تصور میکنم هر فیلمسازی که دست میگذارد روی موضوعاتی که زیر متن داستان و قصه آنها نگاه آسیبشناسانه به مشکلات اجتماعی دارد باید در وهله اول آن مساله خاص دغدغه شخصی خودش باشد و با پژوهش و آگاهی بالا نسبت به تمام جوانب آن به سمت قصهاش برود.
ارتباط این اثر با علم روانشناسی دو بخش دارد. جدا از علاقهای که سالها به این علم داشتهام و آن را دنبال میکردم، سرانجام در این اجرا و بیواسطه به این حوزه پرداختم. قبل از نوشتن نمایشنامه «خماری» شروع کردم به خواندن کتابهای معتبر این حوزه و آشنایی کلی با اینکه روانشناسی چه میکند و چه میتواند بکند.
به نظرم امروز جامعه در پیوند این دو خیلی پیشروتر عمل میکند. یعنی در اجراهای معترضانهاش به ما میآموزد که باید خلاق و آفرینشگر باشیم. حالا دلایل اعتراض و انتقادش صنفی است، غم نان است یا مطالبات دیگر. ولی وقتی به تئاتر میرسیم این رویکردها به چالشهای شخصی فرو میغلتند. ارجاع من در اجرای «ارور404» اتفاقا بیش از آنکه به درون جامعه تئاتر باشد، به جامعه بیرون است که بدانیم مردم دارند طور دیگری فکر میکنند.
مریم بحرالعلومی معتقد است تمرکز تولید فیلمهای اجتماعی در سینمای ایران دلیل بر اشباع شدن این ژانر سینمایی نیست.
معضل بیخانمانها پدیدهای مذموم و پرخشونت است که برچسب «کارتنخواب» آن را چندین برابر میکند؛ از دوران کودکیام از این گروه میترسیدم. به واسطه گفتهها و توصیههایی که خانواده به من داشت از نزدیک شدن به بیخانمانها وحشت داشتم. این ترس تا قبل از ورود من به این کمپ همراهم بود و باید اقرار کنم یکی از دلایلی که موجب شد به این کمپ بروم، روبهرو شدن با این ترس بود.
نمایش فیلم گاو اول به بنبست برخورد. یعنی با اینکه فرهنگ و هنر تهیهکننده آن بود، مجوز داده نشد. گفتند این فیلم مردم ایران را از جهت فرهنگی عقب نشان میدهد و منتهای فقر آدمی را نشان میدهد. یک سال فیلم اجازه نمایش نگرفت. آخر سر راهی که پیدا شد این بود که ابتدای فیلم یک نوشتهای گذاشتند که این فیلم برای 40 سال قبل است تا به زمان حال نسبت داده نشود.
بزرگترین مساله ما مسوولان هستند که مانع اصلی رشد فرهنگی جامعه میشوند. شش ساعت در ماه رمضان پشت در اتاق مسوولی نشستم، عاقبت در راه پلهها توانستم با او صحبت کنم که اصلا چرا میخواهم این فیلم را بسازم. چون آنها همواره میخواهند فیلمهایی ساخته شود که خوشایندشان باشد و تعریف و تمجید کند و فقط به نقاط روشن بپردازد.
یک مورخ و پژوهشگر سینما معتقد است که ما از بسیاری از دورههای تاریخیمان به سهولت گذشتهایم، در حالی که با بررسی دقیق آن دورههای تاریخی و آدمهای مهم و مؤثرش میتوانیم از اشتباههای مکرر تاریخی دوری کنیم. او برهمین اساس با نگاهی به توقیف یک فیلم قدیمی، ماجراهایی را درباره اولین سینماگر پیشرو ایران بازگو کرده است.
حسین نمازی، کارگردان فیلم «شادروان» معتقد است ترکیب فیلمهای اکران نوروزی در جهت احیای سینماها چیده شده است و صاحب نظران این مورد را در نظر گرفتند چون در غیر اینصورت روی ماهیت وجودی خودشان قمار کردهاند.
جیرانی در دستهبندی جریانهای سینمایی، قائل به پیشفرضهایی بیرون از متن و جریانات داخلی سینما است و کنشگری فیلمسازان و ارتباط اجزای سینمای ایران را متاثر از شرایط و احوالات سیاسی و اجتماعی میداند. برای همین او ریشههای دعوای فیلمسازان بعد از انقلاب را تحت تاثیر تصمیمات مدیران فرهنگی از یک سو و مخالفان سیاسی آنها از سوی دیگر ارزیابی میکند.
