موسیقی متن و تیتراژ فیلم «پاپیون» به آهنگسازی جری گلداسمیت یکی از شاهکارهای موسیقی فیلم در دنیای سینما به حساب می آید که ذهن شنیداری هر دوستدار موسیقی و سینمایی را به سمت خود جلب می کند.

چارسو پرس: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش می‌کند با انتخاب عناصر، فرم‌ها و چینش‌ها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطب یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکته‌سنج، اندیشمندانه و حساب‌شده پیش روی مخاطبان قرار می‌گیرد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته می‌شود که بیننده را از اساس از یک اثر تصویری دور می‌کند.


 تیتراژ فیلم سینمایی «پاپیون» به آهنگسازی جری گلداسمیت بدون شک یکی از شاهکارهای موسیقی فیلم‌های تاریخ سینما است که همچنان بعد از نیم قرن از ساخت این اثر ماندگار در ذهن شنیداری دوستداران سینما باقی مانده و می‌تواند به عنوان یکی از مهم‌ترین‌، ماندگارترین و خاطره سازترین موسیقی تیتراژهای آثار تصویری مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.




فیلم سینمایی «پاپیون- Papillon» محصول سال ۱۹۷۳ کشورهای فرانسه و ایالات متحده به کارگردانی فرانکلین جی شافنر است که محتوای آن براساس رمانی به همین نام اثر آن ری شاریر پیش روی مخاطبان قرار گرفته است. مسیری که گرچه به دلیل فیلمبرداری در مناطق غیرمتعارف و دورافتاده منجر به صرف هزینه‌های گزافی در حوزه تولید شد اما پس از اکران توانست چندین برابر این هزینه‌ها فروش داشته باشد و خود را به عنوان یکی از ماندگارترین آثاری سینمایی دنیا معرفی کند.


این فیلم همچنان جزو یکی از پرمخاطب ترین و پربیننده‌ترین محصولات سینمایی است که ما ایرانی‌ها بارها و بارها آن را از طریق دستگاه‌های پخش ویدئو، آپارات و دیگر تجهیزات سال‌های منتهی به دهه ۷۰ تماشا می‌کردیم و از یک قصه جذاب و پرکشش آن چنان لذتی می‌بردیم که همچنان در ذهن دیداری و شنیداری مان باقی مانده و هر وقت موسیقی آن را از جایی می‌شنویم یاد روزهایی می‌افتیم که دربرگیرنده هزاران ساعت خاطرات و رویداد فراموش نشدنی بوده‌اند.


مسیری که سکانس پایانی فیلم، آن لحظه که شخصیت هری شاریر با قایق دست سازی به سلامت از موج‌های خطرناک جزیره‌ای که به آن تبعید شده بود، رها شده و در میان اقیانوس عظیم فریاد می‌زند: «آی حروم زاده‌ها، من هنوز زنده ام» به موسیقی پیوند می‌خورد و موقعیت جذابی را به مخاطب تحویل می‌دهد که خاطره و یاد آن تا ابد در ذهن شنیداری اش باقی می‌ماند. یک چارچوب تصویری ماندگار که بارها و بارها به بهانه‌های مختلف از مجاری ارائه آثار تصویری بیننده‌اش بودیم و می‌تواند در ردیف اولین‌ها و بهترین موسیقی تیتراژها باقی بماند.


داستان این فیلم سینمایی معروف روایت گر شخصی به نام هنری شایر است که به دلیل خال کوبی پروانه روی سینه‌اش به «پاپیون» مشهور است. او به جرم قتل یک دلال به اشتباه مقصر شناخته شده و دادگاه قضایی او را به حبس ابد در «گویان» فرانسه محکوم کرده است. هنری در مسیری زندان با زندانی دیگری به نام لوئیس دگا که جرمش جعل اسناد و اختلاس است آشنا می‌شود. مردی که باور دارد همسرش به همراه یک وکیل او را آزاد خواهد کرد. در این مسیر «پاپیون» پیشنهاد می‌کند که در ازای حمایت از دگا او نیز در فرار از زندان گویان به پاپیون کمک کند. آن دو کنار هم زندگی سخت اردوگاه کار را سپری می‌کنند که در نهایت به دوستی میان هر دو منجر می‌شود.



