زیادی متقلب در هاگوارتز هیچوقت شناسایی نشدند؟ در «هری پاتر و جام آتش»، بارتیکراوچ جونیور مودی واقعی را میدزدد و با استفاده از معجون پلیجوس خود را به جای او جا میزند. با توجه به نحوه عملکرد نقشه، چطور کسی متوجه نشد که این خود «مودی» نیست؟ یا چرا فرد و جورج به
وجود موشی که روی نقشه با نام یک انسان وجود دارد، توجهی نکرده بودند؟ پاسخ این سؤال همچنان مبهم است.
۱. افسون فیدلیوس – چرا پاترها لقمه را دور سر خود چرخاندند؟
در جریان جنگ اول جادوگری، والدین هری، جیمز و لیلی پاتر، از افسون پیچیده فیدلیوس برای پنهان کردن محل زندگی خود استفاده کردند. هدف این افسون، این بود که موقعیت آنها به عنوان یک راز باقی بماند و فقط توسط نگهبان راز فاش شود. جیمز تصمیم گرفت که دوست قدیمی خود، پیتر پتیگرو را به عنوان نگهبان راز انتخاب کند. البته پیتر در نهایت آنها را لو داد و ولدمورت را به درب خانه آنها کشاند و باعث مرگشان شد.
اما نکته اینجاست: جیمز میتوانست لیلی را به عنوان نگهبان راز انتخاب کند یا برعکس، و این تصمیم امنیت آنها را بسیار بیشتر میکرد. احتمالاً ولدمورت هرگز نمیتوانست آنها را پیدا کند. این راهحل به قدری واضح است که واقعاً جای تعجب دارد که چرا این کار را نکردند. در واقع، این سؤال بهعنوان یکی از رازهای هری پاتر مطرح نمیشود، بلکه به نوعی یک نقص آشکار در داستان است.
۱۰. زندان آزکابان – چه اتفاقات وحشتناکی در آنجا رخ داده است؟
بر اساس افسانههای هری پاتر، زندان آزکابان توسط یک جادوگر تاریک به نام «اکریزدیس» ساخته و اداره میشد. او این جزیره را از نگاه جهان جادو و مشنگها (Muggle) پنهان نگه داشته بود و از دمنتورها برای محافظت از پناهگاهش استفاده میکرد. پس از مدتی، جادوگران او را شناسایی کردند و به این قلعه حمله بردند، اکرزدیس را شکست داده و جزیره را به یک زندان تبدیل کردند، اما همچنان دمنتورها را به عنوان نگهبان در سمت خود ابقا کردند. گزارشها حاکی از آن بود که فعالیتهای اکرزدیس در قلعه آنچنان وحشتناک بود که هیچ یک از بازرسها حاضر به صحبت در مورد آن نشدند.
با این تفاصیل، سؤالی که اینجا مطرح میشود این است: چه اتفاقی در آزکابان رخ داده و اکرزدیس دقیقاً چه کارهای شومی در آنجا انجام میداد؟ آیا او درگیر نوعی بازی وحشیانه بود که مثل فیلم «اره» در اتاقهای شکنجه در جریان بودند؟ یا شاید در حال ساخت جادوها یا اشیای جادویی خطرناک بود؟ اطلاعات کمی درباره اکرزدیس و حتی کمتر از فعالیتهای او در قلعه موجود است و به احتمال زیاد این رازهای داستان هری پاتر هرگز افشا نخواهند شد.
۹. استن شانپایک – دوست یا دشمن؟
استن شانپایک برای اولین بار در کتاب سوم وارد داستان شد. او متصدی عجیب و غریب اتوبوس شوالیه است که هری را به «دیگ سوراخ» میبرد. او شخصیت دوستداشتنی و عجیبی است و شاید ندانید که در مجموعه کتابهای هری پاتر شانپایک در واقع یکی از مرگخواران است.
در درس «مد-آی مودی» (Mad-Eye Moody) درباره سه نفرین نابخشودنی، توضیح داده میشود که نفرین امپریوس بهطور خاصی خطرناک است، زیرا تشخیص این که آیا کسی با میل خود جرمی مرتکب میشود یا به تسخیر کسی که نفرینش کرده، درآمده است، دشوار است. در جریان جنگ دوم جادوگری، شانپایک کارهای پلیدی برای مرگخواران انجام داد اما مدعی شد که تحت نفرین امپریوس بوده است و با این بهانه از مجازات فرار کرد. اما آیا او واقعاً نفرینشده بود؟ هیچ مدرکی در این باره وجود ندارد که ثابت کند او نفرینشده بود یا نه. پس این که آیا واقعاً از لرد ولدمورت پشتیبانی میکرد یا خیر، همچنان یکی از رازهای هری پاتر باقی میماند.
