هنگامی که جورجیا هانتر در سال ۲۰۱۷ کتابش «ما خوششانس بودیم» (We Were the Lucky Ones) را درباره تلاش نیاکان لهستانیاش برای بقا در دوران هولوکاست نوشت، به او گفته شد که بازار ادبیات جنگ جهانی دوم «اشباع» شده است. این گفته به منظور منصرف کردن او از پیشبرد داستان دردناک خانوادهاش نبود، بلکه تأییدی بر این بود که رمانها، فیلمها و سریالهای زیادی در این زمینه وجود دارند.
اوایل دهه 1930 نمایشنامهنویس و بازیگر فرانسوی «آنتونن آرتو» نظریهای برمبنای تئاتر سوررئالیستی به نام «تئاتر بیرحمی» یا تئاتر شقاوت ارایه کرد. این تئاتر برای آزادسازی ترسها و اضطرابهای عمیقِ بشری که همواره سرکوب میشوند، حمله به ناخودآگاه تماشاگر را هدف اجراهای خود قرار داد. آرتو فضایی طراحی کرد که تماشاگر، بدون سپر قرار دادنِ حفاظ «مدنیت»، طبیعت واقعی خود را به نظاره بنشیند.. تئاتر بیرحمی/شقاوت پس از جنگ جهانی دوم شکل ملموستری به خود گرفت؛ ابتدا در اقتباس کارگردان فرانسوی «ژان لوئیبارو» از «محاکمه» کافکا و سپس در آثار هنرمندانی چون «ژان ژنه» و «فرناندو آرابال».