آنچه در نهایت فیلمی درباره یکی حساس ترین جنایات تروریستی چند سال اخیر در ایران و منطقه شده است، اثری با تاریخ مصرف کوتاه است که موضوع را حیف کرده. نرگس آبیار با یک فیلم سخت دیگر موفق شد توجه برخی از جمله جشنواره فیلم فجر را جلب کند. اما واقعیت این است که شاید دلایل توجه همان دلایل ضعف فیلم هستند؛ «شبی که ماه کامل شد» به علایق دولتی این سالها در سینمای ایران بسیار نزدیک است، یعنی همان پرداختن تبلیغاتی به یک موضوع در حالی که در واقعیت نه از نظر دراماتیک و و سینمایی و نه حتی به لحاظ فرامتنی و سیاسی موضوع پرداخته نمی شود.
برخلاف تجربههای قبلی و موفق آبیار بعد از تماشای فیلم به جای اینکه شخصیتها، لحظهها، مکثها و نگاهها در ذهنمان حک شوند بیشتر سر بریدنها و شلیکها با ما میمانند؛ صحنههایی که برای تبدیل کردن یک فیلم به اثری ماندگار در تاریخ سینما هرگز کافی نبودهاند.
فیلم با وجود قوام کلی داستان و کلیت خوب و قابل قبولش، مانند سایر فیلمهای سفارشی و شبه سفارشی، دارای مشکلات اساسی در نوع نگاه به رویدادهای خاص است. هر فیلمسازی مختار است که بر اساس سلیقه و صلاح دید خود، قسمتی دلخواه از یک داستان مشخص را برای روایت سینمایی اش برگزیند. اما گزینش چنین فیلمسازانی (مانند کاری که مهدویان در ماجرای نیمروز کرد) بر اوج طوفان است نه آرامشهای دروغین پیش از طوفان.
«شبی که ماه کامل شد» یک حرکت است هم برای فیلمساز و هم برای فیلم که از مبدأ رمانتیسم به مقصد تراژدی پیش میرود، این حرکت روایتگر یک استحاله بر بستر درامی عاشقانه میشود.