چهارشنبه , ۲ خرداد, ۱۴۰۳
هاله میرمیری
درباره نمایش «برف نیمه مرداد» / درونی که هرگز نمی­‌میرد 27 آبان 1394
درباره نمایش «برف نیمه مرداد» / درونی که هرگز نمی­‌میرد

درباره نمایش «برف نیمه مرداد» / درونی که هرگز نمی­‌میرد

برف نیمه مرداد در عنوان خود دارای نوعی آیرونی است؛ نوعی ناسازگاری میان آنچه مخاطب انتظار رخ دادنش را دارد و آنچه در حقیقت رخ می­‌دهد در آن موج می‌­زند. در وهله­ اول، هیچ عقل سلیمی انتظار آن را ندارد که در نیمه مرداد ماه برف ببارد و این عنوان را باور نمی­‌کند. مخاطبان اما رفته‌­رفته درخواهند یافت که برف و سرمای ضمنی درونِ آن تنها استعاره­ای است که کل وضعیت یک فرد یا نسل را راهبری می‌­کند.

درباره نمایش « هتلی‌­ها» / ما دهه شصتی‌­ها 11 آبان 1394
درباره نمایش « هتلی‌­ها» / ما دهه شصتی‌­ها

درباره نمایش « هتلی‌­ها» / ما دهه شصتی‌­ها

هتلی­‌ها بازگوکننده­ شرایطی است که افراد با تمام ترس­‌ها و تشویش­‌هایشان، اتمیزه­ شده و به دانه‌­های تسبیحی مشابه شده‌­اند که هیچ ریسمان واحدی به بند نمی­‌کشدشان. آن­ها بیش از هر چیز نیاز دارند تا در خانهِ خود، جایی که هیچ گفتار انقیادآوری آن را محدود نکرده باشد، زندگی کنند.

خوانشی فمینیستی از نمایش «وقتی ما مردگان برمی­خیزیم» 9 مهر 1394
خوانشی فمینیستی از نمایش «وقتی ما مردگان برمی­خیزیم»

خوانشی فمینیستی از نمایش «وقتی ما مردگان برمی­خیزیم»

مجسمه ­بودن تمامی آدم­ها، هسته­ اصلی نمایش «وقتی ما مردگان برمی­خیزیم» است. شهاب آگاهی با اتکا به چنین ایده­‌ای که گویی از یکی از متون هنریک ایبسن وام گرفته است، سعی بر آن دارد تا پرده از مسائل عمیق­‌تری، چون روابط مخدوش میان زنان و مردان بردارد.

درباره­ نمایش «گل و قداره» / لوطی­‌های نه­‌چندان لوطی 28 شهریور 1394
درباره­ نمایش «گل و قداره» / لوطی­‌های نه­‌چندان لوطی

درباره­ نمایش «گل و قداره» / لوطی­‌های نه­‌چندان لوطی

شاکله­ اصلی «گل و قداره» ستیزه­ه‌ایی است که مردان و زنان در بستر فرهنگ پدرسالار ایرانی داشته­‌اند. با این تفاوت که به نظر می‌­رسد علقه­ خاص فراهانی به شخصیت داش آکل و فرهنگ جوانمردانه‌ای که به نظر می‌­رسد از دست رفته است، وی را وا می‌­دارد تا اثری بی­ربط به زمان و مکان حال حاضر کارگردانی کند.

درباره­ نمایش مده­‌آ /جهان دوگانه­ مده‌­آ 17 شهریور 1394
درباره­ نمایش مده­‌آ /جهان دوگانه­ مده‌­آ

درباره­ نمایش مده­‌آ /جهان دوگانه­ مده‌­آ

مده‌­آ در اثر کریمی، زنی از نفس­‌افتاده، ملول، ناتوان و خسته است که تنها به نظاره­ کشته­‌شدن آرزوهای خود می­‌نشیند؛ صورت­ش بیش از آنکه بخواهد خشم را نشان دهد مملو از ناتوانی‌­ها است؛ تئاتر خوانده و می­‌خواسته در ورشو کسی شود برای خودش که ازدواج با جیمسن و داشتن فرزند مانع راهش شده‌­اند. جیمسن در این نمایشنامه نیز به او خیانت می‌­کند اما به شیوه­ پست‌­مدرن­ش؛ او چشم از چشم پرستار بچه‌­ها برنمی­‌دارد و آمده است تا به مده‌­آ بگوید گلوسه – دختر پادشاه کرئون- را بیشتر از او دوست دارد.

درباره­ نمایش «دایی وانیا» / زیستن در اوج ملال 11 شهریور 1394
درباره­ نمایش «دایی وانیا» / زیستن در اوج ملال

درباره­ نمایش «دایی وانیا» / زیستن در اوج ملال

شما به عنوان مخاطبان این اثر باید جنس ملال و رخوت موجود در آثار چخوف را از پیش بدانید؛ چرا که آنچه شهرستانی به روی صحنه می­‌آورد کمکی در این راستا به مخاطبانش نمی‌­کند. در واقع، اگر ستیز اصلی این نمایش را نوعی چالش با تقدیر/ اجتماع بدانیم و متوجه سرگشتگی و ماتم وانیا و سایر اعضای آن خانواده شویم، آن وقت منتظر خواهیم بود که چنین ملال و رخوتی از سر و روی شخصیت­‌های نمایش شهرستانی ببارد.

درباره‌ نمایش «سال ثانیه» / جایت را با من عوض کن 20 مرداد 1394
درباره‌ نمایش «سال ثانیه» / جایت را با من عوض کن

درباره‌ نمایش «سال ثانیه» / جایت را با من عوض کن

« سال ثانیه» آخرین اثر « حمید‌پورآذری» که این روزها در زمین تنیس کاخ سعدآباد به روی صحنه می‌رود، نمایشی است مملو از درد و رنج و خاطره. آنچنان که خود مولف‌اش می‌گوید: «سال ثانیه حرف لحظه‌ها است؛ لحظه‌هایی که می‌آیند و می‌روند و ما در آن میانه اسیر شده‌ایم» در آن اهمیت انتخاب ما در لحظه و وابسته بودن این انتخاب‌ها به حیات دیگری موج می‌زند. سال ثانیه فرصتی است برای مرور این حقیقت که نفس‌مان به نفس دیگری گره خورده و حیات‌‌مان در گرو باهم بودن است.

من خودم را می‌خواهم / درباره‌ی نمایش فصل شکار بادبادک‌ها 8 مرداد 1394
من خودم را می‌خواهم / درباره‌ی نمایش فصل شکار بادبادک‌ها

من خودم را می‌خواهم / درباره‌ی نمایش فصل شکار بادبادک‌ها

قهرمان نمایش تهرانی این راه را برنمی گزیند و تلخ­تر از آن است که بخواهد به رهایی بیاندیشد. تمام آنچه وی انجام می­دهد کشمکش میان خود گم­شده و گذشته­ای است که راه گریزی از آن وجود ندارد و در نتیجه­ی آن باید به خیال، آنهم در سیاه‌ترین شکل ممکن‌اش پناه برد.

درباره‌ نمایش «اولئانا» به کارگردانی علی‌اکبر علیزاد/ درباب منفور بودن قدرت 1 مرداد 1394
درباره‌ نمایش «اولئانا» به کارگردانی علی‌اکبر علیزاد/ درباب منفور بودن قدرت

درباره‌ نمایش «اولئانا» به کارگردانی علی‌اکبر علیزاد/ درباب منفور بودن قدرت

علی‌اکبر علیزاد دومین بار است که متن ترجمه‌شده‌ی اولئانا اثر دیوید ممت را به روی صحنه می‌آورد؛ یکبار در سال 85 در مجموعه‌ی تئاتر شهر و دومین بار در تیر ماه سال جاری در سالن استاد سمندریان تماشاخانه‌ی ایرانشهر. آنچنان که خود می‌گوید اولئانا نمایشنامه‌ای است در باب روابط انسانی، عدم فهم، قضاوت‌ها و احساس تنفر شدید که در این روابط دیده می‌شود. در کنش «رجعت» همواره امری مهم و قابل توجه نهفته است؛ باید دید این « چیز» گم‌شده در اثر ممت چیست که کارگردان اثر را واداشته تا باری دیگر آن را به صحنه بیاورد.

نگاهی به نمایش «اسم» / سرگشته در میان نام‌ها 15 تیر 1394
نگاهی به نمایش «اسم» / سرگشته در میان نام‌ها

نگاهی به نمایش «اسم» / سرگشته در میان نام‌ها

نمایش اسم به کارگردانی لیلی رشیدی از 4 تیرماه در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفت