سریال «جاده باریک در شمال ژرف» به کارگردانی جاستین کرزل، با اقتباس از رمان تحسین‌شده ریچارد فلانگان، روایتی عمیق و تکان‌دهنده از تأثیرات روانی جنگ را در سه خط زمانی ارائه می‌دهد. با حضور جیکوب الوردی و کیاران هایندز در نقش‌های دو دوره زندگی دوریگو، این اثر متفاوت از کلیشه‌های رایج سینمای جنگی فاصله می‌گیرد و نگاهی انسان‌گرایانه به زخم‌های باقی‌مانده از جنگ جهانی دوم در دل کمپ‌های اسارت ژاپنی دارد.

چارسو پرس: سریال «جاده باریک در شمال ژرف» تفاوتی آشکار با اکثر روایت‌های مرسوم جنگی دارد؛ اثری که با محوریت شخصیتی چندلایه و پیچیده، فضای سنگین و اندوه‌باری از تأمل و درون‌نگری را خلق می‌کند. برخلاف بسیاری از فیلم‌های ژانر جنگی که میدان‌های نبرد را با شکوهی کاذب به تصویر می‌کشند، این فیلم تمرکز خود را بر اردوگاهی از اسرا در ژاپن گذاشته است؛ جایی که سربازان، از جمله دانشجوی پزشکی استرالیایی دوریگو ایوانز (با بازی چشم‌گیر جیکوب الوردی)، ناچار به کار اجباری در راه‌آهن مرگبار برمه هستند.


در این سریال نه خبری از قهرمان‌بازی‌های پر زرق‌وبرق است و نه از هیجان‌های کلاسیک جنگی. همه چیز، از صحنه‌ها گرفته تا روابط میان شخصیت‌ها، واقع‌گرایانه، تلخ و انسانی‌ست. سینمای جهان در سال‌های اخیر کمتر اثری به این اندازه جسورانه در پرداختن به زخم‌های نادیدنی جنگ ارائه داده است. «جاده باریک در شمال ژرف» در کنار آثار مستقل و ضدجنگ مشابه، در حال تبدیل شدن به یکی از ترندهای مهم سینمایی در گوگل و فضای رسانه‌ای جهانی است.


روایتی در سه‌زمانه؛ تقابل خاطره و حقیقت در «جاده باریک در شمال ژرف»

روایت فیلم «جاده باریک در شمال ژرف» در سه بازه زمانی شکل می‌گیرد: پیش از جنگ، دوران اسارت و پس از پایان جنگ جهانی دوم. در بخش پس از جنگ، شخصیت اصلی داستان، دوریگو ایوانز، که اکنون جراح مشهوری در سیدنی است، با بازی قدرتمند سیاران هایندز به تصویر کشیده می‌شود. مردی با نگاهی نافذ و زبانی تند و تیز که غرور ناشی از جایگاهش، با تلخی خاطرات گذشته در هم آمیخته است.


در یکی از صحنه‌های آغازین، خبرنگاری از او درباره اظهارنظر جنجالی‌اش درباره «هیولا بودن» ژاپنی‌ها می‌پرسد. خبرنگار، با اشاره به رنج بازماندگان ژاپنی از بمباران‌های هیروشیما و ناگازاکی، تلاش دارد روایت یک‌جانبه از قربانی‌ بودن را به چالش بکشد. این گفت‌وگو، تنها نمونه‌ای از فضای تأمل‌برانگیز و عاری از میهن‌پرستی کورکورانه‌ی این اثر است؛ روایتی که جسورانه، پرسش‌های اخلاقی جنگ و پیچیدگی‌های حافظه تاریخی را پیش می‌کشد.


بی‌طرفی در روایت، بی‌رحمی در واقعیت؛ جنگی که همه را می‌بلعد

در سریال «جاده باریک در شمال ژرف"، هیچ‌یک از طرفین جنگ نه قهرمانانه ستایش می‌شوند و نه یک‌سره شیطانی به تصویر کشیده می‌شوند. اما این به معنای نادیده گرفتن خشونت‌های بی‌رحمانه نیست؛ بالعکس، روایت با صحنه‌هایی تلخ و شوک‌آور، واقعیت‌های هولناک اردوگاه اسرا را به تصویر می‌کشد. در یکی از صحنه‌های به‌شدت تأثیرگذار و سینمایی، سر یکی از زندانیان توسط نظامیان ژاپنی قطع می‌شود؛ صحنه‌ای که عمق بی‌رحمی جنگ را بی‌پرده نشان می‌دهد.