روزی پاپیون از دگا در مقابل یک نگهبان سادیسمی دفاع کرده و پس از آن به جنگل می‌گریزد، اما این فرار او ناکام است. او دستگیر می‌شود و به جرم فرار دو سال در زندان انفرادی محبوس می‌شود. در این میان دگا با فرستادن غذاهای اضافی برای پاپیون سعی می‌کند به او کمک کند، اما این کار دگا لو رفته و سرپرست سلول پاپیون را به مدت شش ماه در تاریکی زندانی می‌کند. سرپرست قصد دارد پاپیون را مجبور کند تا کسی را که به او کمک کرده لو دهد و به همین منظور جیره غذای او را به نصف کاهش می‌دهد.


اگرچه پاپیون نیمه مجنون شده و برای زنده ماندن به خوردن حشرات روی آورده اما از لو دادن نام دگا خودداری می‌کند. بعد از گذشت دو سال او آزاد و برای بهبودی به درمانگاهی در سنت لوران دو مارونی اعزام می‌شود.

بعد از مدتی پاپیون دوباره دگا را در زندان می‌بیند و از او برای انجام طرح فرار دیگری کمک می‌خواهد. دگا ملاقات با یک پزشک زندانی را برای او ترتیب می‌دهد، پزشک پیشنهاد می‌کند که از مردی به نام پاسکال در بیرون از زندان درخواست کنند تا یک قایق برای آن‌ها فراهم کند. در این بین دو زندانی دیگر به نام‌های کلاسیت و آندره ماتوریته در طرح فرار به آن‌ها ملحق می‌شوند. هنگام فرار، کلاسیت با ضربات یک نگهبان بیهوش می‌شود. دگا برای لو نرفتن نقشه، نگهبان را به طریقی از میان برمی‌دارد، او به ناچار به پاپیون و ماتوریته پیوسته و از طریق دیوار زندان فرار می‌کنند. در حین فرار مچ پای دگا می‌شکند، آن‌ها در نهایت پاسکال را ملاقات می‌کنند تا قایق را از او تحویل بگیرند. پاسکال به قول خود عمل کرده و روز بعد آن‌ها را به قایق می‌رساند اما بعد از رفتن او زندانیان متوجه می‌شوند که فریب خورده‌اند و قایق سوراخ و خراب است.




فراری‌ها با یک شکارچی محلی روبه‌رو می‌شوند که ادعا می‌کند مزدوران جایزه بگیری را که منتظر دستگیری آن‌ها بوده‌اند، کشته‌است، شکارچی این سه نفر را به یک منطقه تحت قرنطینه که جذامی‌ها در آن زندگی می‌کنند راهنمایی می‌کند، در آنجا وسایل و یک قایق به دست می‌آورند. سرانجام این سه نفر به ساحلی در کلمبیا می‌رسند اما توسط گروهی از سربازان شناسایی می‌شوند، سربازان به سمت آن‌ها تیراندازی کرده و ماتوریته را زخمی می‌کنند. او به همراه دگا که تقریباً بر اثر شکستگی مچ پا فلج شده اسیر می‌شود. پاپیون به اجبار، دو همراه خود را رها می‌کند و به تنهایی از چنگال سربازان می‌گریزد و در یک قبیله بومی پناه می‌گیرد.


بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


او برای مدتی طولانی در قبیله بومی زندگی می‌کند، اما یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که افراد قبیله رفته‌اند و او را با یک کیسه کوچک مروارید تنها گذاشته‌اند. پاپیون به یک پاسگاه پلیس می‌رود و به یک راهبه مبلغی می‌پردازد تا او را به صومعه ببرد، در آنجا از رئیس صومعه درخواست می‌کند تا به او پناه دهد اما او در عوض پاپیون را به پلیس لو می‌دهد. پاپیون را مجدداً به گویان فرانسه برگردانده و به پنج سال حبس انفرادی دیگر محکوم می‌کنند، در زندان با پیرمرد در حال مرگی مواجه می‌شود و متوجه می‌شود همان دوستش ماتوریته است. بعد از آن اتفاق پاپیون به جزیره‌ای دور افتاده به نام جزیره شیطان منتقل شده و در آنجا مجدداً با دوست قدیمی اش دگا، که مدت‌ها است رؤیای آزاد شدن را فراموش کرده هم‌بند می‌شود.

