پایگاه خبری تئاتر-شرق- جواد رنجبر: ترن نوشته و کار حمیدرضا آذرنگ تئاتر ارزشمندی است که از دقیقههای آغازین دغدغههای نویسنده و کارگردان را نمایان میکند. هفت سرباز ایستاده بر مکعبهای سفید در گوشه صحنه گواه یک نمایش زیبا از جنگ و ایثار و شهادت است. اما در گوشه سمت راست اتفاق دیگری میافتد. بازیگر نقش نویسنده نشسته است و تا دهان باز میکند تمام حس خوب مکعبهای سفید و سربازان ایستاده بر آن با لباسهای خاکی و پوتینها محو میشود. نویسنده میگوید: میخواهم درباره نوشتن نمایشنامه جنگی با شما صحبت کنم. شروع میکند به گفتن موارد لازم برای نوشتن یک نمایشنامه جنگی! اما تماشاگران برای دیدن نمایش به سالن رفتهاند نه آموختن نمایشنامهنویسی. بههرروی نمایش آغاز میشود.
درام بر پایه رابطه نویسنده و سربازان شهید نوشته شده است. بخش عمدهای از نمایش به گفتوگوی آنها میگذرد که گاه ملالانگیز است. نویسنده میخواهد شهدا را از آسمان به زمین بیاورد؛ براساس قراردادی که خود مینویسد.
نمایش در قسمتهای مختلف درباره پدر و مادر شهدا، فرزندان شهدا، همسران آنها و رفتار مدیران جامعه پس از جنگ با آنهاست. به نظر میرسد نویسنده بهطور دقیق درباره زوایای زندگی خانوادههای شهدا پژوهش کرده و به نتایج درستی هم رسیده اما در بیان دراماتیک به نتیجه خوبی نرسیده است.
مهمترین مشکل نمایش استفاده از نویسنده برای ارتباط بین صحنههاست. نویسنده گاه شروع به سخنرانی میکند. تئاتر که سخنرانی نیست. یا برعکس سخنرانی که تئاتر نیست. از این مشکل بزرگ که بگذریم در خود صحنهها هم تطویل مشکل بزرگی است. نویسنده گفتوگوها را طولانی نوشته است که گاه به سرانجام هم نمیرسد. حتی موضوعهای درخشان نمایش مثل پرسشهای فرزند شهید از پدرش، که برخلاف تصور درباره شهادت و ایثار و جهان پس از مرگ نیست و درباره چگونه تعمیرکردن شیر آبی است که چکه میکند در اجرا و بیان دراماتیک با تطویل و گفتوگوهای کشدار خراب میشود.
گویا نویسنده مجرب و پرتوان نمایشنامه چندان به بار معنایی واژگان در نمایش توجه نکرده و آنها را پس از نوشتن بهدقت پیرایش نکرده است.
در صحنه دردناک و متأثرکننده انتظار پدر شهید در ایستگاه قطار که بسیار خوب اندیشیده شده یک جمله تمام حس خوب صحنه را از بین میبرد. پدر میگوید: پسرم منو میزنه؟ تمام بار معنایی صحنه و فکر درخشان پشت آن خراب میشود. فکر زدن یک پدر پیر به دست یک پسر جوان مشمئزکننده است و نمیتوان پذیرفت یک پسر جنگرفته بهخاطر رفتار زشت پدر، او را کتک بزند.
کاربرد این عبارت نشانه یک تضاد عمیق بین واقعیت و درام در نمایشنامه است که در سایر بخشهای آن نیز به چشم میخورد. در صحنههای کارگران افغان، که یکی از بهترین صحنههای نمایش است، گاه این تضاد در کشاکش کمدی و تراژدی نمایان میشود. تصویر تیپ افغانها در نمایش و سینمای ایران تصویر کمدی است. اما در واقعیت چنین نیست و بهندرت افغانها رفتار و گفتار کمدی دارند.
اگر نمایشنامه در این پرده بر بخش تراژدی وطن و شهادت متمرکز میشد صحنههای ماندگار خلق میشد. در صحنه خواهر شهید و شوهر جانبازش این تضاد در گفتار جانباز پیدا میشود. او به کارگر ترن، که دختری ١٠ساله به نام زیبا دارد، میگوید: اگر اینها (شهدا) نبودند حالا اسم دخترت جمیله بود و ما همه عربی میرقصیدیم. این جمله بزرگکردن صدام است. چگونه ممکن است کشوری، که آمریکاییها رهبرش را از چاهکی بیرون کشیدند، بتواند ایران را چنان مسخر خود کند که حتی زبانش عوض شود؟ کاری که مغولها، به پشتوانههای بسیار بزرگتری که داشتند، با ایران نتوانستند بکنند! مغولها با خشونت وحشیانه هیچ ردی از خود در ایران باقی نگذاشتند و عربها ایرانیان را نتوانستند عرب کنند.
بنابراین به نظر میرسد نمایش ترن هر چند بار احساسی و اجتماعی که بر دوش بازماندگان شهداست را بهخوبی فهمیده است، اما در تحلیل سیاسی و اجتماعی درمیماند. این درماندگی به ارائه تصویرهای غیرواقعی منجر میشود. در اجرا هم نمایش ترن اختلالهایی دارد که به چند مورد آن اشاره میکنم. اگر شهدا در عالم بالا هستند و نویسنده با آنها از راه ذهن خود ارتباط برقرار میکند، پس گفتوگوهای رودرروی او با آنها بر چه منطقی استوار است؟ نویسنده و کارگردان میتوانست شهدا را در بالای دکور جایی که مثل یک ترن ساخته شده است نگه دارد و نویسنده همیشه رو به تماشاگران با آنها ارتباط برقرار کند. اما این اصل گاه میشکند و شهید و نویسنده رودررو میشوند. یا در صحنه دیگر همسر شهید عکس او را خاک میکند. اینجا خاک تمثیلی است و بازیگران با تکاندادن دستهایشان خاک را نشان میدهند. اما عکس واقعی است. عکس خاک میشود. اما چون ابزار نمایش (خاک و عکس) تناسب ندارند عکس همچنان دیده میشود. وقت رفتن، همسر شهید عکس را برمیدارد و میرود. اما درادامه باز گفته میشود عکس خاک شده است. از این نمونهها در نمایش زیاد است.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater
ایوب آقاخانی با مشعلی در آشوب در رادیو فرهنگ
"پرویز جاهد" به جمع داوران جشنواره ناظرزاده کرمانی پیوست
تمدید مهلت ثبتنام در «جشنواره تئاتر سوره»
سامان احتشامی به گروه محمد رحمانیان پیوست
نامههای هنریک ایبسن منتشر شد
اجرای «حرف بزن مده آ» در جشنواره CHELoVEK روسیه
افتتاح نمایش «مانوس» با صدای یک پناهجوی زندانی
افزایش دو برابری بودجه تئاتر قطعی است
هدیه آذرنگ به نامزدهای تئاتری جشنواره فیلم فجر
ویولن تایتانیک دوباره اجرا می شود
نمایشنامه یک صحنه برای یک نفر منتشر شد
3 نمایش پایانی تماشاخانه ایرانشهر در سال