ریچارد لینکلیتر در «Blue Moon» با همراهی اتان هاوک، روایتی عمیق و تراژیک از شب آخر زندگی لورنس هارت، ترانه‌سرای افسانه‌ای برادوی، خلق می‌کند؛ هنرمندی که در میانه شهرت ازدست‌رفته، مستی همیشگی و رؤیای دست‌نیافتنی عشق، با زخم‌های روحش می‌جنگد.
چارسو پرس: «Blue Moon» تازه‌ترین ساخته ریچارد لینکلیتر، مکمل هنری فیلم دیگر او «Nouvelle Vague» است. اگر آن فیلم به کارگردانی و ساخت «از نفس افتاده» گدار می‌پرداخت، این‌جا قلب و روح نویسندگی موضوع اصلی است. در مرکز روایت، «لورنس هارت» (اتان هاوک) قرار دارد؛ نیمی از زوج افسانه‌ای «رادجرز و هارت» که زمانی با آثاری چون «The Lady is a Tramp»، «My Funny Valentine» و «Blue Moon» بر صحنه‌های برادوی می‌درخشیدند. حالا، او به مردی دائم‌الخمر در انتهای بار تبدیل شده که روزگاری درخشانش را پشت سر گذاشته است.

فیلم‌نامه به قلم «رابرت کاپلو» و اجرای لینکلیتر، از همان آغاز در بار «ساردی» با صحنه‌ای طولانی و دیالوگ‌محور شروع می‌شود. هارت در کنار بارمن «ادی» (با بازی بابی کاناوال) و پیانیستی که او «ناکلز» (جونا لیس) صدایش می‌کند، از برادوی، فیلم‌ها و حتی «کازابلانکا» می‌گوید؛ جمله‌ای از آن فیلم را بارها تکرار می‌کند: «هیچ‌کس هرگز این‌قدر دوستم نداشت.» این دیالوگ ساده، قلب شخصیت را آشکار می‌سازد.

اتان هاوک در این نقش ترکیبی بی‌نظیر از هوش، اضطراب و طنز تلخ را مجسم می‌کند. او هم آینده را می‌بیند و می‌داند «Oklahoma!» اثر جدید «ریچارد رادجرز» (اندرو اسکات) و «اسکار همرشتاین» برای نسل‌ها ماندگار خواهد شد، و هم در گذشته‌اش غرق است. فیلم با استفاده از پرسپکتیو اجباری، قد کوتاه واقعی هارت (۱۴۷ سانتی‌متر) را بازنمایی می‌کند تا حس ناامنی‌اش برجسته‌تر شود. هاوک در پس شوخی‌ها و جملات نیشدار، اندوه عمیق و میل سرکوب‌شده به عشق و تعلق را می‌نشاند.

با ورود «الیزابت» (مارگارت کوالی)، دانشجوی جوانی که هارت در او رؤیای عشقی دست‌نیافتنی را جست‌وجو می‌کند، فیلم بعدی شاعرانه می‌یابد. کوالی با حضوری نوستالژیک و معصوم، نماد رویایی است که همگان را مجذوب خود می‌سازد. در مقابل، «اندرو اسکات» در نقش «ریچارد رادجرز» درخشان ظاهر می‌شود. گفت‌وگوی او با هارت روی پله‌های سالن، یکی از صحنه‌های به‌یادماندنی فیلم است؛ صحنه‌ای که میان احترام و خشم در نوسان است، هم طلب بخشش و هم انکار، هم میل به آشتی و هم پذیرش جدایی. اسکات چهره‌ای را می‌سازد که می‌خواهد هم رفیق قدیمی‌اش را در آغوش گیرد و هم او را تکان دهد تا از سقوط نجات پیدا کند، هرچند می‌داند دیر شده است.

در پایان، رادجرز به مهمانی بالایی می‌رود و هارت در انزوای بار باقی می‌ماند؛ تصویری تلخ از سرنوشت مردی که یک سال بعد تنها و مست خواهد مرد. لینکلیتر فیلم را با ارجاعی به ترانه معروف «Blue Moon» جمع می‌کند؛ جایی که زمزمه‌ای از آرزوی عشق شنیده می‌شود: «شنیدم کسی پچ‌پچ کرد، لطفاً دوستم بدار.» جمله‌ای که نشان می‌دهد تمام نیش و کنایه‌های هارت پوششی برای عطش ساده‌اش بود: دوست داشته شدن.

«Blue Moon» یکی از صمیمی‌ترین و غم‌انگیزترین آثار لینکلیتر است؛ اثری درباره هنرمندی که درخشش کلماتش بر تاریخ ماندگار شد اما خودش در خاموشی و فراموشی محو گشت. اتان هاوک با یکی از بهترین بازی‌های کارنامه‌اش، قلب لرزان این پرتره تلخ را به تماشاگران هدیه می‌کند.

منبع: rogerebert
نویسنده: نسرین پورمند