دگا برای پاپیون تعریف می‌کند که همسرش او را رها و با وکیلش ازدواج کرده‌است، او اکنون از زندگی در جزیره راضی است. پس از مدتی زندگی در جزیره پاپیون از بالای یک صخره بلند خلیج کوچکی را می‌بیند و متوجه می‌شود که امواج خلیج به اندازه کافی قدرتمند هستند تا مردی را به دریا و به سرزمینی دیگر برسانند. پاپیون از دگا می‌خواهد که در فرار به او بپیوندد، آن‌ها نارگیل‌ها را به هم بسته و دو شناور درست کنند. درست قبل از اجرای نقشه و همان‌طور که کنار صخره ایستاده‌اند دگا تصمیم می‌گیرد که فرار نکند و به پاپیون التماس می‌کند که او هم این کار را انجام ندهد. پاپیون آخرین بار دگا را در آغوش می‌گیرد و سپس از روی صخره به پایین می‌پرد. او به شناور خود چنگ زده و با موفقیت به دریا منتقل می‌شود. راوی بیان می‌کند که پاپیون بالاخره به آزادی رسید و باقی عمرش را به عنوان مردی آزاد زندگی کرد.



استیو مک کوئین، داستین هافمن، ویکتور جوری، دون گوردون، آنتونی زربه، رابرت دمن، وودرو پارفری، بیل مومی، جورج کولوریس، راتنا آسان، ویلیام اسمیترز، وال آوری، هنرمندانی هستند که در این فیلم به عنوان بازیگران اصلی ایفای نقش می‌کردند و شاید حضور آنها در این اثر جاودانه دنیای سینما یکی از شاهکارهایی باشد که از خود در دنیای تصویر برای مخاطبان جهانی اش به جای گذاشته‌اند.


اما همان طور که در ابتدای این گزاره رسانه‌ای اشاره شد موسیقی متن و تیتراژ این فیلم سینمایی بی تردید و بدون هیچ اما و اگری یکی از مهم‌ترین مولفه‌های ماندگاری این فیلم بود که نام جری گلد اسمیت را به عنوان یکی از مهم‌ترین آهنگسازان عصر خود جهانی کرد و حتی او را تا مرز دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی برد. مسیری که بازی‌های به یاد ماندنی استیو مک کوئین و داستین هافمن را آن چنان با زبان موسیقی برای مخاطبان تعریف کرد که فیلم «پاپیون» را نمی‌توان بدون موسیقی اش تصور کرد.


جری گُلدسمیت آهنگساز این فیلم، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین آهنگسازان فیلم قرن بیستم شناخته شده است. او در دوران زندگانی هنری‌اش یک جایزه اُسکار و پنج جایزه اِمی دریافت کرد. این در حالی است که ۱۸ نامزدی جایزه اسکار، ۵ نامزدی جایزه گرَمی، ۴ نامزدی جایزه بفتا و ۹ بار نامزدی گلدن گلوب از دیگر افتخارات اوست، گرچه این ۳ جایزه آخر را هیچ‌گاه دریافت نکرد. این در حالی است که ساخته‌های گُلدسمیت در ژانرهای مختلف سینمایی و تلویزیونی ساخته شدند اما بیشتر آثار قابل‌توجه او در ژانرهای علمی تخیلی، فانتزی و وحشت بودند.


موسیقی فیلم‌هایی چون «پاپیون»، «طالع نحس»، «محله چینی‌ها»، «اولین خون»، «کاپری‌کورن ۱»، «ستیز نهایی»، «قانون جنایی»، «فراخوان نهایی» و «غریزه اصلی» برخی از ساخته‌های این آهنگساز مطرح دنیای سینماست.



موسیقی متن و تیتراژ فیلم «پاپیون» که ضبط قطعات مختلف آن در شهر رم ایتالیا انجام شده، چهارمین همکاری گلداسمیت با فرانکلین جی شافنر بود. آنها معتقد بودند موسیقی این فیلم هم باید به گونه‌ای باشد که علاوه بر تاثیرگذاری در حوزه فروش آلبومش نیز به توفیقاتی دست پیدا کند. نکته دیگری که از حواشی ساخت ملودی فیلم در گزاره‌های رسانه‌ای باقی مانده این بود که کارگردان و آهنگساز فقط بر استفاده موسیقی در سکانس‌هایی روان شناختی فیلم تاکید داشتند. شرایطی که از دو ساعت و نیم زمان فیلم دربرگیرنده چهل دقیقه موسیقی بود و بعدها نیز آلبومی به همین نام در قالب ۱۵ قطعه موسیقایی پیش روی مخاطبان قرار گرفت.


به گفته صاحب نظران عرصه موسیقی آهنگ‌های گلداسمیت در فیلم «پاپیون» به سبک سمفونیک و امپرسیونیستی اواخر رمانتیک است. این قطعات عمدتاً در نیمه دوم فیلم شنیده شده و به طور کلی صحنه‌های خارج از زندان، در طی تلاش‌های مختلف فرار شخصیت اصلی را پوشش می‌دهد. آهنگساز در این اثر جاودان سینمایی از یک رویکرد ملودیک ظریف استفاده کرد و تحت تسلط یک مضمون جذاب که به عنوان یک والس شناخته شده با محوریت ساز آکاردئون فضای مورد نظر خود را طراحی کرده است.


در یکی دیگر از تحلیل‌های مرتبط با موسیقی فیلم «پاپیون» آمده است: یکی از بارزترین نکات برجسته این فیلم، مربوط به مسئله فرمی است. نکته‌ای جنبی که به موسیقی فیلم، وابسته است. فرمی که البته در تعامل با محتوا عمل می‌کند و ماندگاری‌، هم‌تراز با خود فیلم را کسب کرده است. گرچه که می‌دانیم، جذابیت پاپیون ورای موسیقی خود است و این بار، استثنائاً، تنها صدا نبوده که مانده است. موسیقی «پاپیون»، مرز میان خیال و واقعیت را می‌شکند و با یادآوری ناخودآگاه ارجاعات کلمه پاپیون (یعنی پروانه) ما را یاد هایکومانندِ معروفی از چوانگتسی (فیلسوف چینی) می‌اندازد: همه چیز در مورد فیلم و موسیقی بی نظیر «پاپیون»؛ پس «پاپیون» از آن فیلم‌هایی هست که ارزش یک بار دیدنش را دارد.



نسیم قاضی زاده از منتقدان حوزه موسیقی و سینما هم چندی پیش درباره موسیقی فیلم «پاپیون» نوشته بود:

آخرین صحنه فیلم «پاپیون» زمانی است که پاپیون و لوئیس در حال حرف زدن درباره فرار بر فراز صخره‌ها با هم هستند و موسیقی آغاز می‌شود. این لحظه را باید بهترین لحظه موسیقی این فیلم دانست. با اینکه پیش از این لحظه بارها و بارها تم اصلی موسیقی « پاپیون» شنیده شده است اما با پرتاب کردن پاپیون از فراز آن صخره‌های خشن است که بار دیگر این تم جادویی با فلوت شنیده می‌شود. جالب اینجاست که خود جری گلداسمیت آهنگساز این فیلم هم نام این تم را «بقا» (survival) گذاشته که آرامش بقا بعد از نبردی بسیار مهیب را دارد. موسیقی که برخلاف همیشه تکرار این تم در کل فیلم ابتدا با آواهایی خشن آغاز می‌شود و بعد از آن تم اصلی در آرامش شنیده می‌شود. در واقع آن خشونت مقدمه‌ای می‌شود برای مرور تمام سختی‌هایی که زندان برای پاپیون داشته و از آن مهم‌تر فکر فرار. همین طور مرور این ماجراها برای لوئیس که جرات پریدن نداشته و همچنان به هرس کردن گیاهان مزرعه کوچکش در زندان مشغول است.


موسیقی «پاپیون» هم مثل همه موسیقی‌های ماندگار دیگر یک تم اصلی دارد که بارها به شیوه‌های مختلف تکرار می‌شود. این ویژگی اکثر موسیقی‌های خوب فیلم است که به خصوص در فیلم‌های قدیمی‌تر خودش را نشان می‌دهد. از آنجایی که یکی از شخصیت‌های اصلی قصه سازدهنی می‌زند، تم اصلی هم اولین و آخرین بار با این ساز نواخته می‌شود که اتفاقاً بسیار آن را به یادماندنی‌تر و قابل لمس‌تر کرده است. سازدهنی از آن سازهایی است که همه با آن احساس نزدیکی می‌کنند و طبیعی است که فیلمساز در فیلمش هم آگاهانه سراغ آن رفته و گلداسمیت در ادامه راه موسیقی درونی که خود فیلم دارد، از این ساز بهره گرفته است.


جری گلداسمیت آهنگساز جادویی این موسیقی اگرچه در بسیاری از لحظات فیلم صدای سختی‌ها و وحشت کمپ یا همان زندان جزیره شیطان را به گوش مخاطب می‌رساند اما بیش از هرچیز دیگری منظور نظرش خواسته‌های آزادمنشانه هنری شایر یا همان پاپیون (استیو مک کوئین) است که همچون پروانه‌ای خواستار آزادی است. به همین دلیل هم است که به او چنین لقبی اعطا شده است. به راحتی می‌شود در این موسیقی هم زیبایی حرکات بال‌های یک پروانه را تماشا کرد که در آسمان می‌خرامد و هم آزادی‌اش را که به هیچ طریقی علاقه‌ای به قفس ندارد. از آن‌طرف چون لوئیس دگا (داستین هافمن) را هم با آن عینک ته‌استکانی و کشی که به آن بسته، با آن ضعفی که دارد نمی‌شود نادیده گرفت. بی‌شک به دلیل حضور پررنگ اوست که موسیقی گاه لطیف‌تر و آرام‌تر می‌شود. حتی گاهی به افتخار دوستی میان لوئیس و پاپیون موسیقی رمانتیک می‌شود.



در سکانس آخر که در ابتدای این نوشته هم گفتیم ماندگارترین صحنه فیلم و موسیقی است، موسیقی آرام می‌شود چرا که هم پاپیون زنده مانده و حالا احتمالاً آرام شده است و هم غمگین می‌شود چرا که لوئیس تنها رفیقش را از دست داده است. آن هم بعد از این‌همه سال. همینطور موسیقی با فلوت در پایان نواخته می‌شود که به دلیل جنس این ساز، احساس عزیمت در آن نهفته است. برای لوئیس که جرات پریدن از صخره‌ها را نداشته این آوا بامعناتر است و برای ما که ناظر این صحنه‌ایم و به نوعی تمامی این افکار را در ذهنمان مرور می‌کنیم و گوشمان دریچه‌ای می‌شود برای آنچه که چشممان آن را دیده است تا راحت‌تر با پایان دوگانه فیلم کنار بیائیم. از سوی دیگر صدای فلوت به اعتقاد بسیار صدایی است که بازنمایی تنهایی و غربت است و این تنهایی است که در پایان فیلم هم لوئیس و هم پاپیون با آن می‌مانند.


شاید یکی از دلایلی که ما تا این اندازه موسیقی «پاپیون» را به یاد داریم، ازدیاد کاربرد این موسیقی در فیلم بوده باشد که نزدیک به ۴۰ دقیقه است! راستش را بخواهید فراموش کردن این مقدار موسیقی با تکرار چندین و چندباره تم اصلی‌اش کار سخت‌تری است تا به یاد سپردنش!


این را هم بد نیست بدانید که ۲۰ سال بعد از ساخته شدن این موسیقی فیلم بود که جان ویلیامز بزرگ که از طرفداران پر و پاقرص موسیقی «پاپیون» است تصمیم گرفت این موسیقی را به صورت کامل با ارکستر فیلارمونیک لندن اجرا کند. ویلیامز بارها و بارها درباره میزان تاثیرپذیری حرفه‌ای که از موسیقی گرفته صحبت کرده است و آنقدر به این موسیقی ارادت داشته که این موسیقی را با ارکستر لندن ضبط کرد و روانه بازار موسیقی دنیا کرد. کاری که کمتر آهنگساز حرفه‌ای موسیقی فیلمی در دنیا انجام می‌دهد. آن هم وقتی آهنگساز اصلی زنده است. اما ببینید که چه کرده این موسیقی با ویلیامز که به راحتی حاضر شده با افتخار این کار را انجام بدهد حتی به قیمت اینکه نامش در زیر نام گلداسمیت قرار بگیرد.