قهرمان توانسته است یك موقعیت محلی را جوری روایت كند كه برای همه دنیا قابل فهم باشد و از این رو اگرچه شاهكار نیست اما در تمام دنیا مخاطبین خودش را خواهد یافت؛ مخاطبینی كه در آیینه آدم های این فیلم خودشان را می بینند و از پیامدهای مخفی كردن نیمی از حقیقت كه كار روزمره انسان موفقیت جوی جهانی است تكان می خورند.
قهرمانِ فرهادیِ زمانی خود را بازمی یابد که رنجِ «طرد شدن» را می چشد. رنجی که با زندانی شدن قابلِ قیاس نیست. او وقتی درمی یابد «مطرود» است دچارِ آگاهی می شود و طغیان می کند. وقتی از او می خواهند به گناهِ دیگری که نکرده اعتراف کند و از طریقِ پسرش ترحم بخرد. مالامود در تکه ای از تعمیرکار از زبانِ آن مردِ یهودی زندانی شده می نویسد: «اگر یک چیز آموخته باشم ، این است که انسانِ غیرسیاسی وجود ندارد...
یک منتقد سینما میگوید، اصغر فرهادی که در دوره «دربارهی الی...» تازگی داشت و با «جدایی...» برای دوستدارانِ «افتخار ملی»، افتخار آفرید، الان دیگر «مُد» نیست و این در مقابل ماندگاری چند اثرش اصلا اهمیتی ندارد.
یک منتقد سینما بعد از دیدن فیلم «قهرمان» و مستند «دو سر برد، دو سر باخت» در یادداشتی نوشت که فیلمنامه قهرمان را نمی شود «اوریجینال» خواند.
آنچه می خوانید مقاومت دربرابر تمام پیشفرض هایی است که این سال ها پیرامون سینمای فرهادی شکل گرفته و به شکل توده ای پیشینی به تجربه تماشای فیلم های او حمله می کند؛ پس قرار است در ادامه بیش از آنکه گزاره هایی سلبی و ایجابی درباره «قهرمان» بخوانید، صرفا با پرسش هایی بدون پاسخ مواجه شوید درباره چگونگی سفر «قهرمان» و سینمای کارگردانش.
چیزی که «قهرمان» را عقب نگه میدارد اتفاقا هوش و علاقهی فرهادی در کنترل داستان است. او اجازه نمیدهد سیر طبیعی قصهی فیلم طی شود. برای ایجاد تعلیقی که در بهترین فیلمهایش به صورت طبیعی از موقعیتی که کاراکتر اصلی در آن گرفتار شده بود، به وجود میآمد اینجا مجبور میشود خودش قصه را دستکاری کند.
منتقد وبسایت «ای وی کلاب» نقدی درباره فیلم سینمایی «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی نوشت.
اوون گلیبرمن – ورایتی: «قهرمان» که داستان آن در شهر شیراز روی میدهد، نشان میدهد ایران معاصر چقدر از این داستانها تغذیه میکند؛ اینها نوعی گواهیِ آیینی برای مردم است که بگویند چقدر خوب هستند.