درامی سنگین، تأمل‌برانگیز و سه‌ساعته که تماشای آن آسان نیست اما ارزشش را دارد. «وقتی رودخانه به دریا می‌رسد» ساخته پره ویلا بارسلُ، روایتی عمیق و انسانی از بهبودی پس از تجاوز جنسی را ارائه می‌دهد — بدون بهره‌گیری از کلیشه‌های سینمایی یا لحظات پر زرق‌وبرق. این فیلم در سکوت و جزئیات، حقیقتی جهانی را روایت می‌کند: التیام یافتن، زمان می‌خواهد.

چارسو پرس: زمان سه ساعته فیلم «وقتی رودخانه به دریا می‌رسد» ساخته پره ویلا بارسلُ که در بخش رقابتی جشنواره کارلووی واری حضور دارد ممکن است برای برخی دلهره‌آور به نظر برسد، اما کاملاً توجیه‌پذیر است در مطالعه‌ای عمیق از روند بهبودی که نمی‌توان آن را تسریع کرد.


در این فیلم، حادثه تجاوز جنسی هرگز نمایش داده یا به طور واضح شرح داده نمی‌شود. کارگردان کاتالان، پره ویلا بارسلُ، در این پرتره آرام و تأمل‌برانگیز که به تدریج ضربه‌زننده می‌شود، ذهن قربانی جوانی به نام گایا را به تصویر می‌کشد که پس از تجاوز، در تلاش برای بازسازی خود است. فیلم به قول گایا احترام می‌گذارد و مخاطب را نیز دعوت می‌کند به همان اندازه باور کند، در فرهنگی که زنان در چنین موقعیت‌هایی هنوز توسط جنسیت و تفاوت‌های نسلی مورد قضاوت و رد قرار می‌گیرند.


این اثر به عنوان مطالعه‌ای درباره فروپاشی و بازسازی روانی، تجربه آسانی نیست اما به تدریج به تجربه‌ای پاداش‌دهنده تبدیل می‌شود. فیلم از شعارهای درمانی کلیشه‌ای یا روایت‌های آشتی‌جویانه پرهیز می‌کند و به جای آن، ریتم‌های ناهموار و تندروزی تروما را دنبال می‌کند؛ به طور دقیق گایا را در نوسان میان خشم آتشین، کناره‌گیری بی‌حس و تلاش محتاطانه برای پس گرفتن زندگی‌اش نشان می‌دهد. این فیلم با ارائه‌ای ساده و صادقانه و بازی نقش اصلی از کلود هرناندز که هم پرخاشگر و هم شکننده است، می‌تواند با طیف گسترده‌ای از مخاطبان که تجارب خشونت مبتنی بر جنسیت داشته‌اند ارتباط برقرار کند — هرچند زمان طولانی سه ساعته ممکن است محدودیت‌هایی در پخش در سینماهای هنری ایجاد کند.


بیشتر بخوانید: نقد فیلم «Sovereign»| نمایشی سیاسی و تکان‌دهنده از روح گمشده جریان راست نو با بازی قدرتمند نیک آفرمن


با این حال، فیلم طولانی به نظر نمی‌رسد. در واقع، ابعاد و گستردگی اثر به گونه‌ای حساسانه متناسب با داستانی است که درباره طولانی‌مدت بودن روند بازیابی و بهبودی و روند روزمره آن است، و همچنین پاسخ مهمی به کنوانسیون‌های صنعت فیلم که چه داستان‌هایی معمولاً فضای زمانی زیادی را به خود اختصاص می‌دهند. عنوان فیلم از یک استعاره تند و تأثیرگذار درباره ادغام اجتماعی پس از دوره انزوا گرفته شده است. «وقتی رودخانه به دریا می‌رسد» قصد دارد اثری تاثیرگذار و حتی چالش‌برانگیز باشد اما در عین حال فیلمی است که احساسات را به خوبی درگیر می‌کند، به خصوص با رابطه صمیمانه و زیبا میان گایا و پدر داغدیده‌اش که نقش آن را آلکس برندمول بازی می‌کند.


گایا ابتدا به صورت سایه‌ای در مقابل سنگ‌های ساحلی در نور روشن خورشید معرفی می‌شود، در حالی که صدای پرندگان در پس‌زمینه شنیده می‌شود، سپس چهره متلاطم و لرزان او در نمای نزدیک و با زاویه بالا به تصویر کشیده می‌شود که پر از رنج و سردرگمی است. خیلی زود می‌فهمیم که او اخیراً توسط دیگو (هرگز دیده نشده)، دوست‌پسر کودکی‌اش که حالا برایش غریبه‌ای وحشتناک شده، مورد تجاوز قرار گرفته است. هنگام پرسش پدرش که نگران وضعیت شوکه اوست، گایا نمی‌تواند جواب دهد. پدرش با امید می‌گوید: «در رابطه روزهای خوب و بد وجود دارد»، اگرچه خودش می‌داند این حرف‌ها ناکافی است.


گایا پدرش را دوست دارد، اما در حال آسیب دیده نمی‌تواند به او باز شود. سرانجام به یکی از استادانش، گمّا (لایا مارول)، که با مهربانی باستان‌شناس است، توضیح می‌دهد که چه بر سرش آمده است — و این گمّا است که به آرامی به او می‌فهماند آنچه تجربه کرده تجاوز جنسی بوده و نه فقط یک رابطه جنسی نامطلوب. فیلمنامه به دقت به نحوه‌ای توجه دارد که چنین تجاربی توسط مقامات ممکن است کوچک شمرده یا ساده‌سازی شوند تا پیچیدگی وضعیت را کم کنند، اما گذاشتن نام درست روی درد گایا، روند درمان را آسان‌تر نمی‌کند. گایا ممکن است در گمّا و پدرش پشتیبانی داشته باشد — اما در میان دوستانی که هنوز با دیگو ارتباط دارند کمتر پشتیبان پیدا می‌کند که می‌خواهند او همه چیز را فراموش کند — اما رنج او قابل انتقال یا به اشتراک گذاشتن نیست. اختلال استرس پس از ضربه (PTSD) هر فرد، حتی با بهترین حمایت‌ها، مسیر تنهایی است که باید خودش آن را طی کند.


بیشتر بخوانید: نقد فیلم «Daniela Forever» | عاشقانه علمی‌تخیلی لو-فای درباره سوگواری و خواب هوشیار


بارسلُ این واقعیت را با تمرکز بر لحظات خصوصی گایا نشان می‌دهد — جلسات گروهی درمانی و مراحل دادگاه به طور عمدی خارج از صحنه نگه داشته شده‌اند — یا در دیالوگ‌های دوتایی که از اعترافات صریح تا مقابله و گاهی اوقات لحظاتی دوستانه متغیرند. بخش عمده درام در خانه تنگی اتفاق می‌افتد که گایا با پدرش شریک است، جایی که غرایز محافظتی شدید پدر که وقت زیادی را صرف مراقبت از دخترش کرده، با نیاز خفه‌کننده گایا به فضا و استقلال به شدت تضاد دارد. دو صحنه بسیار تاثیرگذار که هر کدام به دلایلی متفاوت در تاریکی مطلق رخ می‌دهند، هم سقوط تلخ این تنش و هم عقب‌نشینی ملایم و وابستگی متقابل والد-فرزندی را به تصویر می‌کشند.


بازی کلود هرناندز که گایا را در نوسانات از حالت سکوت شدید تا خشم تمام‌قد به شکلی جذاب و غیرقابل پیش‌بینی به تصویر می‌کشد، مرکز کشش فیلم است — که توسط بازی آلکس برندمول در نقش پدری خسته و آسیب‌دیده که تلاش می‌کند همه چیز را جمع کند، متعادل و تثبیت شده است. «وقتی رودخانه به دریا می‌رسد» فیلمی پیام‌دار یا آموزشگاهی نیست، بلکه تصویری صادقانه از فراز و نشیب‌ها و سکون دردناک تروما و سختی‌های زندگی در بطن آن است.


منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند