كاهاني در اجراي اين روزهايش در مجموعه نوفل لوشاتو، با بداعت در فرم و استفاده خلاقانه از بازيگران و همچنين تقسيم فضا به دو قسمت، بازنمايي زندگي روزمره يك خانواده ايراني را دچار وقفه كرده است. روايت هفتاد دقيقهاي «تحت تاثير» اگر با فرمي متعارف اجرا ميشد، چيزي بود شبيه انبوه داستانهايي كه اين روزها در تئاتر، تلويزيون و سينماي كشور عرضه و مصرف ميشود. تجربهگرايي كاهاني مبتني است بر آزمون و خطا و لاجرم شكست و فتح، اما شكست بزرگتر همانا تن دادن به منطق حاكم زمانه است تحت انواع رئاليسم اجتماعي منقاد.
این نوشتار نقدی است بر نگاه فرودستانه به شخصیتهای زن در نمایش محبوبهها که با تکرار کلیشههای جنسیتی و مردسالارانه، صرفا به بازنمایی عینی اما ناقص بخشهایی از واقعیت پرداخته است و فرازهای مهمی از واقعیتهای آگاهیبخش زنانه در اجتماع را حذف نموده است و تفاوتهای طبقاتی و زیستی متفاوت زنان را به شکل سطحیانگارانهای نادیده گرفته است. رویکرد نمایش محبوبهها به تغییر و تحول یا تقویت نگاه مترقی و برابر نسبت به زنان و روابط و مناسبات حاکم کمکی نمیکند. گویا در محبوبهها، زنان مستقل و آگاه جامعه و نگاه رهاییبخش زنانه یکسره حذف شده تا از نظم موجود مردسالارانه حتی در فضای دراماتیک نیز پاسداری شود. از طرفی این نوشتار به نقش مخرب تجارت و بازار بر عرصه تئاتر جدی و اساسا تجارتزدگی و میانمایگی و حتی ابتذال که از ویژگیهای بارز تئاتر بازارمحور امروز است، اعتراض دارد.
مرزبان به هيچ عنوان سراغ دراماتورژي و بهروز رساني متن نرفته است و اثري به شدت شلخته و از هم پاشيده را روانه سنگلج كرده است. در واقع، از اين كارگردان كاركشته و با تجربه، اين كار بعيد به نظر ميرسد. پرسش اساسي كه براي تماشاگر پيش ميآيد اين است كه چرا مرزبان متني را كه درباره انقلاب ۵۷ است، بدون هيچ تغيير و بهروز رساني در سال ۱۳۹۷ روي صحنه برده است؟
درنهايت نمايش حريق را ميتوان يك پيشرفت براي افروز فروزند دانست كه در اين وانفساي كالايي شدن هنر و اتميزه شدن افراد، به توليد تئاتر كارگاهي جان دوباره بخشيده است و حتي در نگارش نمايشنامه توانسته از تجربيات اعضاي گروهش سود برد. حريق به راحتي با مخاطبان ارتباط برقرار كرده و در خلق شخصيتهاي به ياد ماندني، تواناست. در فقدان اميد، روايتگر ملال، اضمحلال و فروپاشي است. گامي رو به جلو براي افروز فروزند و تئاتر مورد علاقهاش، اما همچنان محافظهكار نسبت به فرمهاي تازه و امتحان نشده. آيا كشتي به راه خود ادامه خواهد داد يا اينكه فرمان تغيير مسير از جانب ناخدا صادر خواهد شد؟ بايد به انتظار نشست اگر كه حريق همه چيز را خاكستر نكرده باشد.
اثری که این بار به سراغش رفته و به نقد و واکاویاش میپردازیم، به معنای واقعی کلمه یک اثر دانشجوییست با نگاهی تجربهگرا و قطعا پیشرو. اثری که شکل و پوسته میسازد، در آن زیست میکند و سپس در قامت دیگری نمود مییابد. گروه تئاتر«بیسروصدا» در تازهترین تولید خود و در نهایت تواضع و احترام به شعور مخاطب، چنان آشوبی به پا کردهاند که اثر را دیدنی و حتی ماندنی کرده است
کلفتهای علیاکبر علیزاد (با دراماتورژی رضا سرور) طراحی و انتخابهای شجاعانه و تاویلمندی از نمایشنامه ژنه ارائه میدهد که امکان برجستهسازی روزآمد لایههای روانشناختی، طبقاتی و سیاستهای جنسیتی متن را در قرن بیستم ویکم نیز میسر میکند.
در نام(برده)، تجربهی شخصی و ناکام یک کارگردان پر ایده تئاتر از روند ساخته نشدن نمایشاش در یک جشنواره خارجی، به زبان اجرایی نامتعارفی ارائه میشود لیکن به دلیل شیوه پرداخت و نیز رویکردهای موجود در محتوی نمایش این تجربه شخصی صرفا در محدودهی یک ایده خصوصی باقی میماند و به ادراک جمعی و انتقادی گستردهتری در سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و هنری و... ریشه نمیدواند.
نمايش استيو جابز، يك روايت شرقي است از مناسبات پيچيده غرب. زيست اينجا و اكنون مهران رنجبر با فلسفهاي كه نسبت به مدرنيته دارد، چندان اجازه نميدهد تا به مانند مستند الكس گيبني، نقدي راديكال باشد از مناسبات سرمايهداري متاخر به سردمداري اسطورهاي چون جابز. در جاييكه عشاق سينهچاك محصولات اپل، هويتي از آيفون و آيپد براي خود ساخته و هر نوع انتقاد را بيدرنگ پاسخ ميدهند، بايد با ادواتي كامل رهسپار منازعه شد. با فرمي راديكل و نظام زيباشناسي نابهنگام و ديگرگو
نمایش آوانتاژ، مستند داستانی مربوط به جنگ است که به طور محتاطانهای ضد جنگ مینماید. قهرمان اصلی ماجرا حسام، پسربچهی نه سالهای است که در بمباران هوایی روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۵ در بلوار راهآهن شهر اندیمشک کشته میشود.
نمایشنامههای سارتر، ضرورت اقتباس و بازخوانی تئاتری از داستانها و رمانهایش را همراه میکند با پرسش و تردید. تهوع رمانی درخشان و البته سختخوان است. پر از ایدههای فلسفی در باب هستی، رابطه زبان و اشیا، پدیدارشناسی و معناباختگی. همان ایده انسان مدرن که در مواجهه با جهان و اشیا، گرفتار سرگشتگی و حسی از غثیان است. بعضی منتقدان آن را یک ضدرمان دانستهاند که خوانندگان خود را به نوعی دلزدگی فلسفی و وجودی میکشاند. مانند قلمرویی مینگذاریشده که در مقابل هر نوع اقتباس و بازخوانی تئاتری یا سینمایی مقاومت کرده و به فرم رمان یا حتی با اندکی مسامحه، ضدرمان وفادار است. خوانش مریم برزگر در نهایت راه چندانی به این عمارت باشکوه و البته رنگارنگ نمییابد و میشود گفت که ناکام است.
نمایش «سیم و سرمه» از هشت تا 20 مهر، هر روز در دو نوبت 18 و 20 در سالن سایه تئاترشهر روی صحنه میرود. سیما شُکری و میثم غنیزاده بازیگران نمایش و گروه تهران الف، کیمیا صرافی و شیوا احمدیسپهر، اجرای زنده موسیقی خاص این نمایش را بر عهده دارند. در ادامه، گفتاری بلند را میخوانید به قلم دکتر «ناهید توسلی»، دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی، نویسنده، پژوهشگر و کنشگر حقوق زنان، درباره نمایش «سیم و سرمه».
«شاباشخوان»، به کارگردانی رضا عربی، یک تئاتر لطیف و انسانی است. صحنه کوچک است و بازیگران در سه ضلع یک مربع نشستهاند. شخصیت اصلی نمایش در میانه نشسته است. این صحنهآرایی، یکی از عوامل لطافت است. در این طراحی هیچگونه خودنمایی وجود ندارد. پرهیز از خودنمایی تا پایان نمایش ادامه دارد. موسیقی زنده، بازیها، ریتم نمایش و حرکتها همه درهمتنیده و به یک کلیت نمایشی تبدیل شدهاند. هیچیک از عوامل بر دیگری برتری ندارد. هرکس تجربه و درک خود را از جهان بازمیگوید. تا اینجا نمایش یک کار موفق و دوستداشتنی است؛ یک تجربه خوب 60دقیقهای از هنر نمایش.
اجرای رحمت امینی در مقام طراح و کارگردان به فضای وودی آلنی وفادار است. اما بههرحال باید این نکته را هم فرض گرفت که درهمتنیدگی زمانی و مکانی، همان یونان باستان با آمریکای معاصر، چالشی است اجرائی که بهراحتی مهار نمیشود. تعینبخشی به شخصیتهایی که مدام در حال رفتوآمد میان چندین فضا هستند، احتیاج به تمرکز و مدیریت بالا دارد؛ نکتهای که در اجرای رحمت امینی سعی شده فعلیت یابد اما همچنان مفصلبندی دقیقی برای این تحرک و سیالیت متراکم نمییابد. شاید در کنار هم قرارگرفتن بازیگران حرفهای با انبوهی هنرجویان مشتاق و کمتجربه، این مسئله را اندکی تشدید کرده باشد. اما هرچه هست، نکتهای است که میتواند نقطه عزیمت فرازونشیب اجرا شود.
«عند از مطالبه» را باید همراستا با ادبیات حمیدرضا آذرنگ دانست؛ البته با اندکی کمدی بیشتر و اندکی عاطفهگرایی کمتر.
برخی هراس دارند که در عصر نویسندگی مجازی تاثیر سابق ژانر نقد کاهش یافته و نسبی شده است. رسانههای مجازی جامعتر، کمهزینهتر و کمتر سلسلهمراتبی هستند. هرچند تجزیه و پراکندگی مخاطب در نتیجهی ترویج رسانهی مجازی ممکن است تاثیر گستردهی ژانر نقد را هم در علم و هم در هنر بکاهد، تغییرات در رویکرد، پلمیک و مباحثات به طور کلی ممکن است لزوماً اهمیت خود را از دست ندهند، چرا که اینترنت چنین اشکالی از ارتباط را بازتعریف میکند، نه حذف. کاربران رسانهی مجازی تولیدکننده نیز هستند و در کنار هم قواعدی را برای خواندن و نوشتن به عنوان موضوع منافع مشترک میسازند. این فرآیندِ ایجاد قواعد جدید، رسانههای پیشین را دگرگون میکند اما تا حدی به آنها تکیه دارد و بیشتر نقش نقد را حفظ میکند. نقد یکی از مستقیمترین ژانرهای نوشتار پلمیک است. چه نقد هنر باشد، چه بررسی آکادمیک یا بازخوانی متون، تولیدات هنری و دیگر تولیدات فکری منتشر شده، نقد عملی بازسازی کننده و برانگیزاننده است. به این معنا، نقد عمل بنیادین برخورد آزاد دیدگاهها، بازسازی و مباحثه است. خود نامش گویای به اجرا درآوردن آزادی مخالفت اندیشهها و علنی کردن استدلالها و اعتراضات برای مخاطب است. به عنوان عرصهی تاثیر همگانی اطلاعات و استدلال، نقش توزیع اجتماعی دانش را نیز بر عهده دارد. در ادامه به بررسی این موضوع خواهم پرداخت که آیا کاهش تاثیر ساختاری نقد منتشر شده در رسانه چاپی لزوماً نقش اجتماعی هنجاری آن را تضعیف میکن
مرگ و پنگوئن، نمایشی است که سعی دارد دنیای خاکستری خودباختگی انسانی را در سیطره هولناک قدرت سیاسی تبهکار، که در آن زندگی از مرگ و کشتن ضرورت میسازد، با طراحی شاعرانهای روایت کند. نمایشنامه بازخوانی رمان مرگ و پنگوئن آندری کورکف، رماننویس شهیر اوکراینی است.
«راندوو» نمایش سادهای است در ظاهر؛ اما میتوان دید در فُرم نوشتاری، پیچیدگیهای داستانی چگونه کنار هم قرار گرفتهاند. اولین تجربه منتظری به نظر تلاشی بامزه و کنایی بر زندگی طبقه متوسط ایرانی است.
در این مجال به نقد و بررسی نمایشی میپردازیم که شاید میانگین سنی کارگردان وعواملش از نوزده سال تجاوز نکند. برای من بسیار مهم و قابل تامل است که در این وضعیت اسفبار فرهنگی و اجتماعی که ابتذال از در و دیوار کشور فرو میریزد و روز به روز در کمال وقاحت سخیفتر و سطحیتر میشود، چند جوان گرد هم میآیند و تلاش میکنند نمایشی آبرومند خلق کرده و به روی صحنه بیاورند. درست است که این نمایش از نظر من بیارزش تلقی شده است اما قطعا این ارزشگذاری با برخی نمایشهایی که ممکن است پیشتر چنین نمرهای از منتقدان اگزیت گرفته باشند تفاوت دارد.
چهاردهمین نشست نقد صحنه با حضور علی عابدی، وحید آقاپور، زری کریمی، سعید یزدانی، سینا آزاد و بهزاد صدیقی عصر روز شنبه 3 شهریور ماه 97 با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
نمایش، «فیل در تاریکی» بر اساس اقتباسی از رمانی به همین نام به قلم قاسم هاشمینژاد، نوشته شده است. این رمان یکی از اولین و تاثیرگذارترین رمانهای پلیسی، جنایی نوآر ایرانی محسوب میشود و ظاهرا قرار است در نمایش هم با چنین حال و هوایی مواجه باشیم.
چهاردهمین نشست نقد صحنه با حضور علی عابدی، پرستو گلستانی، وحید آقاپور، زری کریمی، سعید یزدانی، سینا آزاد و بهزاد صدیقی و با همکاری موسسه ی افرامانا در سالن ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارمی شود.
علی منصوری درجایگاه کارگردان نمایش نخستین گام را که انتخاب نمایشنامه است، پرقدرت و هوشمندانه برداشته است. متنی را که انتخاب کرده - و خودش هم آن را ترجمه کرده - نه تنها سرشار از جذابیت های دراماتیک و محتوایی است بلکه اثری است بی زمان و بی مکان. زخم های وحشتناک زمین بازی از حال و روز انسان حکایت می کند؛ فارغ از آنکه در چه زمان و جغرافیایی به سر برد.
اتفاق که هماکنون در تالار کوچک مولوی روی صحنه میرود، بر اساس نمایشنامهای اقتباسی است، برگرفته از داستان «اتفاق» نوشته هاینریش بل. همه ماجرا به شکل بسیار سادهای بازگوشدنی است. همهچیز از آنجا شروع میشود که کارمند سادهای که مانند هر آلمانی دیگری در آن سالها خاطرات بسیاری را از زمان جنگ با خود دارد، وقتی به اداره میرود،
حال میتوان به میانجی ترجمه رشکبرانگیز عبدالله کوثری از نمایشنامه «هیپولیت» یا همان «ایپولیتوس»، با جهان به نسبت رئالیستی «اوریپید» یا همان «ائوریپیدوس» به شکل بیواسطهتری مواجه شد؛ روایتی که یادآور داستان یوسف و زلیخاست.
مترسک مهرداد خامنهای، برداشت آزادی از نمایشنامه چهارصندوق، بهرام بیضایی است و با اینکه به متن آن تقریبا وفادار مانده اما در شیوه اجرایی به شکل تقلید چهارصندوق (نمایش شاد ایرانی) مقید نیست و با آگاهی جاهطلبانهای در جستجوی طراحی و استخراج مابهازاءهای مفاهیم و ایدهها در نمایشنامه و فراروی از آنها به زبان و شکل قرن بیستویکم است.
سیزدهمین نشست نقد صحنه با بررسی تئاتر ریچارد نوشته و کارگردانی حمیدرضا نعیمی با حضور حمیدرضا نعیمی (نمایش نامه نویس، کارگردان و بازیگر)، محسن حسینی(کارگردان و کارشناس تئاتر)، حامد کمیلی، شقایق فراهانی، بهناز نازی (بازیگران) مهرداد پازوکی (آهنگساز) نیما خسروی (طراح حرکت) و بهزاد صدیقی (نمایشنامه نویس و دبیر نشست نقد صحنه) و با همکاری موسسه ی افرامانا عصر روز شنبه 13 تیرماه ۹۷ در سالن استاد ذوالفقاری فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
ویران، مجموعهداستان کوتاهی از «ابوتراب خسروی» است که «مهدی نصیری» یکی از داستانهای آن به نام «مرثیه باد» را تحت عنوان نمایشنامهای با نام «این قصه را آهسته بخوان» در تماشاخانه مهر، واقع در حوزه هنری روی صحنه برده است. ماجرای داستانی که «ابوتراب خسروی» نوشته است به صورت روایت اولشخص مفرد است که با خاطرات منصور و وداع او با زنش (اشرف) توأم است. او عازم پادگانی در جلدیان است و در یک منطقه مرزی جنگی در سومار بهعنوان یک دیدهبان مشغول پستدادن است.
نمایش آنشرلی با موهای خیلی قرمز، ضرورت به میان کشیدن بحثی را ایجاد میکند که در چند صفحه نقد نمایش یا حتی یک مقاله به نتیجه نخواهد رسید. اما از طرفی اشاره نکردن به آن، جنبههای متفاوت و معنادار اثر را نادیده میگیرد و نمیتوان مدعی داشتن نگاهی جامع به اثر بود. تئاتر به صورت کلی، مجموعهای از روایتها و نشانههای درونیست که در حین اجرای نمایش بروز پیدا میکنند به اضافهی روایتها و نشانههایی که بیرون از اثر به گوشههای آن متصلاند. بیتوجهی به اولی، نقد را یکسویه و سطحی کرده و فراموش کردن دومی بحث و نقد را در وادی انتزاع رها خواهد کرد. به همین دلیل سعی میکنم از جنبههای متفاوت اثر را مورد سنجش قرار دهم.
نمایش «ریچارد» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی شنبه ۱۳ مرداد ساعت ۱۸ در فرهنگسرای ارسباران نقد می شود.
. نویسنده نه در پی ساختارزدایی بنیادین شخصیت نمایشش بود و آنچنانکه در آغاز میشد گمان برد قرار بود به تئاتر ابزورد راه ببرد. حالا او میخواست دقایق سرشتپردازانهای را بهمدد این فضاسازی غریب پیش بکشد و دریافتم شخصیتی محوری دارد که در ناکجاآبادی گیر افتاده و دو بازیگر دیگر احیانا یا موجوداتی خیالیاند یا موجوداتی برآمده از درون خود او. ماجرا را از سوی دیگر پی گرفتم، داشت جالبتر میشد.
پل ریکور در مقاله «خاطرات و فراموشی» دو نوع رابطه برای نسبت خاطرات با گذشته در نظر میگیرد؛رابطه دانشی و رابطه کنشی. در رابطه دانشی، خاطرات به نسبت قابل اعتمادند اما در رابطه کنشی به هیچ وجه نمیتوان به خاطراتی که کلامی و ذهنی مرورشان میکنیم اعتماد کرد. او معتقد است ما تنها زمانی میتوانیم صحبت از استفاده یا سوءاستفاده از خاطرات کنیم که خاطره را یک کنش تلقی نماییم. کنشی که تمایلات و زخمهای روحیمان در آن دخیل میشوند و بیرحمانه به حذف قسمتی و اضافه کردن قسمتی دیگر مشغول میشوند.
فلیک از آن نمایشنامههاست که بر آستانه دو نظام پخش سینمایی ایستاده. یکی نظامی متعلق به گذشتهای در حال فراموشی که مبتنی است بر همان دستگاه آپارات و ساختار سلولوئیدی حلقههای سینمایی که میدانیم گران است و محدود. سیستم آپارات در مواجهه با شتاب سرمایهداری متأخر به نسبت کند بود و بتدریج کنار گذاشته شد. اما نظام دیگر همان ساختار دیجیتال، ارزان و قابل دسترستر سینماست. نمایش فلیک، بازنمایی تقابل این دو امکان تکنولوژی در رابطه با نمایش دادن فیلمهاست. آن هم در یکی از آن سالنهای قدیمی و از رونق افتاده شهری چون ورکستر کانتی ایالت ماساچوست.
در بوتولیسم، به برخی از دغدغهها و رفتارهای نسل جوان امروز (مشخصا متولدین دهه هفتاد شمسی) در چارچوب محدودههای مقرر، مستقیم و بیمحاباتر اشاراتی میشود. اما این روایت ظاهرا کمپروا در طرح برخی از مسائل، به دلیل رویکرد سطحیانگارانه، تقلیلگرا و نیز با اتکا به شیوههای مبتنی بر سرگرمسازی صرف برای جذب حداکثری مخاطب، امکان دریافت و واکاوی عمیقتر و آسیبشناسانهی اجتماعی، سیاسی، روانشناختی را در ارتباط با نسل جدید و روابطشان نامیسر میسازد. و مهمتر اینکه به دلیل نگاه بافاصله و قضاوتگر موجود در نمایشنامهی نوشین تبریزی که صرفا انگارههای رایج اجتماع از نسلهای جدید (دهه هفتادیها) را بازتولید میکند، نمایش کمکی در تعدیل نگاه غالب به مساله شکاف نسلها و درک نسل جدید، نمیکند
نمایش پروندهی شمارهی ۸۱ نمایشیست که فینفسه ارزش صحبت ندارد. نمایشیست که آنچنان از تمام اجزا لنگ میزند که بهسختی بتوان به انگیزهای که کارگردان را مجاب کرده که اثرش را به نمایش درآورد پی برد. اما از نگاه دیگری از آن دست آثاریست که باب گفتگوی مهمی را باز میکند که ارزش ساعتها صحبت و پژوهش دارد؛ اینکه پشت این قسم اجراهای ناهنرمندانه چه مقدار دانش و تجربهی تئاتری نهفته است؟ و از آن مهمتر اینکه این نوع تئاترهایی که خود را تجربی مینامند اما به وضوح تعبیر غلطی از آن را به نمایش میگذارند در کجای وضعیت امروز قرار دارند؟
این روزها سالن چهارسوی تئاتر شهر میزبان اجرای دیر راهبان بهکارگردانی کیومرث مرادی است. با متنی از محمد چرمشیر و فرهاد مهندسپور که نوعی بازخوانی از رمانی بههمین نام و به نویسندگی فرایرا دوکاسترو است؛ متنی که از همان ابتدا با پرسش آغاز میشود: چرا باید بیاموزیم؟ آموختن برای مؤمن چه ضرورتی دارد؟ اما پرسشهای این دیر سراسر سؤال به همین جا ختم نمیشود. پرسشها به جای ماندن در کلیشههای ابدی همه دیرها متمایل میشود به جنگی میان خیر و شر و آغازگر این مسیر پر چالش، موقعیتی است که نویسنده برای شخصیتهای نمایش ساخته است.
در شرایطی که اجراهای تاتری این روزها به سبب خصوصی سازی تالارهای تاتربا هدف درآمدزایی و میزان کردن دخل و خرج، روز به روز بیشتر به سوی روزمرگی و جذابیت های سطحی و همسویی با نیازهای مخاطب پیش می روند و ازسویی شاهد وفور بازخوانی های ناهمخوان شبه پست مدرن از متن های بارها اجرا شده کلاسیک هستیم ، نمایش « تو مشغول مردنت بودی» در شکلی کوچک با صحنه پردازی ساده اش، تازگی و طراوت یک اجرای تجربی را در خود نگاه داشته و در این مسیر به دام جذابیت های آنی پر زرق وبرق و دکور و لباس های گران و....نیفتاده است.
نوشتن درباره «گرنیکا» کار دشواری است و اعلان موضع نسبت به آن کاری دشوارتر. چرا که اثر پر است از تنیدگی مؤلفههای ارزشمند و بیارزش.
کانون ملی منتقدان ایران نمایش «راز پروانه ها» را نقد میکند.
نمایش پر است از طرح و نوشتههای گرافیکی که گاه فضاساز هستند و گاه فضاشکن. گاه نشانی از توهم میشوند و گاه کارکردهای تجملاتی نمایشی پیدا میکنند. با این تفاسیر اگر به فرض فضای توهم و معما گونه در اثر شکل گرفته باشد، سوالی که این جا یقهی ما را ول نمیکند این است که آیا ما در وهله اول با انسان مواجه هستیم یا با توهمش؟
در نمایش زهرماری علی احمدی پس از اجرای دو سه نمایش، نشان می دهد آرام آرام در ادامه ی تجرببات کارگردانی خود کارش به پختگی نزدیک شده است. او به عنوان کارگردان هم انتخاب های خوبی برای عوامل و عناصر صحنه اش داشته و هم تلاش کرده اجرای کم نقصی را برای صحنه خلق کند.
نمایش «آنتیگون» به کارگردانی علی راضی، نگاه محدود و کمسویی نسبت به رویکرد فلسفی وجودشناختی منتسب به جهان «آنتیگون» ژان آنوی دارد. پروتاگونیست نمایش راضی، فاقد شوریدگی تراژیک و مبارزهطلبی یک آرمانگرای سازشناپذیر است و در عینحال از ویژگیهای اگزیستانسیالیستی قهرمانی که نسبت به امیدهای واهی زندگی بدبین است و بار انتخاب و طغیاناش را بر دوش میکشد، کم بهره است.
متن بهشدت شلخته و شعاری و بیانیهوار است و مملو از واژگان عربی و گاه مترادف. مثلا: «زخمی و مجروح» یا اصطلاحات کاملا عربی که با جوهر این نمایش در تعارض قرار میگیرد و... «درست مثل برخی که در نوشتار و گفتار بین پارسی و عربی معلق ماندهاند و برای کمنیاوردن میگویند «سلام و درود» که خب میدانیم سلام همان درود است و درود همان سلام.
آنچه را که میتوان به نحو ضمنی در این نوشته بازخواند این است که بیایید در کلاسهای بازیگری من ثبتنام کنید تا از این دشواری برآیید. این کلاسها علمی و محترمند! اما در کمال ناباوری باید بگویم میتوان گفت این اجرا بهطورکلی نهتنها علمی نیست، بلکه میتوان گفت اصلا کارگردانی نشده است.
عنوان «شیطونی» با معنای محاورهای که با خود به دوش میکشد، در همان ابتدای امر خود را بهعنوان یک اثر برآمده از دلِ فرهنگ عامه مطرح میکند. به این معنا، مخاطب از همان بدو ماجرا انتظار دارد تا به درونِ اثری کشیده شود که از جنسِ گفتوگوهای زیست روزمرهاش است. کوشکی از این حیث همنوایی خوبی میانِ محتوا و فرم ایجاد میکند و ما را به درونِ نمایشی پرتاب میکند که دیالوگهای روزمره بسیاری دارد.
بهرام افشاری در عرصه نمایش کمدی به سبب فیزیک متفاوتش، به چهرهای جذاب و شاخص تبدیل شده است. بخشی از این اتفاق را باید به حضورش در آثار کوروش نریمانی – یکی از نویسندگان کمدی شاخص تئاتر عصر حاضر – ربط داد که از مشاورهاش در «جوجهتیغی» چندان هم دور از انتظار نبوده است.
تئاتر «پناهکاه» با به تصویر کشیدن جامعهای بهظاهر سالم در دنیای مدرن، نوع دیگری از جامعه آرمانی انسان امروزی را نمایان میکند. اما همین انسان امروزی در دور باطل چرخه اقتدارگرایی که برآمده از وجود آدمی است، غرق میشود و به همان دلیلی که پوپر میگوید: «بهشت تبدیل به دوزخی دیگر میشود».
تجربه تماشای «سانتیمتر» با داشتن موضوعی تراژیک که ساختار اجرا بر آن استوار گشته، بسیار شعفبرانگیز است و دلنشین چرا که به معنای واقعی کلمه تئاتر است و در خدمت صحنه و مخاطب. متین است. باوقار است. اثر سیاه است اما نگاهش سیاه نیست. زاویه نگاه صاحب اثر به مسالهای که با میزانسن درست و حسابشده طرح میکند، نوعی زبان میسازد که نه تنها در ذوق مخاطب نزده و به دام کلیشههای رایج در نمایشهای به ظاهر اجتماعی نمیافتد، بلکه همچون رود در ذهن مخاطب جریان مییابد و متبلور میشود.
"مرثیهای برای مرگ یک دختر" سعی دارد که وجوه تراژیک و جنون ناشی از تجاورز را جایگزین وجه سیاسی "دوشیزه و مرگ" آریل دورفمن کند.