شاکله­ اصلی «گل و قداره» ستیزه­ه‌ایی است که مردان و زنان در بستر فرهنگ پدرسالار ایرانی داشته­‌اند. با این تفاوت که به نظر می‌­رسد علقه­ خاص فراهانی به شخصیت داش آکل و فرهنگ جوانمردانه‌ای که به نظر می‌­رسد از دست رفته است، وی را وا می‌­دارد تا اثری بی­ربط به زمان و مکان حال حاضر کارگردانی کند.

 

 

اختصاصی سایت خبری تئاتر/ هاله میرمیری: «داش آکل» را هدایت در سال 1311 نوشت؛ درست زمانی که جوان‌مردی الگو غالب و چهره­ بارز بازنمایی مردانگی در اکثر رمان­‌ها و داستان‌­های ایرانی بود.

داستان او در میان شبک‌ه­ای از فرهنگ مردسالارانه، محافظه‌­کار و متحجرانه­ ایرانی قرار می­‌گرفت و هدایت سعی می­‌کرد تا با توصیف انتقادی از جامعه­ تحت استیلای استبداد و خرافه‌­پرستی، منطق درونی آن را افشا و پوسیدگی درو نی­اش را فاش کند.

عموما هدایت چونان می­‌نویسد و خلق می­‌کند که خواننده­ با نگاه اول درمی­‌یابد که وی از این فرهنگ و مردم متاثر از خرافاتش بیزار است و این تنفر را به بانگی بلند فریاد می‌­زند؛ برائت و بیزاری چونان خدنگی پوسته رویی شخصیت داستان­‌هایش را می­‌تراشد و به عمق روایت­‌هایشان نفوذ می‌­کند.

این می‌­شود که شخصیت کاراکترها در داستان­‌های هدایت همواره چیزی را در ذهن مخاطب تکان می‌­دهند. از میان تمام شخصیت­‌هایی که هدایت خلق کرده داش آکل چیز دیگری است. شخصیت ناهمگن و متناقضی که دارد در ستیز با نهادهای گوناگونی قرار می­‌گیرد و سر آخر در نبرد با سرنوشت و تقدیر و در دوئل یک عشق درونی جان می‌­بازد.

 

 

اما برای آنکه ابعاد این شخصیت‌­ها عینی شوند و در چشم مخاطب باورپذیر جلوه نمایند، باید زحمت بسیار کشید؛ هرچند که نقدهای بسیاری به فرهنگ مردسالار و لوطی­‌مابانه­ شخصیت­‌های مرد زمانه­ هدایت وارد است، باید جان کند تا شخصیتی چون شخصیت « داش آکل» با تمام ستیزها و تناقضاتی که با خود و دیگری دارد خلق شود.

بنابراین، ساختن اثری چون « گل و قداره» که برداشتی آزاد از متن « داش آکل» هدایت است در وهله­ اول کاری دشوار به نظر می­‌آید.

« بهزاد فراهانی» اما تمام این مشقت‌­ها را به جان خریده و به تازگی اثری را کارگردانی کرده است که این روزها در تماشاخانه­ ایرانشهر به روی صحنه می‌­رود؛ ملودرامی که هرچند در خلق فضا، شخصیت و داستان نسبت چندانی با داش آکل هدایت ندارد، اما از آنجایی که پرده از مسائل عمیقی برمی‌­دارد، درخور توجه است.

پر واضح است بن­‌مایه­ آثار هدایت ضدیت با اقتدار پدرسالار و خلق شخصیت­‌هایی است که در برابر نظام اقتدارمابانه می­‌ایستند. داش آکل اما به شکل غریبی با آثار دیگر هدایت چون افسانه آفرینش، توپ مرواری، قضیه ولنگاری و ... فرق می‌­کند؛ خصلت‌­های ذاتی فرهنگ پدرسالارانه بدجور در آن موج می­‌زند و هدایت هم سعی در جلوگیری از آن ندارد.

نمایش فراهانی نیز با گل­درشت‌­ترین جملات و عبارات همین فرهنگ آغاز می­‌شود؛ مادری به دختر خود هشدار می‌­دهد که تودار باشد، زیاد نخندد، خود را در برابر مردان محفوظ نگاه دارد و آن­قدر درباره­ مردی که ندیده است، حرف نزند. رفته‌­رفته از قِبل همین گفتار مادر و با کنار هم قراردادن نشانه­‌های اجرایی دیگر ( از جمله سکوت و خیرگی) درخواهیم یافت که روایت اصلی در دستان مادر و آنچه بر وی روا رفته، است.

اینچنین، با ستیز اصلی شخصیتی به نام بلقیس مواجه می‌­شویم که در میانه­ فرهنگ پدرسالارانه­ زمانه خود ایستاده است تا برای سرنوشتش تصمیمی اساسی گرفته شود. عشاق صف­‌کشیده بر در خانه « حاجی بنکدار»، شخصیت نامدار بازار، با کبکه و دبدبه­‌ای که دارد، برای خواستگاری از دختر وی هربار با سری شکسته و هرکدام به دلیلی به خانه فرستاده می‌­شوند و در آرزوی وصلت با دختر ناکام می­‌مانند. از این رو، شخصیت پدر در شکل­‌دهی ستیز و کشمکش کل درام نقش اساسی ایفا می­‌کند. پدر در داستان هدایت و نمایشنامه­ فراهانی، با مسلک بازارمابانه‌­ای که دارد، نماینده فرهنگی است که با توسل به پول و قدرت، همه­‌ چیز را می­‌خرد و جایی برای عشق­‌ورزی و کنش عاشقانه باقی نمی­‌گذارد.

 

 

اینچنین و در وهله­ اول به نظر می‌­رسد که کشمکش اولیه شخصیت‌­های مرد داستان( کاکا رستم، داش آکل، و دیگر خواستگاران بلقیس) با پدر یا مرد دیگری است که همواره در جنگ با آن باید پیروز شوند. با این وجود، به نظر می­‌رسد که بن­مایه یا هسته اصلی این ستیز در جای دیگری نهفته باشد؛ مردان در این نمایش به نحوی از انحاء باید نشان دهند که «مرداند» و مردانگی­‌شان به اتکا به خصلت­‌هایی چون عشق، جوانمردی، پول و قدرت برساخته می­­شود. کاکارستم در نمایش فراهانی ( به مثابه­ لوطی و عاشق سینه‌چاکی که خود را قربانی عشق می‌­کند) به همان میزان از مازاد خصلت­‌های اجتماعی مردانه بهره می‌برد که داش آکل با قداره و خصایص جنگ­جویانه‌­اش.

به عبارت دیگر، اگرچه داش آکل جوانمردی است که خصلت پهلوانی به خود می­‌گیرد و در قالب یک قهرمان گره از مشکلات بی­‌پناهان باز می‌­کند، باید مردانگی خود را به مردمان زمانه خویش ثابت کند و نشان دهد که به میزان کافی مردانگی دارد؛ گیریم که این کار را با اتکا به خصلت­‌های جوانمردانه و بروز ندادن عشقی که در سر دارد نشان دهد. قسمت دیگر کشمکش‌­های توصیفی در ملودرام فراهانی، ستیزی است که زنان در چالش با سرنوشت متعین خود با آن دست و پنجه نرم می‌­کنند

در واقع، فراهانی با زبان و فرم نه چندان تاثیرگذار، مترصد به نمایش در آوردن مولفه‌­های فرهنگی جامعه‌­ای است که پیکر زنان در آن عرصه­ نوعی کشمکش و جنگ دائمی است. زنان در این نمایش شخصیت‌­های رام‌شده و منفعلی هستند که در برابر هر نوع صید و متاع­‌بودگی سر تعظیم فرو آورده و دم بر نیاورده‌­اند.

به این معنا، تن آنها میدان نبرد مردانی است که با اتکا به خصلت­‌های چون جوانمردی، عشق و با تکیه بر ثروت و قدرت خود، سعی در فتح آنها داشته­‌اند. به این اعتبار، ما نیز در این نمایش شاهد پیکر زنانی افسوس­‌خورده و مغمومی هستیم که اگرچه در مقابل نگاه ابزاری مردان به عشق می­‌شورند و در برابر آن اندک اعتراضی می‌­کنند، توان کنش­­گری و خلق شرایط دیگری را ندارند. ذهنیت و عشق مردانه، ( از سنخ داش آکلی با شمایل جوان­مردانه‌­اش) چونان زنان را شکل داده است که در نهایت بپندارند که در مردان حرف اول و آخر را در خانه می‌­زنند.

 

 

اینچنین، شاکله­ اصلی «گل و قداره» ستیزه­ه‌ایی است که مردان و زنان در بستر فرهنگ پدرسالار ایرانی داشته­‌اند. با این تفاوت که به نظر می‌­رسد علقه­ خاص فراهانی به شخصیت داش آکل و فرهنگ جوانمردانه‌ای که به نظر می‌­رسد از دست رفته است، وی را وا می‌­دارد تا اثری بی­ربط به زمان و مکان حال حاضر کارگردانی کند.

داش آکل در داستان هدایت شخصیت پچیده­‌ای است؛ کشمکش­‌های درونی بسیار دارد، همچون جدالی که میان فرهنگ جوانمردی و پهلوان مسلکی با عشق به دختری جوان می­‌تواند برقرار باشد و برای اثبات حقانیت خود و مردانگی­‌اش راه پر پیچ و خمی را می‌­پیماید. فراهانی اما داش آکل ضعیف­تری را خلق می­‌کند. در واقع، تمام آنچه می‌تواند خصلت­‌های مردانه­ از سنخ داش اکلی را نشان دهد، در لفافه­ بیان­‌های اغراق‌شده، بازی­‌های نه­‌چندان حسی، مبالغه‌­های نابه‌­جا و بدن­‌های ناآماده پیچیده می‌­شود و در نهایت به خلق شخصیتی می­‌انجامد که مخاطبان سرنوشت‌­اش را از پیش می‌­دانند. به این اعتبار، آنچه در این میان از دست می‌­رود نوع کنش‌­ورزی خاص و سوژگی است که داش آکل به عنوان شخصیت مرد و بلقیس و مرجان به مثابه­ زن در کل نمایش می‌­توانستند داشته باشند.

 

اخبار مرتبط:

چه نمایش‌هایی در تهران روی صحنه است؟

آغار اجرای «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» در تماشاخانه ایرانشهر

حوضخانه قجری تماشاخانه می‌شود

محمد رحمانیان: برای ˝روز واقعه˝ قوی‌ترین تیم‌ بازیگری را انتخاب کردم

تغییر ساعت نمایش «مجلس انتقام جویی هملت»

نمایش «کمدی به شیوه فاصله گذاری» در خانه نمایش اداره تئاتر

انتقاد یک کارگردان تئاتر از برخی مدیران سالن‌های تئاتری

بهروز غریب‌پور: از مشروطه به این سو شناسنامه‌هایمان را باطل کرده‌ایم

10 نمایش منتخب از چهارقاره جهان معرفی شدند

اجرای«مجلس انتقام جویی هملت» با حضور شمس لنگرودی آغاز شد

«رَختکَن رادیو تئاتر» در تماشاخانه سه‌نقطه

نظر رحمانیان درباره «مضحکه شبیه قتل»

زبان هنر؛ بهترین راه گفتگوی تمدن‌ها

میترا حجار «قطام» می‌شود

زمان آغاز رپرتوار تئاتر عروسکی گروه آران

یادداشت بهزاد صدیقی برای نمایش «شب به‌خیر جناب کنتِ»