سایت خبری تئاتر/ رضا آشفته: "افسانه ببر" از آن دست نمایشنامههای تک نفره است که بهتر است به شیوه استندآپ کمدی اجرا شود. در این شیوه نیازمند یک بازیگر است که میتواند جهان صحنه را فتح کند و همه را تحت سیطره کلامی خویش قرار دهد. یعنی شیرین بودن و نمکی بودن دو طعم است که رفته رفته مخاطبان را جذب کار خواهد کرد. اگر طعم تلخ و ترش هم لازمه کار است، نباید که برجسته و در ظاهر آشکار باشد بلکه این طعمها که اغلب نیز زننده هستند باید در زیر متن ملاحظه شود و در زمان تماشا در وجود مخاطبان تهنشین شود. به هر تقدیر مردم برای کمدی ارزش متعارفی قائل هستند که در آن خندیدن یک رکن اساسی است و اگر نخندند یا کم بخندد دیگر آن اثر را کمدی نمیدانند و اگر متن هم کمدی باشد بازیگر را کمدین نمیدانند و اگر هم ارفاق کنند و او را بازیگر بدانند در انجام و اجرای کمدی کم توانش میدانند. بنابراین نیاز است که بازیگر تا میتواند بخنداند. البته حد و مرز خنداندن هم باید به لحاظ ارائه محتوایی معلوم و معین باشد که خندیدن صرف لحاظ شده باشد کمدی فارس خواهد بود و اگر این خندیدن محدود به القای مفاهیم گردد دیگر کمدی متعارف را به تماشا نشستهایم.
افسانه ببر نمایشی است درباره روابط انسان و طبیعت که در آن هر دو به همدیگر کمک خواهند کرد که به شرایط معمول بازگردند. هر دو اینها با ملاحظاتی به داد یکدیگر میرسند. سربازی در جنگی که با خائنهای وطنی در چین داشته است، از دشمن تیر میخورد و زخمی میشود و در بارش باران و آمدن سیلاب گرفتار آب میشود. آب سرباز زخمی را به کنارههای یک غار میبرد. از آن سو نیز قهر طبیعت شامل ببر مادهای شده که دو توله دارد و یکی از آنها را آب با خود میبرد و یحمتل میکشد و حالا مادر میماند و یک بچه که آن هم از بس آب در دهان و معدهاش فرو شده که دیگر رغبتی به خوردن شیر مادرش ندارد. این خود دلیلی است برای اینکه سینه ببر مادر پر از شیر بشود و باید که به شیوهای تخلیه شود وگرنه مادر دچار درد بسیار خواهد شد. سرباز زخمی پناه گرفته در غار گرسنه است و به ناچار با دیدن سینه ورم کرده ببر مادر توجیه میشود که باید به دادش برسد بنابراین شیر ببر را میخورد که زنده بماند. ببر هم متوجه بوی گند زخم پر از چرک و خون کثیف پای سرباز میشود و میرود آنجا را میمکد و تف میکند و با کف دهان محل زخم را ضد عفونی میکند که بعدش نه پای سرباز به دلیل قانقاریا قطع شود و یا بدتر از آن به دلیل کزاز یا نفوذ عفونت در کل بدن بمیرد!
هر دو همدیگر را نجات میدهند و اگر جنگ و سیل به آنان آسیب وارد کرده اما انسان و حیوان برخلاف تصور رایج که باید دور از هم باشند، به ناچار با هم آشتی و دوستی میکنند. ببر که میرود تکه پاره آهویی را به غار میآورد و با بچهاش میخورد؛ از باقیمانده آن سرباز گوشت پختهای را در غار آماده میکند و میخورد و بعد بچه و ببر مادر هم از آن میخورند و دیگر برایشان عادی میشود که ببر به شکار برود و سرباز برایشان گوشت پخته آماده کند. اما شکم سیر کردن دو ببر شکمو برایش مقرون به صرفه نیست! سرباز بعد از بهبودی کامل پا به فرار میگذارد و به روستای خودش برمیگردد و روایت دوستیاش با ببر و نجاتش به دست او را میگوید و همه دستش میاندازند و باورش نمیکنند تا اینکه ببر میآید به سراغش و آنها میبینند که هیچ خطری آنها را به دلیل همین دوستی تهدید نمیکند. از سوی دیگر خائنهای وطنی، روستاییان پیرامون را مورد هجمه و شبیخون قرار میدهند که سرباز به کمک دو ببر آموزش دادهاش آنها را از آنجا میرماند. حکومت شوراها در چین پیروز میشود و حالا دو ببر وسیله درآمد روستاییان شده که از سراسر جهان برای دیدنشان به محل زندگی سرباز میآیند و...
