نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
این سریالها اینطور القا میکنند که تمامی نخبگان ایران در مظان افشای اطلاعات و جاسوسی هستند و باید مراقب آنها باشیم و البته به طور ضمنی این پیام را القا میکند که نخبگان غربی، هرگز تن به افشای اطلاعات نمیدهند و از رصد دایمی بینیاز هستند، لابد چون مورد اعتماد حاکمانشان هستند.
برای نسل جدیدی که فیلمها را دانلود میکند و یا روی صفحه لپ تاپ و موبایل اش فیلم میبیند و هیچ خاطره بصری از تماشای فیلم در این سالنها ندارد، شاید از بین رفتن این سینماها، کوچکترین اهمیتی برایشان نداشته باشد اما برای نسل من و نسلهای قدیمیتر که بهترین فیلمهای عمرمان را در سالنهای تاریک این سینماها تماشا کردهایم، نابودی و محو شدن تدریجی این سینماها، غمانگیز و تاسفآور است.
سینما فراتر از سینمای سیاسی یا سینمای متعهد و مستند، نمیتواند خود را زیر لوای «هنر محض» یا «سرگرمکننده بودن» از زیر بار موقعیت اجتماعی خویش بیرون بکشد. همانطور که در سینمای روسیه و کشورهای اروپای شرقی دیدیم، این بدان معنا نیست که این تعهد را در تن دادن به گونهای شعارزدگی ایدئولوژیک یا هر شکلی دور یا نزدیک به آنچه زمانی «رئالیسم سوسیالیستی» نامیده میشد، بدانیم: سینمای آوانگارد، یا هنرهای تجسمی و نوشتارهای آوانگارد از ابتدای قرن بیستم تا امروز نشان دادند که معنای تعهد داشتن به موقعیت اجتماعی هنرمند، آن نیست که خود را درون کلیشههای ایدئولوژیک اسیر کند.
مهمترین ویژگی که در قسمت نخست سریال «سقوط» جذاب و قابل پیگیری بود، انتخاب سوژه ملتهب و پرچالشی است که در آغاز، بذر آن پاشیده شد و در ادامه کار، شکلگیری یا عدم شکلگیری تعلیق اصلی در داستان، به چگونگی پرداختن به آن در قسمتهای بعدی برمیگردد.
موضوع نمایش آثار روز خارجی در سینماهای کشور، اتفاق بزرگی است که فواید بیشمارش، نصیب سینمای ایران و سیاستهای میانمدت و بلندمدت آن میشود.
بنا بر تحلیل کیهان اینکه در یک دیالوگ سریال خاتون گفته می شود"ارتش باید با مردم باشد" یعنی اینکه این سریال در آشوبهای اخیر نقش داشته است.
رضای فیلم، عاشق هیچکس نیست! حتی عاشق آن نیمتنۀ پشت ویترین «مزون» لباس عروس. او پس از یک دوره جوانی سرشار از محرومیت، عقدههای فروخوردۀ جنسی خود را در قالب ابراز علاقه افراطی به آن نیمتنه بدون جان، جبران و ابراز میکند...
کیارستمی را به یک تعبیر فیلمساز رئالیستی میانگارند، از این حیث که تصویرگر بیواسطه واقعیتهای داخل کادر دوربینش است. اما رئالیسم او، نه بر مبنای نمایش صرف واقعیت، بلکه بر اساس دعوت از مخاطب در مشارکت فهم و ایده و ماجرای اثر است.
مستندها و پرترههایی از چهرههای مشهور ورزشی در دنیا، پرطرفدار است، اما عجیب است که این سوژه کمتر در ایران دستمایه ساخت فیلم قرار گرفته است.
آخرین روزهای آذرماه جشنواره سینما حقیقت به کار خودش پایان داد، حواشی آن جشنواره و اختتامیهاش آنقدر بود که هر نوع نقد و نظری در آن روزها گم میشد؛ اما حالا و پس از چند روز که آنقدر خبر آمده و اخبار آن فراموششده، شاید بتوان به یکی از فیلمهای جشنواره که چالشبرانگیز بود، نگاهی دوباره کرد.
هومن سیدی در این سالها با دریافت ۸ سیمرغ بلورین در مقام کارگردان و بازیگر، یکی از چهرههای مورد توجه ادوار جشنواره فجر در دولتهای احمدینژاد و روحانی محسوب میشود.
پس از دو بار ورود متوالی نمایندگان سینمای ایران به فهرست نامزدهای اولیه اسکار در سالهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲، «جنگ جهانی سوم» نتوانست این اتفاق را برای سینمای کشورمان به سه مرتبه متوالی برساند.
عصر ایران نوشت: حمید فرخ نژاد به اندازه کافی نقش سپاهی و بسیجی و نیروی امنیتی برای جمهوری اسلامی بازی کرده و دستمزدهای میلیاردی گرفته! خونه ویلایی پاسداران و ماشین پورشه رو هم فروخته دلار کرده! سرتون کلاه نره ...
سینما و سیاست در تراژیکترین نسبت خود قرار گرفتهاند و حالا سایه سیاست بر سینما، نه فقط در سیاستگذاریها یا اعمالنظرهای سازمان سینمایی در فرآیند تولید و نمایش فیلمها که بر خودسینماگران سنگینی میکند. درحالیکه ثبتنام چهلویکمین دوره جشنواره فیلمفجر شروع شده، نهتنها هیچ شوقی انتظار آن را نمیکشد که بسیاری از اصناف سینمایی هم طی بیانیههایی پیدرپی ضمن انتقاد نسبت به وضعیت همکاران خود اعلام کردند که در جشنواره امسال شرکت نمیکنند.
هیچیک از راهکارهای فعلی برای برونرفت از وضعیت بحران فروش فیلمها کاربردی نبوده و مشکل سینما حالا دیگر از مرحله ابتلا به یکبیماری جزئی با تب و ضعف و زخمهای سطحی گذشته است.
نزدیکی زادروز داریوش مهرجویی و مسعود جعفریجوزانی (با اختلاف یک روز) را که هر دو از مفاخر فرهنگ و هنر این سرزمین به حساب میآیند، بهانهای برای پرداختن به حضور موثر فرهنگی آنها قرار دادم و شاید این کمترین کار ممکن در برابر هنرمندانی است که آثارشان هم ریشه در فرهنگ ایرانی دارد و هم بر اعتبارآن افزودهاند و کارنامه کاریشان با وجود اوج و فرودهای سینمایی، همواره شریف و دغدغهمند بوده است و هیچگاه خود را در گرداب روزمرّگیها و سفارشها نینداختهاند.
انتقاد و اعتراض همواره بهمثابه بخشی از ماهیت و کارکرد امر هنری با سینما گره خورده اما گاهی بهواسطه یا در مواجهه با شرایط اجتماعی و بحرانی، شمایل و ساختار رادیکالتری به خود میگیرد. فیلمسازان بسیاری در تاریخ سینما بودند و هستند که با نمایش اعتراضات در آثار خود تلاش کردند تا در جهت بهبود جامعه خود و حتی جامعه جهانی گامی بردارند. سینمایی که اعتراض به وضع موجود را به میانجی هنر به اعتراضی خلاقه تبدیل میکند. خلاقیتی که میتواند اعتراض را به کنشی اثربخش و ماندگار تبدیل کند که فارغ از ارزشهای زیباییشناختی، از کارکرد تاریخی و اجتماعی هم برخوردار باشد.
در جستجوی هویت ملی در سینمای علی حاتمی که از تاریخ میگفت اما فیلمهایش را در ژانر تاریخی نمیدانست
شاید برای بینندگان امروزی آنچه در فیلم میبیند خیالپردازی باشد، اما خود مهرجویی تأکید دارد خونفروشی در چنین سطحی و به چنین اشکال رقتانگیزی واقعاً بوده و او فقط برشی از واقعیت را به تصویر کشیده است.
اگر اهل چرخیدن در خبرگزاریها و سایتهای خبری باشید حتماً پنجشنبهها گزارشی با تیتر «آخر هفته با تلویزیون» را دیدهاید، زمان پخش یا کنداکتور برنامهها، فیلمها و سریالهایی که سازمان صداوسیما برای روزهای تعطیل آخر هفته تهیه کرده تا مردم را سرگرم کند که بخشی از وظیفه ذاتی این سازمان است.