حامد مهربانی معتقد است جنجالی یا ساده برگزار شدن نشستهای خبری فیلمها به سوالات مطرحشده از جانب خبرنگاران مربوط میشود.
از وقتی لیست فیلمهای جشنواره اعلام شد، بدون اینکه فیلمها را دیده باشند، اعتراض میکردند که این چه جشنواره و چه فیلمهایی است. ابتدا باید فیلمها را دید و بعد اظهارنظر کرد. بهدلیل نارضایتی عمومی و به دلایل غیرسینمایی، از قهوههایی که در سالن جشنواره داده میشود هم ایراد میگیرند. نق زدن صاحب فضیلت شده است.
به نظر من موضوع جنگ و هشت سال سخت دفاع مقدس، کماکان واجد ارزشهای بیشماری برای مخاطب است. هر چیزی که بتواند او را به غرور تاریخی یا جغرافیاییاش برگرداند، مورد اقبال قرار میگیرد؛ آنهم در روزگاری که از صبح تا شب اخبار ریز و درشت غلط یا درست بر سرمان آوار میشود. به نظرم ظرفیت جنگ ما خیلی بیشتر از اینهاست.
ما در بستر اتفاقات واقعی، یک قصه کاملا تخیلی را تعریف کردیم درصورتی که در نمونههای مشابه این اثر مانند «ماجرای نیمروز»، «ماجرای نیمروز: رد خون» و «سیانور» کاراکترهای واقعی هم دیده شده است پس نگارش فیلمنامه از این جهت برای من جذاب و چالشبرانگیز بود.
منتقد هستم و بابتش هزینه میدهم و وسط گود رفتم. فقط حرف و غر نمیزنم، بلکه وسط گود رفتم. غلط و اشتباه هم دارم و یک جاهایی خطا میکنم، ولی خوشحالم که عمل میکنم، نه اینکه فقط حرف بزنم و غر بزنم. خط قرمز من این است که مردم را ناامید کنم و از این میترسم.
سخت است فیلمی مثل «شهرک» را با اثری در حوزه دفاع مقدس یا اکشن مقایسه کرد؛ اما در نهایت دوست دارم سلیقه هیئت داوران هم جسورانه باشد و کاملا مطابق سلیقه خودشان رأی بدهند و هیچ چیزی خلوص رأیشان را تحتالشعاع قرار ندهد.
من ۱۵ بازیگرم را به دلایل مختلف از دست دادم. اکثرشان مهاجرت کردند، چند نفری به کنکور و دانشگاه مشغول شدند و چند نفر دیگر هم روحشان را از دست دادند؛ دچار افسردگی یا انحراف از خطی شدند که در پیش گرفته بودند. این انرژی که برای جمعکردن دوباره و سر حال آوردن آنها خرج شد، بهجد میگویم از تمام انرژیای که در تمام این پنج، شش سال هزینه کردیم تا به صحنه برسند، بیشتر بود.
داوودی: حداقل در سه دوره از جشنواره که در بخش اصلی داور بودم و در دورههای مختلفی جزو هیات انتخاب حضور داشتم در هیچ کدام از این سالها به خاطر نمیآورم تحمیل از جایی به شکل جدی شده باشد. ممکن است دبیر جشنواره نظرش را به ما گفته، مثلا اینگونه یادآوری کرده که « این فیلمها از فلان ارگان هست وهیچ کدام مورد توجه واقع نشده »، اما شنیدم که در دورههایی این اتفاقها افتاده که قطعا این امر بستگی دارد به ترکیب داوران و شرایطی که آنها داشتند.
حبیب ایل بیگی مدیرکل ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی به ارایه توضیحاتی درباره وضعیت نظارتی فیلمهای حاضر در این دوره از جشنواره فیلم فجر پرداخت.
خانواده دنبال شمش طلاست اما شمش اصلی که مادر است را فراموش میکند. این حرف من است. حتی مشکلات را اگر بگویید، من ریزبهریز میگویم که منشأ اصلیاش خانواده است. من میگویم هر اتفاقی در جامعه ما رخ میدهد، از خانواده نشأت میگیرد. این نهاد درحال از بین رفتن است. حال به هر دلیلی باشد که قابل بحث است.