چهل و سومین جشنواره فیلم فجر با معرفی برندگان سیمرغ بلورین به ایستگاه پایانی رسید.
نشست رسانهای فیلم سینمایی «نگهبان شب» به کارگردانی سیدرضا میرکریمی در چهلمین جشنواره فیلم فجر برگزار شد.
در «بی مادر»، به برخی سرفصلها اشاره میشود نظیر ناباروری یک زوج، بحث رحم اجارهای و در نهایت حس زنانهای که میگوید شوهرش درحال نزدیک شدن به زن دیگری است. آنچه در فیلم از این سرفصلها احساس میشود این است که نویسنده، ابتدا این سرفصلها را برای خود طراحی کرده و سپس به نگارش فیلمنامه اقدام کرده است.
خانواده دنبال شمش طلاست اما شمش اصلی که مادر است را فراموش میکند. این حرف من است. حتی مشکلات را اگر بگویید، من ریزبهریز میگویم که منشأ اصلیاش خانواده است. من میگویم هر اتفاقی در جامعه ما رخ میدهد، از خانواده نشأت میگیرد. این نهاد درحال از بین رفتن است. حال به هر دلیلی باشد که قابل بحث است.
اینکه چند زن و شوهر خویشاوند با هم و برهنه به استخر بروند، مسالهای است که جامعه ایرانی، آن هم در یک شهرستان حاشیهای تهران هنوز آن را قبیح میداند. جامعه فیلم هم یک جامعه ایرانی است اما این قبح هرگز بهخوبی در آن تصویر نشده است.
«ملاقات خصوصی» با وجود برخی نگاهها و تصمیماتی که به آن اشاره شد و با وجود آنکه حال مخاطب وقتی از سالن بیرون میآید، به دلیل همذاتپنداریهایی با دو قهرمان داستان، چندان خوب نیست، اما حال دل آدم را خوب میکند. یک عاشقانه تمیز و فاقدتکنیکهای رایج در سینما برای پررنگتر کردن واهی ابعاد عاشقانه.
من این قصه را نوشتم و تصمیم گرفتم عاشقانه شود و وقتی عاشقانه شد همه چیزها را الک کردم و دور ریختم، هر چیزی که مربوط به این قصه عاشقانه و این دو نفر بود را نگه داشتم. ادعایم میشود که حتی یک جمله هم نیست که بگویم این فیلم را دوپاره کرده، همه چیز در خدمت قسمت عاشقانه فیلم است.
علفزار یک فیلم جنایی و دادگاهی است اما نه از آن نوع داستانهای جنایی که آگاتا کریستی یا آرتور کانندویل مینوشتند و چیزی جز سرگرمی حل معما، برای مخاطبشان نداشتند.قصه بهدنبال قاتل مرموزش نمیگردد، بلکه بهدنبال عدالت یا بهتعبیری دقیقتر، دنبال حق و حقیقت میگردد.
من از قبل، خانم سنگسفیدی مدیرتولید و خانم شکوری برنامهریز را میشناختم. فیلمنامه را خواندند. دوست داشتند و میدانستند دنبال تهیهکننده میگردم. من را به بهرام رادان معرفی کردند.
پوسترها دیگر جایشان روی دیوار یا در سالنهای سینمایی نیست. آنها حالا از میان صفحات دنیای مجازی رخنمایی میکنند. قواعد دنیای پوستر مبتنیبر تصویر و عکس است و هر تصویری میتواند بیش از هزار کلمه مفهوم را منتقل کند. در تصاویر کنار هم چیده شده، نمادها هستند که به یک اثر تصویری معنا میدهند و مهمترین عنصر برای طراحی پوستر فیلمها هستند.
علیرضا بیرانوند دروازبان تیم ملی فوتبال شامگاه شنبه 16 بهمن با تعدادی از هنرمندان و ورزش کاران به تماشای فیلم« بیرو» نشست.
سجاد نوروزی مدیر سینما آزادی عنوان کرد که امسال شاهد نمایش فیلمهایی هستیم که گرچه بلیت آنها به فروش رفته است ولی اکران در سالن خالی را تجربه میکنیم!
نشست خبری فیلم سینمایی «هناس» به کارگردانی حسین دارابی و تهیهکنندگی محمدرضا شفاه در چهلمین جشنواره فیلم فجر برگزار شد.
نشست فیلم سینمایی «شب طلایی» به کارگردانی یوسف حاتمیکیا در غیاب ابراهیم حاتمیکیا تهیهکننده فیلم به دلیل ابتلای وی به کرونا، در برج میلاد برگزار شد.
فیلم با حذف سلسله عناصر رئالیستی که با سیاست پیوند خورده است، آن را قربانی گرههای داستانی کرده است تا یک داستان عاشقانه را به نمایش درآورد. اما از این مورد غافل بوده است که این رویه عاشقانه وقتی معنا پیدا میکند که بتواند از پس لایه زیرین و بستری که انتخاب شده است بربیاید وگرنه با فیلمی نامتعادل و همدست وضع موجود مانند «ملاقات خصوصی» روبهرو خواهیم بود.
امیرحسین عسگری در دومین اثرش یکی از سختترین کارها در سینمای ایران را انجام داده، دوربین را از شهر خارج کرده به سمت لوکیشنهای متعدد و پربرف رفته و در سختترین شرایط جغرافیایی تلاش کرده تا به لحاظ تصویری، محصولی متفاوت را به تماشاچی ارایه کند.
شادروان دومین فیلم حسین نمازی همچون فیلم اولش (آپاندیس) رنگ و بویی اجتماعی دارد. با این تفاوت که فیلمساز این بار دنبال تلخی زیاد و بیپایان نیست. تلخی زیادی که انگار یکی از ویژگیهای فیلمهای اجتماعی این سالها شده است.
سینما واقعا تأثیرگذار است و خیلی میتوان با آن ارتباط گرفت. من اگر بازیگری نمیکردم، نمیتوانستم الان خصوصا بهعنوان یک آدم افغان در ایران این احترام را داشته باشم. من تلاش کردم تا خیلی چیزها عوض شد راجع به افغانها، حتی در دایره دوستان نزدیکم هم دیدشان نسبت به ما تغییر کرد.
سینمای ما کلا ژانرمحور نیست، بلکه متکی به «گونه» است و گونهاش هم، منهای معدود کارهایی، عمدتا اجتماعی است. ولی من فکر میکنم که فیلمم فراتر از نگاه اجتماعی صرف است و فکر میکنم یک خودپرسشگری در انسانها ایجاد میکند. عمیقا معتقدم که سینما و فلسفه در یکجا به هم میرسند و آنهم خودپرسشگری است.
فیلم سینمایی «شادروان» روایتی طنازانه از موقعیتی تراژیک است که طنز و شوخیهای آن محدود به کلام و دیالوگ و تکرار موقعیتهایی آشنا شده که نه تازگی دارد نه تمایزی به نگاه فیلمساز داده است.
شهرک البته میکوشد بخش کوچکی از دشواریهای هنرپیشگی را برای عشاق و علاقهمندان این عرصه به نمایش بگذارد و آنها را در هضم و پذیرش برشی از این مشکلات همراهی کند؛ تا خدای ناکرده با خود فکر نکنند که بازیگری فقط حضور جلوهگرانه در مقابل نورها و دوربینها و دریافت دستمزدهای نجومی، از پی شهرت فراگیر و اقبال عمومی است.