پایگاه خبری تئاتر- روزنامه ایران- شکوه مقیمی: شخصیت نمایش شما دچار اعتراض و تناقض بسیاری است، دوست دارد تنها باشد و در عین حال برای رفع تنهایی حتی به مخاطب و اشیا هم پناه میبرد. ایده پرداخت شخصیت از کجا آمده است؟
این نمایشنامه برگرفته از ذهنیت معترض من این بار با تم اعتراض به خود است. انسان معترضی است که لحظات زندگی خودش را ورق میزند و به جایی میرسد که حالا باید در یک جایی از زندگی، به جای همه دنیا، یقه خودش را بگیرد. اعتراض و چالشی که یک شخصیت به خودش وارد میکند، ایده اولیه من بود. ابتدا یک ایراد برای این فرد در نظر گرفتم تا کاراکتر به این نقطه برسد که تقصیر را گردن خودش بیندازد و بداند این کوتاهی تا کجا تقصیر اوست و از کجا تقصیر دنیای اطراف. این فرد تنهایی را برای خود برگزیده تا از خودش سؤال بپرسد و خودش را بابت تمام اتفاقاتی که میتوانست بیفتد و نیفتاد یا میتوانست نیفتد و افتاده است، به چالش بکشد.
ما این کاراکتر را هیچ کجا خاکستری نمیبینیم، همانطور که دکور و آکسسوار یا سفید است یا سیاه! حتی خط صافی در دکور نداریم!
بله، کاراکتر فردی است با ذاتی سفید و روحیهای انسانی که در تمام زندگی دنبال شرایط انسانی بوده است و این انسان بودن را در تمام لحظات به مخاطب منتقل میکند. از لحظهای که او یقه خودش را میگیرد میفهمیم که او حتی به خودش هم معترض است. گاهی اشتباهاتش را تکذیب میکند و جاهایی هم اعلام میکند که گاهی کوتاهی کرده است. نمایشنامه وقتی شکل نهایی پیدا کرد که این آدم در اعتراض به خویش به جایی رسید که اتفاقات مؤثر دیگر را هم دریافت و شروع کرد به روزگار اطراف هم اعتراض کند. کاراکتر رنگی نمیبیند، یک شخصیت اکسپرسیونیست که از رنگ فاصله دارد و خطوط ذهنیاش مشوش و شکسته است، برای همین همه چیز در دکور اریب است، برای همین در لحظه عوض میشود و از هرچیزی سخن میگوید. بهراد جوانبخت، مدیر هنری، که یک هنرمند واقعی است، با تمام تجربیاتش ذهن مرا سریع خواند و آنچه میخواستم را اجرا کرد که اگر اینچنین نمیشد کمیت کارم لنگ میشد و بخشی از ذهن من الکن میماند.
کاراکتر در واقع نمادی از انسان مدرن است که خود را در دنیا گیرافتاده مییابد؟
حتماً. هم نمادی از انسان مدرن و هم نمادی از یک کاراکتر واقعی که بدون فرار، خودش را نشان میدهد. هر جنسی از تماشاگر قطعاً خودش را در یک لحظه از این کاراکتر پیدا میکند. این آدم بدون رودربایستی زندگی و ایراداتش را فریاد میزند. کاراکتر رنگ را در زندگی خودش پیدا نمیکند اما بیرون از پنجره رنگ را میبیند. عاشق است و دوست داشتن را دوست دارد اما در زندگیاش عشق را نمییابد. بهخاطر همین ذهن روی پردهاش هم سیاه و سفید است.
نمایش شما فیلم-تئاتر است. در فیلم-تئاتر، ویدئوها مکمل تئاتر هستند. لزوم به کارگیری ویدئو در نمایش شما چه بود؟
ویدئوهای ما مکمل تئاتر ما نیست، در فیلم-تئاتر معمول صحنههایی که قابل اجرا نیستند با ویدئو نمایش داده میشوند. اما ویدئوهای ما قابل اجرا روی صحنه بودند. ما میخواستیم در لحظه نشان دهیم که این اتفاق چیزی است که در ذهن کاراکتر میگذرد. در واقع نوعی فاصلهگذاری برای نمایش زمان. گریمهای متفاوتی از کاراکتر میبینیم تا زمان را برجسته کنیم. با این شکل و شمایلِ اجرایی نمیشد تنها از یک کاراکتر استفاده کرد؛ به همین خاطر هنگام نگارش نمایشنامه به سمت ویدئو رفتیم تا ذهنیتهای کاراکتر را ببینیم و به لحظاتی که در آن لحظه وجود ندارند جلوه بصری دهیم و همچنین واقعیتهایی را که کاراکتر میبیند اما با دیالوگ قابل انتقال نیست، به کمک تصاویر نشان دهیم. این نمایشنامه از ابتدا بر اساس یک مونولوگ بود با تصاویر و ما در اجرا به استفاده از ویدئو نرسیدیم. این کاراکتر آدم خاصی است و سعید چنگیزیان قبل از بازی باید این موجود پیچیده را میشناخت، کسی که هر لحظه یک رفتاری بروز میدهد، دچار رفت و برگشت است، مدام خود را تأیید و تکذیب میکند و تکلیفش با خودش مشخص نیست. این ویژگیها او را در جایگاهی قرار میدهد که تمام وجوه درونیاش را برای تماشاگر رو میکند اما بعضی از این وجوه را نمیتواند به زبان بیاورد و آن وجوه را در تصویر میبینیم. مثل صحنهای که پستچی میآید و یک ایدئولوژی را بیان میکند: «مگه هنوز هم کسی نامه میفرسته؟» در اینجا ارتباط انسانها نقد میشود. همه اینها چیزهایی است که در سر کاراکتر، به موازات چالشی که با خودش دارد، از نقد به دنیای اطرافش میگذرد. این تصاویر باورهای کاراکتر ماست، مونولوگ خانم الهام کردا، معشوقه کاراکتر، بخشی از باور این مرد است و مرد در ذهن خودش به آنچه زن میاندیشد رسیده است.
خودتان گفتید تماشاگر حتی شده در یک لحظه با کاراکتر همذات پنداری میکند، لزوم اینکه کاراکتر شما به شکل مستقیم بامخاطب وارد دیالوگ شود چه بود؟
ما میخواستیم نخست نشان دهیم این فرد طرفدار تنهایی نیست و نمیخواهد تنها باشد. همچنین میخواستیم تماشاگر را به کاراکتر نزدیک کنیم. حضور این فرد در میان تماشاگران برای این نیست که با یک نفر به دیالوگ برسد، بلکه تماشاگران را جزوی از ذهنیت کاراکتر فرض کردهایم. همه چیز در این نمایش، اطراف ذهن این آدم میگذرد. اعتراض فاصله گرفتنش از مردم را رخ به رخ به آنها میگوید. این حقیقت وجودی شخصیت است که به تماشاگرش میگوید من به شما نزدیکم. او میداند با چه کسی صحبت میکند و تلاشی برای پنهان کردن واقعیتش نمیکند.
آیا واکنش مخاطب به گفتوگو باکاراکتر را پیشبینی کردهاید یا این بده و بستان را به عهده بداههپردازی و خلاقیت آقای چنگیزیان گذاشتهاید؟
به هیچ وجه چیزی بهعنوان بداهه نداریم. ما برای انواع و اقسام واکنشهای مخاطب دیالوگ نوشتهایم، قرار نیست مخاطبان فهیم تئاتر واکنش بیجایی نشان دهند. ما همه واکنشها را طراحی کردهایم و همه را تمرین کردهایم. ما بر اساس حضور این کاراکتر میان تماشاگر بازی نوشتهایم زیرا این فرد بخشی از زندگیاش را به ارتباط گرفتن با مردم در ذهنش گذرانده است و به جوابهایی میرسیده؛ پس آماده برای پاسخ دادن است و هرلحظه دیدن و گفتوگو با مردم را تجربه کرده. به مردم بادامزمینی میدهد تا به آنها بگوید من هم مثل شما هستم و باید همدیگر را باور کنیم. کاراکتر شخصیتی مهربان دارد و از کوتاهی که در حق دیگران کرده است عذاب میکشد. معشوقهاش این وجه او را دریافته و میداند که باید با فاصله با او عاشقی کند.
کاراکتر شما منتظر پاسخی از سوی مخاطب هست؟
او مخاطب را به اندیشیدن وامیدارد و به تو ثابت میکند که توی نوعی هم حاضر نیستی هرکاری، توجه کنید هرکاری، انجام دهی که یک نفر دیگر حالش خوب شود. همین که بعد از این سؤال آدمها به هم نگاه میکنند، یعنی ما کار خودمان را کردهایم. ما انسانها به هم دروغ میگوییم، آیا کسی هست که در پاسخ به این پرسش بتواند بگوید که تا به حال دروغ نگفته است؟ ما با این پرسشها و با به چالش کشیدن مخاطب کار خودمان را به پایان رساندهایم:«آدمها بیشترین دروغ را به نزدیکترین کسانشان میگویند چون دوستشان دارند.» چرا؟چون نمیتوانند تمام ذهن او را بازی کنند و نمیخواهند او را از دست دهند. بهترین راه برای از دست ندادن، دروغ گفتن است.
چرا کروکی؟
کروکی یک آدرس است. نام قبلی کار «عارفانههای یک بازنده قبل از قرار ساعت پنج» بود. اما کروکی برای این است که هرکسی به آدرسی که این کاراکتر رفته است برسد و پیش از هرکسی یقه خودش را بگیرد. به چالشی که هر انسانی با خودش به آن میرسد و شاید با دنیای اطرافش هیچگاه به این چالش نرسد. انسان نیاز دارد گاهی با خودش دودوتا چهارتایی بکند و ببیند کجا ایستاده است. همانطور که کاراکتر میگوید:«وقتی کسی دوستت ندارد بهترین فرصت است که دوری در خودت بزنی.» کروکی آدرسی است برای یک حال خوب. آدرسی که همه بلدند به زبان بگویند اما همه به مقصد نمیرسند. وقتی کسی آدرسی را متوجه نمیشود کروکی آن را برایش میکشی. کروکی چیزی نزدیکتر از یک آدرس است تا مخاطب ما حتماً به مقصد برسد.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater