فیلم «اسیر» به کارگردانی الخاندرو آمنابار، تصویری متفاوت از نویسنده مشهور دن کیشوت ارائه می‌دهد؛ اثری تاریخی و خیال‌انگیز که در آن میگل سروانتس نه‌تنها راوی، بلکه قهرمان ماجراست. این فیلم با بازآفرینی دوران اسارت سروانتس در الجزایر، تماشاگر را به دنیایی میان واقعیت و افسانه می‌برد.

چارسو پرس: فیلم «اسیر» (The Captive) اثری تاریخی از الخاندرو آمنابار است که با نگاهی متفاوت، نویسنده افسانه‌ای «دن کیشوت» را در مرکز داستانی پر از تعلیق، عشق و قدرت قرار می‌دهد. در این اثر، سروانتس پیش از رسیدن به شهرت، در قرن شانزدهم میلادی به‌عنوان گروگان در شهر الجزایر به تصویر کشیده می‌شود؛ جایی که واقعیت و خیال در هم تنیده می‌شوند.

روایت تازه‌ای از زندگی نویسنده «دن کیشوت»

فیلم «اسیر» ایده‌ای جذاب را دنبال می‌کند: نگاهی به دوران اسارت میگل دو سروانتس، نویسنده بزرگ اسپانیایی، از زاویه‌ای شبیه داستان‌های «هزار و یک شب». سروانتس در دوران اسارتش با روایت داستان‌هایی خیالی برای زنده ماندن، خود را از مرگ نجات می‌دهد. آمنابار از این بخش مبهم زندگی سروانتس استفاده کرده تا روایتی پرجزئیات، اما گاه نابرابر از حقیقت و خیال بسازد.


نتیجه، فیلمی زیبا اما تا حدی نامتوازن است که بیشتر شبیه ترکیبی از درام عاشقانه و تاریخ‌نگاری است تا یک زندگینامه کلاسیک. این اثر محصول مشترک اسپانیا و ایتالیا است و با وجود طراحی صحنه چشم‌نواز و فیلم‌برداری خیره‌کننده، انسجام کامل یک حماسه تاریخی را ندارد.

داستان فیلم «اسیر»

فیلم با متنی آغاز می‌شود که به نبردهای امپراتوری‌های مسیحی و اسلامی بر سر مدیترانه اشاره دارد؛ جایی که بسیاری از دریانوردان به اسارت گرفته می‌شدند. در این میان، سروانتس جوان (با بازی خولیو پنا هرناندز) پس از زخمی شدن در نبرد، در مسیر بازگشت از ناپل به بارسلونا توسط دزدان دریایی ربوده می‌شود.


او برای زنده ماندن خود را «شخصی مهم و اشراف‌زاده» معرفی می‌کند، اما واقعیت این است که خانواده‌اش پول و نفوذ لازم برای آزادی او را ندارد. در زندان الجزایر، اسیران واقعی از طبقات بالاتر به او به چشم یک «هیچ‌کس» نگاه می‌کنند.


نقد فیلم «پایان‌های خشن»؛ سقوط خونین یک خانواده مافیایی در ازارک


رابطه‌ای پیچیده میان اسیر و فرماندار

سروانتس با هوش و دانایی‌اش کم‌کم توجه دیگر اسیران را جلب می‌کند و با گفتن داستان‌هایی از ماجراجویی‌های خیالی خود، آن‌ها را سرگرم می‌سازد. این استعداد باعث می‌شود که «حسن بایا» (با بازی الساندرو بورگی)، حاکم الجزایر که خود زمانی اسیر بوده، به او علاقه‌مند شود.


میان این دو رابطه‌ای دوپهلو شکل می‌گیرد که از احترام و درک متقابل آغاز شده و به صمیمیتی عاطفی و حتی عاشقانه می‌رسد. اما حسادت دیگر اسیران، به‌ویژه کشیشی به نام «بلانکو»، موقعیت سروانتس را تهدید می‌کند.


نقد فیلم «اسیر»: زندگی سروانتس در زندان الجزایر با روایتی تاریخی و پر رمز و راز

درامی میان خیال، عشق و هویت

فیلم «اسیر» تصویری پیچیده از درون‌مایه‌های هویت، ایمان و تمایل انسانی ارائه می‌دهد. سروانتس در کشاکش میان وفاداری به دین و جذابیت فرهنگی شرق گرفتار می‌شود. آمنابار این تضاد را با نگاهی شاعرانه و تا حدی اروتیک به تصویر می‌کشد.


با این حال، شخصیت‌پردازی‌ها گاهی سطحی باقی می‌مانند و بازی پنا هرناندز، با وجود چهره‌پردازی خوب، عمق درونی لازم برای نمایش رنج و نبوغ سروانتس را ندارد. در مقابل، بورگی در نقش بایا عملکردی قابل‌توجه دارد و لایه‌های انسانی و تراژیک شخصیتش را به‌خوبی نشان می‌دهد.

نگاهی مدرن به تاریخی کهن

آمنابار در نگارش فیلم‌نامه از دیدگاه‌های معاصر درباره جنسیت و روابط انسانی بهره گرفته که با فضای قرن شانزدهم تضاد دارد. این نگاه مدرن، فیلم را از یک روایت تاریخی صرف به اثری تامل‌برانگیز درباره انسان، آزادی و میل تبدیل می‌کند، هرچند گاه حس «بازنویسی تاریخ» را به مخاطب منتقل می‌کند.

جمع‌بندی

«اسیر» تلاشی جاه‌طلبانه برای بازآفرینی زندگی سروانتس است؛ فیلمی که میان واقعیت تاریخی و تخیل هنری در نوسان است. هرچند روایت آن گاه پراکنده و غیرمنسجم به نظر می‌رسد، اما تصویرسازی چشم‌نواز، موسیقی کلاسیک و بازی‌های قدرتمند باعث می‌شود تماشاگر تا پایان همراه بماند.


این فیلم نشان می‌دهد که حتی در اسارت، ذهن و تخیل می‌تواند رهایی‌بخش باشد، همان روحیه‌ای که بعدها «دن کیشوت» را به یکی از جاودانه‌ترین آثار ادبی جهان تبدیل کرد.


منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند