اکتای براهنی کارگردان فیلم تحسین شده "پیر پسر" در صفحه شخصی خود یادداشتی را منتشر کرد.
چارسو پرس: اکتای براهنی در این یادداشت آورده است: این روزها روی هوا راه می روم و حالا دارم می فهمم که آن کودکی که به حرف معلمش گوش می داد و با گفتن کلمه بسم الله روی اب رودخانه راه می رفت و به مدرسه می رسید؛ چه حالی داشت. بله چرا نشود؟ روی آب و هوا هم می شود راه رفت. سینما جادوی خودش را دارد.
مردم؛ یعنی مردم مملکت ما؛ مردم؛ همان هایی که آن شب با ما فیلم پیرپسر را به تماشا نشستند! مردمی که سیل بی پایان تبریکات و نقدها و تکه کلام های زیبایشان تا این لحظه در فصا جاری است. مردم میهن من! مردم تماشاگر سینمای برج میلاد و پردیس ملت در آن شب و آنهایی که ندیده همراه شدند! نادید تبریک کفتند؛ گرچه که آن شب بزرگ همه از منتقدان و رسانه و هنرمندان بودند؛ اما انها نیز مردمان بودند! ای مردمان تماشاگر فیلم های اخراج شده از لیست! من چه خوشبخت بودم که شما را اینچنین در اغوش پیرپسر تجربه کردم.
همیشه فکر می کردم که ما مردم در لحظاتی که بازی فوتبال تیم ملی ایران را تماشا می کنیم؛ به هنگامی که تیم ملی مان گلی می زند و ما از شادی به بالا می پریم؛ در یک آن همه با هم، با دل همه ی مردمان کشور تنظیم و به قول سینمایی ها سینک می شویم. و این گونه است که نقطه صفر حسی ما تعریف همبسته تازه ای می یابد.
این همزمانی و در زمانی که از زیباترین های پدیده های این زندگی است؛ از جمعه برای من به نهایت رسید. دست تک تک شما بینندگان آن شب را می بوسم. دست تک تک منتقدانی که قلم زدند را به گرمی می فشارم. آن شب خیلی از مردم، ما را در اغوش می گرفتند. این لحظات مدام در ذهنم می پیچد. اشک می آید. خنده از پی آن، تناقضی عجیب از روح و روانم را عریان می کند. هیچ جایزه، هیچ پول و ثروتی با این قابل قیاس نبود و نیست و نخواهد بود. آرزوی من این است که فیلم را با مردم ایران و روی پرده های سینماهای کشور با هم تماشا کنیم؛ این ارزوی من است.
بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران
شب قبل از این تک نمایش دوستی گفت حالت چیست! گفتم احساس می کنم باید پنالتی اخر را در مقابل یک صد هزار تماشاگر در ورزشگاه ازادی بزنم. اگر این پنالتی گل نشود تیم ما باخته است؛ اما اگر گل شود ما می مانیم. دیگران پنالتی های خودشان را از قبل زده بودند و من آخرین نفر بودم. استرس و اشتیاق همزمان در وجودم موج می زد. وقتی مردم شروع به آن تشویق نادیده و کف و سوت زدنهای طولانی کردند؛ فهمیدم که توپ در گوشه دروازه جای گرفته است. سرشارم از لطف شما مردم شگفت انگیز سرزمینم که هر حرکت شما شوری در دل ما و هر کلام شما معنای بی نظیری را زنده می کند.
من امروز مردم ترم؛ متعهدترم و عاشق ترم…
https://teater.ir/news/69011