۸. کرامپلهورند اسنورکاکها – آیا واقعاً وجود دارند؟
کرامپلهورند اسنورکاک موجودی است که زنوفیلیوس لاوگود و دخترش، لونا، به شدت به آن علاقهمندند. هرچند در کتابها بیشتر به این علاقه پرداخته شده است. گفته میشود این موجودات در شمال اروپا یا اسکاندیناوی زندگی میکنند، رنگی بنفش و شاخها و بینی بزرگی دارند. علاقه به این موجودات در سالهای آخر حضور لونا در هاگوارتز به اوج خود میرسد، اما هیچگاه موفق به یافتن یکی از آنها نمیشوند.
زنوفیلیوس در خانه خود شاخی را نشان میدهد و به ادعای خودش این شاخ متعلق به یک اسنورکاک است. اما به باور هرماینی این شاخ متعلق به یک «ارامپنت» است که با کوچکترین ضربهای منفجر میشود. دقایقی بعد، حرف هرماینی درست از آب درمیآید و شاخ منفجر میشود؛ اینجا هم مدرکی دال بر وجود این موجودات ارائه نمیشود. اما با توجه به شیفتگی لونا و پدرش به این موضوع و مجموعهای از گزارشهای تاریخی که جمعآوری کردهاند، شاید این موجودات واقعاً وجود داشته باشند. اما پاسخ قطعی به این سوال هرگز داده نمیشود.
۷. الدر واند یا ابر چوبدستی – گریندل والد چگونه آن را به چنگ آورد؟
ابر چوبدستی، که بهعنوان قویترین چوبدستی در دنیای جادوگری شناخته میشود، طلسمی خاص دارد: این چوبدستی فقط زمانی از یک جادوگر اطاعت میکند که به حق به دست آورده شود؛ یا از طریق شکست دادن صاحب اصلی آن در دوئلی شرافتمندانه یا حتی کشتن او. در فیلم «جانوران شگفتانگیز: اسرار دامبلدور»، گِلرت گریندلوالد آن را در اختیار دارد، اما در مبارزه از آلبوس دامبلدور شکست میخورد، که ثابت میکند دامبلدور به چه نحو به این چوبدستی دست پیدا کرده است.
اما گریندلوالد چگونه آن را به چنگ آورده بود؟ در افسانهها آمده که او آن را از سازنده چوبدستی، گریگوروویچ، دزدیده است. پس چرا چوبدستی آنقدر خوب از او اطاعت میکرد و به او اجازه استفاده میداد؟ چطور گریندلوالد به این اندازه استادانه بر این چوبدستی قدرتمند مسلط شد؟ شاید جهان هری پاتر هیچگاه پاسخی به این رازهای سؤالبرانگیز ندهد.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
۶. دندان باسیلیسک – چرا هری را نابود نکرد؟
در «هری پاتر و تالار اسرار»، هری با باسیلیسک، مار هیولایی که میتواند هر کسی را تنها با نگاهش بکشد، روبرو میشود و آن را میکشد. قبل از کشتن مار، باسیلیسک او را نیش میزند و دندانش در بازوی هری فرو میرود. در ادامه، هری از این دندان برای نابودی هورکراکسی که در دفترچه ولدمورت آمده است، استفاده میکند. بعدها مشخص میشود که سم باسیلیسک قادر به نابود کردن هورکراکسهاست، اما یک مشکل وجود دارد: هری هم خودش یک هورکراکس است؛ پس چرا این سم او را نکشت؟
تا حدی توضیح داده شده که خود ولدمورت باید هری را سر وقت درست خودش بکشد، اما دلیل این مسأله بهطور کامل توضیح داده نمیشود. محتملترین پاسخ این است که جی.کی. رولینگ هنوز به این موضوع فکر نکرده بود و داستان هورکراکسها به طور کامل شکل نگرفته بوده است.
۵. فوکس – چگونه با دامبلدور پیوند برقرار کرد؟
فوکس، ققنوسی زیبایی که از پرهای او در طراحی چوبدستیهای ولدمورت و هری به عنوان هسته استفاده شده است. او در دفتر دامبلدور زندگی میکند و دارای تواناییهای جادویی بسیاری است. فوکس به عنوان یکی از معروفترین شخصیتهای غیرانسانی در هری پاتر، همچنان احساسات خود را نشان میدهد و قدرت بالایی در شفا بخشیدن و التیام دادن دردها دارد؛ بهعنوان مثال، اشکهای او به بهبود زخم هری از نیش باسیلیسک کمک کردند.
اما هرگز توضیح داده نشده که دامبلدور و فوکس چگونه با یکدیگر آشنا شدند. فوکس از کجا آمده و چه دلیلی دارد که به دامبلدور اعتماد کند؟ هواداران خوشحالاند که فوکس را در داستان دیدهاند، اما همچنان این سؤال باقی است که چرا و چگونه او در دفتر دامبلدور حضور پیدا کرده است.
۴. ثروت خانوادگی هری پاتر – چطور این همه پول داشتند؟
در «هری پاتر و سنگ جادو»، اولین قسمت از سری فیلمهای هری پاتر، زمانی که هاگرید هری را به بانک گریگوتز میبرد و صندوق والدینش را به او نشان میدهد، با حجم عظیمی از سکههای جادویی مواجه میشود؛ مبلغی بیش از آنچه برخی از خانوادههای قدرتمند جادوگری دارند. البته این ثروت به عنوان ارثیه والدین مرحوم هری به او رسیده، اما همچنان این حجم از پول برای یک زوج جادوگر عادی بسیار زیاد به نظر میرسد.
این مسئله سوالات زیادی ایجاد میکند؛ از جمله اینکه والدین هری چگونه به چنین ثروتی دست یافتند؟ هرگز توضیح داده نشده که جیمز و لیلی چه شغلی داشتهاند. در واقع، عمه پتونیا در جایی از داستان به طعنه میگوید که پدر هری بیکار بوده است. این نکته از نظر داستانی اهمیت چندانی ندارد، اما واقعاً جای تعجب دارد که چگونه ثروت خانواده پاتر حتی با خانواده مالفوی قابل قیاس بوده، در حالی که پاترها در خانهای کوچک در گودریکز هالو با حداقل امکانات امنیتی زندگی میکردند. آنها باید بخشی از این پول را برای حفاظت بیشتر در برابر ولدمورت سرمایهگذاری میکردند.
۳. پرده ویل – چیست و از کجا آمده؟
در «هری پاتر و محفل ققنوس»، هری و دوستانش به وزارت سحر و جادو و بخش دپارتمان اسرار سفر میکنند، که پر است از اشیای جادویی اسرارآمیزی که وزارت قصد بررسی و مطالعه در مورد آنها را دارد. در یک اتاق بزرگ و خالی، یک طاق سنگی بزرگ قرار دارد که یک حجاب نازک و شفاف در آن موج میزند. هری و لونا میتوانند صدای زمزمههایی را از آن سوی این پرده بشنوند. در ادامه داستان، زمانی که سیریوس بلک کشته میشود، او در دل این پرده میافتد و ناپدید میشود.
این شیء مرموز که به نام «پرده» (Veil) شناخته میشود، هیچگاه در مورد نحوه کشف آن و هدف اصلی آن توضیحی داده نمیشود. نظریه محبوب این است که این پرده نوعی دروازه به دنیای مردگان است، اما این که در آن سو چه چیزی وجود دارد، هیچوقت معلوم نمیشود. شاید سیریوس جواب آن را بداند، اما به دلیلی او هرگز بعد از اینکه هری با او از طریق سنگ رستاخیز صحبت میکند، دربارهاش چیزی نمیگوید.
۲. نقشه غارتگر – چطور متقلبان شناسایی نشدند؟
در «هری پاتر و زندانی آزکابان»، هری نقشه غارتگر را از فرد و جورج ویزلی هدیه میگیرد. این نقشه جادویی مکان همه افراد حاضر در هاگوارتز را به همراه برخی از اتاقهای مخفی و مسیرهای سری نشان میدهد. در یکی از صحنهها، هری نام پیتر پتیگرو را روی نقشه میبیند، اما زمانی که به مکان نشان دادهشده میرسد، کسی آنجا نیست. در ادامه فاش میشود که پیتر در واقع به شکل موش خانگی ران، یعنی اسکیبرز، در میان آنها پنهان شده است، اما همچنان به عنوان پیتر پتیگرو روی نقشه نشان داده میشود.
این نقشه سؤال مهمی را مطرح میکند: چطور تعداد زیادی متقلب در هاگوارتز هیچوقت شناسایی نشدند؟ در «هری پاتر و جام آتش»، بارتیکراوچ جونیور مودی واقعی را میدزدد و با استفاده از معجون پلیجوس خود را به جای او جا میزند. با توجه به نحوه عملکرد نقشه، چطور کسی متوجه نشد که این خود «مودی» نیست؟ یا چرا فرد و جورج به
وجود موشی که روی نقشه با نام یک انسان وجود دارد، توجهی نکرده بودند؟ پاسخ این سؤال همچنان مبهم است.
۱. افسون فیدلیوس – چرا پاترها لقمه را دور سر خود چرخاندند؟
در جریان جنگ اول جادوگری، والدین هری، جیمز و لیلی پاتر، از افسون پیچیده فیدلیوس برای پنهان کردن محل زندگی خود استفاده کردند. هدف این افسون، این بود که موقعیت آنها به عنوان یک راز باقی بماند و فقط توسط نگهبان راز فاش شود. جیمز تصمیم گرفت که دوست قدیمی خود، پیتر پتیگرو را به عنوان نگهبان راز انتخاب کند. البته پیتر در نهایت آنها را لو داد و ولدمورت را به درب خانه آنها کشاند و باعث مرگشان شد.
اما نکته اینجاست: جیمز میتوانست لیلی را به عنوان نگهبان راز انتخاب کند یا برعکس، و این تصمیم امنیت آنها را بسیار بیشتر میکرد. احتمالاً ولدمورت هرگز نمیتوانست آنها را پیدا کند. این راهحل به قدری واضح است که واقعاً جای تعجب دارد که چرا این کار را نکردند. در واقع، این سؤال بهعنوان یکی از رازهای هری پاتر مطرح نمیشود، بلکه به نوعی یک نقص آشکار در داستان است.
https://teater.ir/news/65971