داریو فو بر اساس یک افسانه کهن که آن را در سفر به چین یافته است، نمایشنامهاش را نوشته است و البته در این افسانه بیشتر فلسفه دائوئیسم و رابطه انسان با طبیعت به عنوان راهی برای رستگاری مورد توجه قرار گرفته که داریو فو هم بیشتر همان وجه فلسفی را مد نظر قرار داده که البته چاشنی آن نیز کمدی است. اما هادی عامل در مقام کارگردان سعی کرده است که بیشتر به وجوه اجتماعی و بعد سیاسی نمایش توجه نشان دهد و آن وجه فلسفی را در زیر لایهها پنهان کند. شاید هم بخشی از این عقبنشینی فلسفی به بازی هدایت هاشمی برگردد که بیشتر یک کمدی لطیف و مزهپران را مینماید تا اینکه بخواهد فقط روایتگر یک تکگویی نمایشی باشد. او به اقتضای نوع اجرا نمیخواهد به لبخند تماشاگران بسنده کند. البته او در اینجا به نمایشهای آیینی و سنتی خودمان توجه نشان میدهد و در این مورد هم بر نقالی تاکید میکند و هم از شیوه بازی مبارک در سیاهبازی بهرهوری اجرایی میکند. در اجرا نیز گروه کارگردانی بر آن است با حذف همه آنچه که باید در خدمت اجرا باشد، با خالی کردن صحنه فضایی را موجب میشوند که در آن بازیگر است که باید به تنهایی جولان دهد و در اینجاست که مدار کمیکی تعبیه خواهد شد که در واقع تداعیگر نوعی استند آپ کمدی است که در آن بازیگر مرکز ثقل روایت است و برای اینکه روایت مورد توجه واقع شود و تمرکز لازم و جاذبه اجرایی برای مخاطبان ایجاد شود به ناچار در آن کمدی حاکم خواهد شد. ما باید بخندیم و به ناچار هم میخندیم و در جاهایی نیز این خنده دیگر بیش از آن چهارچوبی است که میشود در آن کمدی چاره اندیش و تدبیرگر را به چالش مخاطبان درآورد. برای مثال شوخی با برخی از سیاسیون ایرانی چنین لحظاتی را ممکن میسازد. البته شاید تقصیر گروه هم نباشد چون برخی بیگدار با دیدن این مثالهای مطرح به شکل افسارگسیختهای خندهیشان بلند میشود و دیگر قابل کنترل هم نیست.
هادی عامل و یک موزیسین دیگر در کنار کار مینشیند و به شکل افکتیو و نه ملودیک با بازیگر همراه میشوند که این صداسازی هم درخدمت بازی است و در ایجاد ضرباهنگ درست که جاذبۀ تصویری هم دارد، به کار خواهد آمد. همچنین این شیوه زنده و خلاقه موسیقی و افکت میتواند در فضاسازی هم تاثیرگذار باشد.
"افسانه ببر" هم شیرین است و هم با نمک و هم تلخی و گزندگی خود را دارد به دلیل آنکه هشداری است برای آنکه نگذاریم به طبیعت به عنوان رکنی همراه و همدل با انسان آسیبی وارد بشود که با نابود شدن هر بخش از آن شاهد نابهنجاریهای فزاینده خواهیم بود که جز حسرت و پشیمانی حس دیگری را در انسان برنخواهد انگیخت.
اخبار تئاتر:
94 نمایش در تهران روی صحنه میرود
4 نمایش جدید در ایرانشهر اجرا میشوند
تخفیف ویژه نمایش" ماز" برای دانشجویان
پیش فروش اینترنتی «سرگذشت دردناک شان پالمر» آغاز شد
بازار عاشقان میزبان "رئیس جمهور اصلاحات" شد
تنابنده با تئاتر «پایتخت» به آمریکا و کانادا میرود
بازیگران «تریو بدون هامونی» مشخص شد
گزارش تصویری نمایش «اکتبر 1942 پاریس» کارگردان :مسعود موسوی
آزمایش طرح "بلیت مردمی تئاتر" با تئاتر دختر شینا
به مهمانان خارجی جشنواره تئاتر دانشگاهی ویزا ندادند
تخفیف 50 درصدی «آرتیگوشه» برای دانشجویان
خوانش «صندوق» به کارگردانی داریوش مؤدبیان در خانه موزه انتظامی
«نگاهمان می کنند »دعوت به دیدزدن زندگی خصوصی دیگران است!
3 تئاتر از انگلستان در تالار مولوی اجرا میشود
محل نمایش «رومئو و ژولیت» پیدا شد
لوریس چکناواریان سرپرست یک گروه تئاتر شد
فراخوان تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری منتشر شد
دریافت هزینه از گروههای تئاتری در تالار حافظ کاهش یافت
ارزیابی متون بخش مسابقه صحنه ای تئاتر رضوی به پایان رسید