در نمایش علی یدالهی فرضیهای مطرح میشود بدون آنکه حتی یک دلیل بسیار کوچک برای اثبات آن وجود داشته باشد. درست است که صحنه نمایش محل ارایه فرضیات و مستندات تاریخی نیست و قرار نیست که یک گروه اجرایی، مقالهای علمی تاریخی به مخاطب ارایه دهد، اما بدون تردید زمانی که ایدهای طرح میشود باید برای اثبات آن دلیلی ارایه شود، همانطور که در تئاتر چیزی به نام روابط علی وجود دارد و این بدان معناست که برای هر معلولی، علتی بایست تا تماشاگر در کشف رابطه میان این علت و معلول به درکی از مفاهیم نمایش برسد.
میتوان نمایش «توافقنامه» را یک اثر استاندارد از اجرای نمایشنامهای دانست که هم تودهها را خطاب میکند و هم به فضای روشنفکری فرانسه بیاعتنا نیست. رئالیسمی که کورش سلیمانی به کار بسته برای مخاطبان این روزهای تئاتر کلانشهر تهران، ملموس و دلپذیر است و این را میتوان از استقبال خوب آنان رصد کرد. به هر حال در زمانهای که تولید تئاتر به شدت گران و محدویت ممیزی توانفرساست، خلق یک تئاتر باکیفیت امری است دشوار که گروه تئاتر بیستون به نسبت در این آزمون موفق عمل کرده و حرف تازهای زده است.
عواملی چون ممیزی، نبود حق کپیرایت و دستمزد پایین نمایشنامهنویسان، به گروههای اجرایی این اجازه نامبارک را داده که بنابر میل شخصی و یا مظنه بازار، در متون نمایشی دست برده و هر بلایی که دوست دارند بر پیکر نحیف این آثار وارد کنند. باید در مقابل این حرکت فراگیر و خزنده ایستاد و بیش از این نهیب زد.
مکانیسمهای امتیازدهی، حتی امکان جستجوی یادداشتهای جدی و انتقادی، با این حجم از بلبشوی نوشتاری و کامنتبازی، دیرزمانی است که ناممکن شده. بیشک مدیران تیوال میبایست از این تندادن به منطق بازار حذر میکردند و راهی برای بازنشر نقدهای مکتوب چاپشده در مطبوعات را در یک قسمت مجزا و صد البته مورد تاکید همگان، به مخاطبان پیگیر خواندن نقد و تحلیل، عرضه میکردند. این موجی که راه افتاده در نهایت همه را با خود خواهد برد.
«هملت»، ایدهای فوقالعاده درخشان داشت هرچند در اجرا کمی محافظهکار بود، نمود این محافظهکاری در پایان اجرا شدیدتر بود، جایی که بهنظرم بهتر و شجاعانهتر بود آرمین حمدیپور اجرا را آنجا تمام میکرد که کارگردان (صوفی) گفت، ممنون اجرایی که تا قبل از اینلحظه وجود نداشت را تحمل کردید و چراغ تماشاچیها هم مثل صحنه خاموش شد.
این روزها همچنان پرسش از چرایی تولید و به صحنه آوردن درصد زیادی از اجراها مفتوح است و مداقه در باب نسبت این اجراهای بیمسئله با وضعیت اینجا و اکنون ما، امری ضروری. بعضی از این تولیدات به اصطلاح هنری، محصول دورهمی دوستانه چند جوان جویای نام است که توانستهاند یک «تهیهکننده» بیابند و با اقناع کردناش، هزینه ماجراجوییهای خویش را تامینشده یابند. دور باطلی از تولید و عرضه تئاتر که توهم رونق و تولید خلاقه را در ذهن مخاطبان و مسئولان هنری کشور ایجاد میکند.
طبقه متوسط شهری نشان داده حاضر است برای علایق و سلایق خویش هزینه کند و سالنهای چند صد نفری تئاتر را با بلیتهای گرانقیمت پر کند. دیگر خبری از شعار «تئاتر برای همه» شنیده نمیشود و فیالواقع معیار اصلی گروهها و مدیران تئاتری «فروش» است.
واقیعت جایی بیرون دیوارهاست. طبقه جایی تعریف میشود که نمیبینیم. جایی که آدم به آدم نمیرسد. «میز» به سادگی این وضعیت را بازنمایی میکند، به سادگی.
علی کوزهگر قسمتهایی از متن اصلی را گزینش و دستکاری میکند تا چیزی شبیه به روش «عباس کیارستمی» در سعدی و حافظهایش شود و در نتیجه متن اثر متعلق به خود او میشود. پا از خوانش فراتر میرود و دیگر اثر ربطی به خود شکسپیر ندارد.
جوالدوز نويسنده نمايش «عباسميرزا» با استمساك او به ريشههاي كنايهآميز موجود در متن، دريچهاي ميگشايد كه مخاطب امروز همچنان بين آن تاريخ گذشته و حال سرگردان بماند و از اين رهگذر به دركي سياسي از وضعيت كنوني خود برسد. نقل قولهاي خالهزنكي از محله قديمي نيز دستاويزي است به زبان طنز كه تلخي گروتسك و ريشخندش از پيرامون نمايشنامه و اجرا بيرون ميزند. محله نمونهاي در خاطرات ايرانيان با زناني تصوير شده در اندروني، تحتالحمايه مردان كه مهمترين كار روزمرهشان نُقل محافل بودن است.
ملكيجو همانند «نان» يا «كرگدن» در انديشه پستمدرن است. او دنيايي ميآفريند كه نه زمان دارد و نه مكان. از دل راديويي عظيمالجثه ميان صحنه گفتارهايي به زبان انگليسي و آلماني بيان ميشود و پدر و پسر روي صحنه، به زبان فارسي سخن ميگويند.
«جانكاه» قرار است واقعا جانكاه باشد، ما را زجركش كند. مدام ببينيم چند جمله تكرار ميشود و گويي از آن مربع نوري روي زمين امكان خروجي وجود ندارد. ما در اسارت نمايش قرار ميگيريم و شكنجه ميشويم.
حیف، حیف... این مرثیهای است که بازیگران زن نمایش «دولیتر در دو لیتر صلح» با صدای بلند فریاد و ضجه میزنند. مرثیه آدمهایی که زیر خاک خوابیدند و آنها زنده ماندند تا تقاص خون آنها را پس بگیرند. پیروزی برای آنها، در ریختن خون طرف مقابل تعریف شده است و تا خون دشمن به خاک نریزد، داغ عزیزانشان سرد نمیشود.
نخست یک کمدی وضعیت و موقعیت شکل میگیرد که در آن آدمها ساحتهای گوناگون و نوینی را از خویش بروز میدهند. این ساحتها به فراخورِ شرایط و لحظات،گاه - و نه همیشه - با گذشتهٔ آدمها همسان نیستند و یا جهت دیگری دارند؛ زیرا موقعیتِ جدید آنها را واداشته است تا خود را به گونهای دیگر تبیین کنند. ساحتِ دوم با برخی از شوخیهای شخصی و فردی شکل میگیرد.