آغاز یک سفر تکراری
از همان دقایق ابتدایی فیلم Off the Grid، مشخص است با چه چیزی طرف هستیم: داستان مردی که علیه سیستم میشورد، به دل طبیعت میزند، و با ابزار ابتدایی در برابر نیروهای تا دندان مسلح مقاومت میکند. فرمولی که شاید در دهه ۸۰ میلادی جواب میداد، اما امروز اگر نویسنده و کارگردان چیزی فراتر از این کلیشهها ارائه نکنند، خیلی زود مخاطب را خسته خواهد کرد. متأسفانه، جانی مارتین به عنوان کارگردان و تیم نویسندگی این فیلم، دقیقاً در همین تله افتادهاند.
قهرمانی که تنهاست... اما چرا باید برایش اهمیت بدهیم؟
جاش دوهامل در نقش "گای" بد نیست. بازیاش را بلد است، فیزیک مناسبی برای نقش دارد و تلاش میکند چیزی شبیه «رمبوی امروزی» باشد. اما مشکل اینجاست که شخصیت "گای" بهطرز دردناکی سطحی و پرداختنشده است. فیلم هیچ تلاشی برای ساخت عمق درونی او نمیکند. فقط میدانیم که او دانشمندی بوده، فهمیده شرکتش قصد دارد اختراعش را تسلیحاتی کند، و حالا فرار کرده و در طبیعت زندگی میکند.
نه گذشتهای داریم که به ما انگیزههای شخصیت را نشان دهد، نه رابطهای احساسی که حس همدلی ایجاد کند. حتی آن چند صحنهای که با شخصیتهایی مثل "چیس" (نوجوان باهوش فروشگاه) یا "خوزه" (زن لاتینای مهمانخانهدار) دارد، بیشتر به «تیک زدن» لیست اجزای استاندارد فیلمنامه شبیه است تا ارتباط واقعی.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «بدون اجاره»: کمدی تلخوشیرین درباره دوستی، بیخانمانی و بحران مالی نسل امروز
شرورهایی از جنس پارودی
فیلمهای اکشن همیشه به یک آنتاگونیست قوی نیاز دارند. اینجا اما با "مارکوس" طرف هستیم؛ مزدوری با قیافهای ترکیبی از آنتون چیگور و اسنیپ، ولی با کاریزمایی نزدیک به صفر. از همان صحنه اول، که میفهمیم گای قراره توی آخر فیلم مارکوس رو تیکهپاره کنه، تمام حس تعلیق داستانی دود میشه میره هوا. چرا باید نگران رویارویی این دو نفر باشیم وقتی نتیجهاش رو قبل از شروع ماجرا میدونیم؟
مارکوس و دار و دستهاش — که بیشتر شبیه «مزدوران کرایهای کارتونی» هستند — نه فقط تهدیدی واقعی نیستند، بلکه بعضی وقتها به حدی دستپاچه و بیدقتند که آدم یاد فیلمهای اکشن طنز مثل Hot Shots 2 میافته.
کشمکشهای سطحی، اکشنهای بیجان
بخش زیادی از فیلم به زندگی روزمره گای در دل جنگل میگذره؛ چوب میشکنه، تله میذاره، با تبر برگ میزنه، باز چوب میشکنه، Red Bull میخوره... و خب، بعدش هم با بدمنها درگیر میشه. مشکل اینجاست که هیچکدوم از صحنههای درگیری یا تعقیبوگریز، نه طراحی خوبی دارند، نه تنش کافی. صحنهها معمولاً کوتاه، کاتخورده و بیرمقاند.
کارگردان حتی از طبیعت وحشی و فضای بستهی جنگل هم استفاده دراماتیک نمیکنه. نه نورپردازی خاصی داریم، نه زاویه دوربین خلاقانهای. سرتاسر فیلم، حس میکنی که انگار با یک اپیزود طولانی از سریالهای ارزانقیمت طرفی.
طنز ناخواسته؛ تنها نقطه قوت فیلم؟
تنها چیزی که گهگاه تماشای Off the Grid را از حالت شکنجه خارج میکند، طنز ناخواسته فیلم است. مثل جایی که "رانیش" (با بازی گرگ کینر) به کلانتر توضیح میدهد که مارکوس در حال فیلمبرداری از درختهاست و اضافه میکند: «آره، طرف یک آرتیسته... رابرت برسونِ واقعی!» این دیالوگ، در دل یک فیلم جدی و بینمک، حکم نور در تاریکی را دارد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «The Best You Can» | وقتی پیری مانع عشق نمیشود
جمعبندی: فرمولی برای فراموشی
Off the Grid با تمام تلاشهایش برای ساخت یک تریلر بقا محور، بیشتر به یک پروژهی سفارشمحور یا حتی تولید شده توسط هوش مصنوعی شباهت دارد. فیلمنامهی ضعیف، شخصیتهای کلیشهای، نبود تنش واقعی و صحنههای اکشن بیروح باعث شدهاند این فیلم نهتنها هیجانانگیز نباشد، بلکه خیلی زود از ذهن تماشاگر پاک شود.
اگر دنبال یک اکشن پرادویه با داستان مهیج و شخصیتهای باورپذیر هستید، Off the Grid نهتنها ناامیدتان میکند، بلکه شاید باعث شود قدر فیلمهای سطح متوسط را هم بیشتر بدانید.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند