چارسو پرس: در دنیای سینمای علمیتخیلی، بهسختی میتوان فرنچایزی را یافت که در دوران مدرن بهاندازهی ماتریکس تأثیرگذار بوده باشد. شاید فقط «جنگ ستارگان» و «پیشتازان فضا» در این زمینه با آن قابل مقایسه باشند. ساختهی انقلابی واچوفسکیها در سال ۱۹۹۹ با الهام از انیمههای مطرح و فضای سایبرپانک، یک اکشن فلسفی بیمانند خلق کرد که نهتنها مفاهیم عمیقی چون اختیار، واقعیت و آزادی را بررسی میکرد، بلکه بازتعریف کاملی از سینمای اکشن و جلوههای ویژه به نمایش گذاشت.
اگرچه دنبالههای این فیلم با واکنشهای متناقضتری روبهرو شدند، اما باور نکنید که فقط فیلم اول ارزش تماشا دارد. هر قسمت از مجموعهی ماتریکس، ایدههای تازه، لحظاتی بهیادماندنی و لایههای جدیدی به جهان فلسفی ماتریکس اضافه میکند. حتی اگر روایت آنها بهاندازهی قسمت اول سرراست نباشد، در برخی جنبهها جذابتر و پیچیدهتر عمل میکنند.
در این مطلب، تمامی فیلمهای این فرنچایز، از جمله انیمیشن تحسینشدهی The Animatrix محصول سال ۲۰۰۳ را از ضعیفترین تا بهترین رتبهبندی کردهایم. هرکدام بهنوعی موفقاند، اما بعضی از آنها جایگاهی خاص در دل مخاطبان و تاریخ سینما پیدا کردهاند.

۵. The Matrix Revolutions (ماتریکس: انقلابها)
با وجود تمام انتقاداتی که به «انقلابها» وارد میشود، نباید فراموش کرد که این فیلم در برخی زمینهها واقعاً عملکرد درخشانی دارد. به عنوان پایان سهگانهی اصلی ماتریکس، فیلم یک نقطهی اوج شکوهمند برای شخصیت «نئو» (کیانو ریوز) فراهم میکند. نبرد پایانی او با «اسمیت» (هیوگو ویوینگ) پرشکوه، پرانرژی و مملو از مفاهیم فلسفی است؛ نبردی که نه با قدرت فیزیکی، بلکه با ایمان و ارادهی انسانی به پیروزی میرسد — همان جوهرهای که در تمام سهگانه جریان دارد.
اما خارج از خط اصلی داستان نئو، فیلم دچار ضعف است. در حالی که «انقلابها» تمام تلاشش را میکند تا اوج حماسی فرنچایز را رقم بزند، نتوانسته بهتنهایی هویتی مستقل و منسجم برای خود شکل دهد. سکانسهای طولانی و تکنیکی جنگ در زایان، هرچند برای زمان خود چشمگیرند، اما به دلیل ضعف شخصیتپردازی آن دسته از کاراکترهایی که در خط دفاعی حضور دارند، در نهایت کشدار و کمرمق میشوند.
از طرفی، مرگ «ترینیتی» (کری-آن ماس) هم بیشتر شبیه یک الزام در ساختار کهنالگویی «سفر قهرمان» است تا نتیجهای دراماتیک و باورپذیر. در مجموع، «Revolutions» بیشتر حس یک مسیر اجباری برای رسیدن به نبرد نهایی را دارد تا فیلمی که بتوان بارها و بارها تماشایش کرد. شاید بازبینی نبرد نئو و اسمیت در یوتیوب، جذابتر از دیدن دوباره کل فیلم باشد.
۴. The Matrix Resurrections (ماتریکس: رستاخیزها)
در نقطهی مقابل «انقلابها»، فیلم «رستاخیزها» با شروعی بسیار قوی و امیدبخش پا به میدان میگذارد، اما در نیمهی دوم خود، افت محسوسی را تجربه میکند. ساعت اول فیلم پر از نکتههای متا و فرامتنی، تصاویر خیرهکننده، ایدههای تازه درباره دنیای دیجیتال و بازیهای درخشان است. کیانو ریوز در نقش نئوی میانسال و سردرگم فوقالعاده ظاهر میشود. معرفی شخصیتهای تازه مثل «باگز» (جسیکا هنویک) و نسخهی جدید «مورفئوس» با بازی یحیی عبدالمتین دوم نیز انرژی تازهای به فیلم بخشیده است.
یکی دیگر از نقاط قوت برجستهی فیلم، تمرکز بر روایت عاشقانهی میانسالی نئو و ترینیتی است — چیزی که کمتر در آثار اکشن/علمیتخیلی هالیوود دیدهایم. روندی که این دو دوباره یکدیگر را پیدا میکنند و با سیستم مقابله میکنند، احساسی و خوشساخت است.
با این حال، در نیمهی دوم، فیلم بسیاری از ایدههای جذابش را رها میکند و وارد خط روایی ساده و تخت «مبارزه علیه سیستم» میشود. اگرچه نیل پاتریک هریس و جاناتان گراف تمام تلاش خود را میکنند، اما هیچکدام نتوانستند تهدیدی به اندازهی اسمیتِ کلاسیک ایجاد کنند. پایانبندی فیلم نیز بسیار عجولانه و ناقص بهنظر میرسد؛ انگار که ناگهان تصمیم گرفته شده تمام گرههای احتمالی در چند دقیقه بسته شود. نتیجه، فینالی است ناراضیکننده برای فیلمی که تا مدتها فوقالعاده جلو میرفت.
بیشتر بخوانید: معرفی فیلمهای سینمایی
۳. The Animatrix (انیماتریکس)
برخی شاید «انیماتریکس» را شایستهی حضور در این فهرست ندانند؛ چرا که ساختاری اپیزودیک و آنتولوژیک دارد و میتوان آن را تکهتکه تماشا کرد. اما حقیقت این است که همین ساختار، جوهرهی کار را تشکیل میدهد و در مجموع، «انیماتریکس» نه فقط یک مکمل فرعی، بلکه جزء لاینفک جهان ماتریکس است.
منتشر شده در سال ۲۰۰۳، «انیماتریکس» پلی است میان تخیل سایبرپانک واچوفسکیها و دنیای انیمههای ژاپنی که الهامبخش آنها بودهاند. مجموعهای از ۹ انیمیشن کوتاه با سبکهای بصری متفاوت و کارگردانان برجسته، که هرکدام نه صرفاً یک «ونیت» ساده، بلکه تکهای از تاریخ جهان ماتریکس هستند: از پیدایش هوش مصنوعی، تا جنگ بزرگ بین انسان و ماشین، تا ماجراهای جداگانه درون و بیرون از ماتریکس.
این فیلم مفاهیمی همچون آزادی، کشف، شفقت، خشونت، کنترل، انسانیت و تعالی روح را با روایاتی متمرکز و بصری بهیادماندنی به نمایش میگذارد. موسیقی بینظیر دان دیویس — آهنگساز اصلی سهگانه — به همراه هر فریم هنرمندانه، این آثار را به تجربهای سینمایی بدل کرده که با هر بار تماشا، عمق جدیدی از دنیای ماتریکس را آشکار میکند. مثل «جنگهای کلون» برای پیشدرآمدهای استار وارز، یا «سیلماریلیون» برای ارباب حلقهها، انیماتریکس جهان اصلی را غنیتر و چندلایهتر میسازد — بدون آنکه به افتهای بعضی آثار اصلی دچار شود.
۲. The Matrix Reloaded (ماتریکس: بارگذاریشده)
تا اوایل دههی ۲۰۱۰، دیدگاه رایج دربارهی «Reloaded» چندان مثبت نبود. فرهنگ اینترنتی متاثر از نفرتپراکنی نسبت به پیشدرآمدهای «استار وارز»، دنبالهی ماتریکس را نیز به شکل ناعادلانهای قضاوت کرده بود. اما مرور زمان، مانند همیشه، حقیقت را نمایان ساخت: این فیلم واقعاً عالی است — هم آن زمان و هم امروز.
یکی از جنجالیترین صحنهها، مهمانی/آیین/رِیو در زایان بود که بسیاری آن را زائد یا عجیب دانستند. ولی در حقیقت، همین سکانس با تاکید بر بدن، حیات، عشق و لذت انسانی نشان میدهد که چرا بشر اصلاً باید برای بقا در برابر سردی سیستم دیجیتال بجنگد.
از آنسو، صحنههای اکشن غیرمنتظره و حتی کمی اغراقآمیز Reloaded، اگر پذیرفته شوند، جذابیت کمنظیری دارند. هرکدام انتخابی جسورانهاند که بیننده را به دنیایی فراتر از محدودیتهای عقل روزمره میبرند.
اما آنچه این فیلم را واقعاً مهم میسازد، ورود آن به هستهی فلسفی فرنچایز است. اگر قسمت اول ماتریکس دربارهی ادراک، آزادی و بیداری بود، «Reloaded» با نگاهی شکاکانه به همان ایدهها بازمیگردد. دیالوگها و پیچشهای داستانی فیلم، پایههای جهان قبلی را زیر سوال میبرند و لایهی پیچیدهتری از واقعیت و کنترل را مطرح میکنند. برای برخی، این بازبینی «نقض» قسمت اول بهنظر میرسید، اما در واقع، Reloaded فیلم اول را قویتر، عمیقتر و از اسطورهسازی کلاسیک فاصله میدهد — تا دنیایی چندبُعدیتر خلق شود.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
۱. ماتریکس (1999)
با اینکه دنبالههای ماتریکس بهتر از آنچه که مردم فکر میکنند هستند، اما هنوز هم فیلم اصلی بهترین است. هیچ فیلمی از زمان "جنگ ستارگان" تا به امروز به اندازه "ماتریکس" بر ژانر علمی تخیلی در هالیوود تاثیرگذار نبوده است — نه "ترمیناتور"، نه "بیگانه"، نه "آواتار". برای نزدیک به یک دهه بعد از اکران آن، فیلمسازان در سرتاسر جهان تلاش میکردند تا همان سبک شیک، تصاویر جسورانه و هماهنگیهای انقلابی در اکشن را که واچوفسکیها به نمایش گذاشته بودند، تقلید کنند. هیچکس نتواست این کار را انجام دهد، شاید به این دلیل که هیچکدام از آنها دیدگاه هنری منحصر به فرد واچوفسکیها را نداشتند.
بله، بالاترین زمان گلوله، کتهای چرمی و دیالوگهای به یاد ماندنی بخشی از جذابیت این فیلم بودند، اما چیزی که "ماتریکس" را به یک کلاسیک بیزمان تبدیل کرده، لایههای فلسفی عمیقتر آن است. فیلم زیاد اغراقآمیز است، اما این کار عمدی است، چرا که داستان به اندازهای حماسی است که فیلمسازان کمی جرات میکنند چنین چیزی را انجام دهند. واچوفسکیها فقط در ژانر اکشن و علمی تخیلی بازی نکردند؛ آنها آن را بازآفرینی کردند.
فیلم به طرز شگفتانگیزی ژانرهای مختلف را با هم ترکیب میکند — از تریلر نوآر سایبرپانک در شروع فیلم، تا روحانیت، تمرینهای هنرهای رزمی و ساخت جهان علمی تخیلی در بخشهای میانه فیلم — همهچیز به خوبی با هم جور میشود. هر بخش بر اساس بخش قبلی ساخته شده و تمام وعدههایی که فیلم از ابتدا میدهد را عملی میکند. سپس در بخش سوم، "ماتریکس" دست از احتیاط برمیدارد و صحنههای اکشنی را به نمایش میگذارد که هنوز هم در سینما بیهمتا هستند. از تعقیب و گریز روی پشت بامها گرفته تا نبرد نهایی، صحنههای اکشن فیلم استانداردی جدید برای سینما ایجاد کرد.
و آن تصویر نهایی؟ نمادین، فراموشنشدنی. این همان چیزی است که "ماتریکس" را به فیلمی تبدیل میکند که نسلی را تعریف کرد و همچنان به عنوان یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما در سبک و مضمون باقی میماند.
با اینکه دنبالههایی مثل "ریلودد" و "ریزرکشنز" ایدههای جالب و عمق فلسفی جدیدی به داستان اضافه کردند، اما "ماتریکس" اصلی همچنان در مرکز توجه است، و به راحتی میتوان فهمید که چرا این فیلم نه تنها بهترین فیلم در مجموعه، بلکه یکی از بزرگترین فیلمهای ساختهشده در تاریخ سینما باقی میماند.
منبع: slashfilm
نویسنده: نسرین پورمند