در این اردوگاه، از یک سو شاهد فرمانده‌ای مستبد و خشن با بازی «تاکی آبه» هستیم که نماد چهره بی‌رحم نظامی‌گری است، و از سوی دیگر، شخصیتی چون سرگردی با بازی «شو کاساماتسو» وجود دارد که درگیر رابطه‌ای پرتنش و پیچیده با «دوریگو» می‌شود. این تضادها و تعاملات انسانی، نشان می‌دهد که جنگ نه تنها روح انسان را می‌فرساید، بلکه او را به سمت تصمیم‌هایی دردناک و گاه غیرانسانی سوق می‌دهد.


بیشتر بخوانید:  مطالب مربوط به سریال‌های خارجی


چارسو پرس این اثر را نمونه‌ای برجسته از سینمای ضد جنگ در سینمای جهان می‌داند؛ اثری که فراتر از شعارها و کلیشه‌ها، به قلب تاریک و چندلایه‌ی جنگ نفوذ می‌کند و مخاطب را به اندیشیدن وامی‌دارد. در دنیای پرهیاهوی امروز که روایت‌های ساده‌انگارانه زیادند، چنین نگاهی واقع‌گرایانه و انسانی، ارزشی دوچندان دارد.


روابط پیچیده دوریگو؛ انسانی با اشتباهات اخلاقی و درگیری‌های روحی در «جاده باریک به شمال ژرف»

در سریال «جاده باریک به شمال ژرف"، کارگردان «جاستین کُرزِل» نحوه‌ی برخورد «دوریگو» با زنان را به‌شیوه‌ای پیچیده به تصویر می‌کشد، بدون اینکه او را برای رفتارهایی که معمولا به‌عنوان اشتباهات اخلاقی دیده می‌شوند، سرزنش کند. پیش از اعزام او به جنگ و در حالی که نامزد دختری از یک خانواده مرفه به‌نام «اولیویا دِ جانگ» است، دوریگو رابطه‌ای عمیق و جنسی با «امی» (با بازی «اودسا یانگ»)، همسر دایی‌اش «کیت» (با بازی «سایمون بیکر») برقرار می‌کند. در دوران پس از جنگ نیز، او رابطه‌ای نامشروع با «لینت» (با بازی «اِسی دیویس») همسر همکارش «ریک» (با بازی «دن ویلی») دارد.


ادای نقش بی‌نظیر جیکوب الوردی و کیاران هایندز در این سریال، به‌طور باورپذیری تفاوت‌های ظریفی میان دوریگوی جوان و مسن‌تر ایجاد می‌کند. در حالی که هر یک از این نقش‌آفرینی‌ها کاملاً با دیگری متفاوت است، اما در اصل، تفاوت‌های‌شان بخشی از هویت یکسان شخصیت اصلی را شکل می‌دهند. در این سریال، سه خط زمانی به شکلی یکپارچه و بدون وقفه به هم متصل می‌شوند و بیشتر از اینکه همچون یک تابلوی موزاییکی از زمان‌های مختلف به نظر برسند، جریان‌هایی از یک رودخانه هستند که در هم می‌پیچند، همپوشانی دارند و به‌طور پیوسته شکل می‌گیرند و از هم می‌پاشند.


«جاده باریک به شمال ژرف» اثری است با حال و هوای سلطنتی و رسمی‌تر از بیشتر آثار «کُرزِل"، که به سبک معمول او که غالباً در آن لحن کثیف، سوگوارانه و در عین حال شاعرانه موج می‌زند، کم‌تر پرداخته است. این سریال به‌طور کامل به‌طور واقعی و بدون هیچ شکی، در فضایی پر از احساسات انسانی و درک عمیق روانشناختی جریان دارد. در حالی که جنگ در آن حضوری کمرنگ دارد، بیشتر به داغ روانی و آسیب‌هایی می‌پردازد که این جنگ‌ها بر جا می‌گذارند.


این سریال در حال حاضر از طریق Prime Video در کشورهای استرالیا، نیوزیلند، ایالات متحده و کانادا در دسترس است.


 این سریال را در زمره آثار درخشان سریال سازی جهان است که به‌دور از اغراق‌های جنگی، به ژرفای روانشناختی و انسانی جنگ و پیامدهای آن می‌پردازد. با توجه به ترندهای جدید تلویزیونی و استقبال روزافزون از آثار مبتنی بر جنگ، این سریال انتخابی مناسب برای علاقه‌مندان به آثار فاخر است.


منبع: گاردین

نویسنده: نسرین پورمند