فیلم تازه فرانسیس لارنس، «پیاده‌روی طولانی»، اقتباسی از رمان مشهور استیون کینگ، اثری دیستوپیایی است که در نهایت به درامی پرتنش و غافلگیرکننده تبدیل می‌شود. این فیلم داستان جوانانی را دنبال می‌کند که در یک مسابقه تلویزیونی مجبور به پیاده‌روی بی‌پایان می‌شوند؛ رویدادی که تنها یک برنده خواهد داشت و بقیه توسط سربازان مسلح حذف خواهند شد.

چارسو پرس: استیون کینگ در دهه‌ ۷۰ میلادی با نام مستعار «ریچارد باخمن» رمانی نوشت که در آن آینده‌ای تاریک و وحشیانه برای جامعه آمریکا ترسیم شده بود. حالا پس از گذشت بیش از چهار دهه، فرانسیس لارنس – کارگردان شناخته‌شده «بازی‌های گرسنگی» – با فیلم «پیاده‌روی طولانی» سراغ این اثر رفته است؛ فیلمی که در مرز بین تریلر خونین، درام شخصی و استعاره‌ای سیاسی حرکت می‌کند.


هرچند «پیاده‌روی طولانی» به اوج‌های ملودراماتیکی که در پی آن است نمی‌رسد، اما ساخته تازه فرانسیس لارنس در نهایت به درامی دیستوپیایی پرتنش و غافلگیرکننده بدل می‌شود؛ اثری غرق در روحیات فردی و ملی. داستان در ایالات متحده‌ای موازی و شبیه به دوران پس از جنگ ویتنام می‌گذرد. رمان استیون کینگ (با نام مستعار ریچارد باخمن) نخستین بار در سال ۱۹۷۹ منتشر شد.

فیلم چندین جوان را دنبال می‌کند که از طریق قرعه‌کشی به شرکت در یک «پیاده‌روی بی‌پایان» مجبور می‌شوند؛ رویدادی تلویزیونی با هدف تهییج ملی‌گرایی و البته حذف بی‌رحمانه شرکت‌کنندگان توسط سربازان مسلح. تنها کسی که تا پایان دوام بیاورد، برنده خواهد شد و آرزویی بزرگ و ثروتی کلان نصیبش می‌شود؛ طرحی افسانه‌وار که در عین حال استعاره‌هایی روشن و نزدیک به واقعیت دارد.

فیلم در بخش‌هایی به تریلری خون‌آلود و هولناک بدل می‌شود، اما از ابتدا با درامی صمیمی شروع می‌کند: «ری گاریتی» (کوپر هافمن)، جوانی بیست‌ساله، در حالی مادر اندوهگینش «جینی» (جودی گریر) او را به خط آغاز می‌رساند، با اشک او خداحافظی می‌کند. اینجا منطقه‌ای نظامی در میانه ناکجاآباد است که میزبان ۴۹ جوان از سراسر کشور خواهد بود؛ یک نفر از هر ایالت. شاید در این جهان بدیل، آلاسکا و هاوایی هیچ‌گاه ایالت نشده‌اند؛ جزئیاتی که در فیلمنامه «جی.تی. مولنر» عمداً مبهم باقی می‌ماند. اما این کاستی‌ها در طراحی جهان داستان در برابر شخصیت‌پردازی عمیق و بازی‌های درخشان بازیگران به حاشیه می‌رود.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم «یادداشت‌های یک جنایتکار واقعی»؛ سفری رنج‌آلود و پرکشش در دل تاریخ معاصر اوکراین


گاریتی پیش از آغاز مسیر، با گروهی آشنا می‌شود: «پیتر مک‌وریس» (دیوید جانسون) خوش‌قلب و سرسخت، «آرتور بیکر» (تات نیوت) مذهبی و سرزنده، «هنک اولسن» (بن وانگ) پرحرف و سمج و بسیاری دیگر که طیف گسترده‌ای از تیپ‌های دانش‌آموزی تا قهرمان‌مآب را شامل می‌شوند. به هر کدام پلاکی با شماره داده می‌شود و مسابقه بی‌خوابی آغاز می‌گردد. اگر سرعتشان از سه مایل در ساعت کمتر شود، از بلندگو اخطاری دریافت می‌کنند. توقف طولانی یا خروج از مسیر مساوی با شلیک گلوله به سر است. کاروانی از تانک‌ها آنها را همراهی می‌کند و فرمانده‌ای بی‌نام (مارک همیل) بی‌رحمانه هدایتشان می‌کند. در این میان دوستی‌هایی واقعی اما محکوم به نابودی شکل می‌گیرد؛ به‌ویژه پیوند گاریتی و مک‌وریس.

فیلمی با محوریت تنها یک کنش تکرارشونده – راه رفتن – چالشی جدی برای هر کارگردان است. اما لارنس و فیلمبردارش «جو ویلمز» آن را با مهارت پشت سر گذاشته‌اند. به‌ندرت پیش می‌آید که «پیاده‌روی طولانی» تکراری جلوه کند، هرچند بیشتر نماها در حال حرکت رو به عقب و ثبت چهره‌های نفرین‌شده در فضایی تیره هستند. این موفقیت حاصل تمرکز ویژه بر شخصیت‌هاست؛ قاب‌بندی‌ها و میزانسن‌ها همیشه دقیق و تازه‌اند و برش‌ها به نماهای گروهی صرفاً برای ثبت شمار قربانیان به کار می‌روند.

خشونت در فیلم آشکار و اجتناب‌ناپذیر است و واکنش‌های واقعی شخصیت‌ها به این شرایط تراژیک وزن بیشتری به روایت می‌دهد. هرچند «پیاده‌روی» داوطلبانه معرفی می‌شود، اما در واقع بخشی از سازوکار حکومتی تمامیت‌خواه برای فریب مردم فقیر است. اگرچه دنیای بیرون کمتر دیده می‌شود و فضای فیلم با «بازی‌های گرسنگی» تفاوت زیادی دارد، اما ارتباط شخصیت‌ها با آن جامعه نامرئی بر رفتار و نگرش‌شان اثرگذار است.

برخی از جوانان روحیه‌ای ضداقتدار دارند، بعضی دیگر صرفاً دنبال پول‌اند و عده‌ای هم مانند مک‌وریس و گاریتی انگیزه‌های مبهم‌تر و عمیق‌تری دارند که به تدریج آشکار می‌شود. فیلم در واقع تمثیلی است از نسلی ناامید که در جهانی خشن و تحت سلطه خشونت دولتی گرفتار آمده است. محور اصلی، جدال فلسفی و عاطفی میان گاریتی و مک‌وریس است که تحسین متقابلشان هم الهام‌بخش است و هم غم‌انگیز.

کوپر هافمن در نقش گاریتی عزم حیوانی زیر چهره‌ای آرام و مردمی را پنهان می‌کند؛ نیرویی برای تغییر یا انجام کاری بزرگ، هرچند کورکورانه. اما اوج احساسی فیلم به دیوید جانسون تعلق دارد که مک‌وریس را با کاریزمایی کم‌نظیر ایفا می‌کند؛ شخصیتی زخم‌خورده و دلسوز که شفقت برایش آسان نیست. بازی جانسون یادآور انعطاف‌پذیری چهره جیم کری در دهه ۹۰ است، اما به‌جای کمدی اغراق‌شده، در خدمت ملودرامی هالیوودی قرار می‌گیرد. همراهی او با هافمن فیلم را به قلب تپنده‌اش می‌رساند: پرسش‌هایی درباره بهترین شیوه مواجهه با جهانی که امیدی در آن باقی نمانده است.

«پیاده‌روی طولانی» هرگز به ژرفای کامل خشونت و رنجی که وعده می‌دهد فرو نمی‌رود – به‌ویژه در پایان‌بندی که پر از پرش‌های احساسی است و انسجام کافی ندارد. بااین‌حال، حتی با پایان باز و متفاوت از منبع ادبی کینگ، فیلم در بیشتر زمان خود اثری جذاب و تماشایی باقی می‌ماند.

منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند