به نظر میرسد نولان بدون اینکه هیچ اتفاق اکشنی را به تصویر بکشد، با چند صحنه مهم ساخت بمب اتم، آزمایش و واکنش امریکاییها به دنبال موفقیت پروژه و انفجار موفقیتآمیز آن در ژاپن دو کار را همزمان انجام داد: اول، زندگی یک دانشمند و یک پروژه بسیار مهم را بر اساس مستندات به تصویر کشید و دوم، زنگ خطری که سالها پیش به صدا درآمده بود را دوباره نواخت و گرچه هیچ تصویری از ژاپن زخمی و به عزا نشسته نشان نداد. آن خوشحالی امریکاییها…
«عزم رفتن» از یک نگاه تعبیر هنرمندانه پارک چان- ووک از واژه ویرانی در موقعیتی انسانی است. ویرانی انسانهایی که ارزشهای والای انسانی را درک نموده ولی در عین حال از فقدان تحقق کامل این ارزشها آگاهند، چراکه ذات آنها در منطق جهان اینگونه است. هیچگاه دریا به کوه نخواهد رسید و کوه دریا را به آغوش نخواهد کشید.
فیلم هرچقدر که پیش میرود ما آرام آرام متوجه میشویم فیلمساز در انتخاب، پروراندن و جایگذاری ایدهها در دل داستان ناموفق است؛ چنانکه در پایان فیلم به طرز مبالغهآمیزی احساس میکنیم که اساسا التذاذ هنری چندانی را از سر نگذراندهایم و صرفا با یک فرد چاق و مصائب مفرطش از نزدیک همراه بودهایم.
آنهایی که «خانواده فیبلمن» را دیدهاند میدانند که فیلم در اوج تمام میشود. با یک سکانس باشکوه احساسبرانگیز که دیوید لینچ به صورت افتخاری جلوی دوربین اسپیلبرگ رفته تا نقش جان فورد کبیر را بازی کند. مثلث مردان بزرگ: اسپیلبرگ و لینچ و روح جان فورد سکانسی خلق کرده که باعث شده پایانبندی نفسگیر داشته باشیم و به ستارههای فیلم اضافه کنیم.
اثر تحسین شده جیم جارموش، یکی از آثار کالت سینما محسوب میشود که نگاه متفاوتی از سینمای وسترن و جنایی را با خود به همراه آورده است؛ تصویری که به خوبی امضای جارموش را به عنوان یک کارگردان مولف به نمایش میگذارد.