"آندره" سالمندی فرانسوی که در پاریس زندگی می‌کند، با ورود به دوران کهنسالی و با آغاز ناتوانی ذهنی‌اش، درگیر مشکلات بیماری آلزایمر می‌شود و با تغییر ارتباطات انسانی با اطرافیانش، پایان زندگی‌اش را در خانه سالمندان می‌یابد.

 

پایگاه خبری تئاتر- گروه تئاتر اگزیت- بهنام حبیبی:

ارزش‌گذاری منتقد: سه ستاره - خوب

"آندره"، کهنسالی فرانسوی که در پاریس و در خانه شخصی خود به تنهایی زندگی می‌کند، برای گذران زندگی و رفع انبوه مشکلاتش، نیازمند یاری اطرافیان است. "آن"، دختر "آندره" که او نیز در پاریس زندگی می‌کند، گاهی به دیدار پدر می‌آید تا از او دلجویی کند و برای رفع مشکلات پدرش، به استخدام پرستار نیز اقدام کرده است، ولی پدر، با پرستار جدید رابطه خوبی ایجاد نمی‌کند و به ترک کار، توسط پرستار می‌انجامد. "آندره" در کشمکش مبارزه با آلزایمر است که به مرور و با حرکتی پیشرونده و آرام، همه مغز و حافظه او را در برمی‌گیرد. او، اندک‌اندک، به ایجاد فضاهای ذهنی موهوم در ذهنش گرفتار می‌شود، و این موضوع باعث می‌شود تا نتواند در برابر اطرافیانش، حتی در برابر دختر و دامادش نیز رفتار مناسبی از خود بروز دهد. داستان نمایش، بازگویی پی‌درپی رویدادهایی است که روی صحنه اتفاق می‌افتند ولی اطرافیان "آندره"، همه این اتفاقات را زاییده تخیلات ذهن پیرمرد می‌دانند و تماشاگر تا پایان نمایش در این تعلیق بزرگ می‌ماند که این رویدادها واقعی‌اند و یا زاییده تخیلات "آندره". او همچنان، خلأ درون خود را با "اِلیس"، دختر مرده‌اش که پیوسته در ذهن او زنده است، پُر می‌کند و با روان و درون خود، دنیایی تخیلی می‌سازد، و با آن روزمرگی می‌کند. او حتی گاهی دچار این تصویر ذهنی می‌شود که اطرافیانش از جمله "پیِر" همسر "آن"، او را کتک می‌زنند و قصد کشتن او را دارند. این کنش‌ها و واکنش‌ها بین "آندره" و اطرافیانش، تجمع اضداد و تفرق احباب را در نمایش به خوبی شکل می‌دهند. این کشمکش‌ها و درگیری‌های ذهنی "آندره" با اطرافیانش، دامنه نابسامانی خانواده را گسترش می‌دهند تا در نهایت و از سر ناچاری، "آن" تصمیم بگیرد تا پدرش را به خانه سالمندان بفرستد تا در آنجا زندگی کند تا هم او راحت باشد و هم اطرافیانش را از مشکلات شخصی مربوط به کهنسالی اش رهایی بخشد. نمایشنامه از ریتم خوبی در ساخت دو حرکت موازی ولی در خلاف یکدیگر برخوردار است. سیر رویدادی داستان، نگاهی روانی - کرونولوژیک را در یک سالمند مبتلا به آلزایمر بررسی می‌کند که همزمان با حرکتش روی خط پیشرونده تشدید بیماری، روی خط دیگر زندگی‌اش، گام‌به‌گام به نهاد غریزی و جسمانی خود بازمی‌گردد و آنچه در پایان نمایش با گریه و التماس آرزو می‌کند تنها یک چیز است، همان آغوش و پناهگاهی که حتی آلزایمر هم به سختی آن را از ذهن انسان پاک می‌کند؛ مادر. در جایی که "آندره" با رسیدن به انتهای توانایی ذهنی‌اش تنها می‌گوید: "من مامانم رو می خوام!". داستان نمایش، پیرمرد را در آخرین روزهای زندگی‌اش، از خودآگاه نیمه فعالش، کم کم به سوی ناخودآگاه، و آنگاه به سوی باقیمانده غریزه فطری‌اش می‌برد و در پایان، پیرمرد در بازگشت به کودکی‌اش و استقرارش در جایگاه جسمانی اولیه و بدون آگاهی‌اش، تنها مادرش را می‌خواند تا او را از آسایشگاه سالمندان برهاند و در آغوش مهربانی‌اش کشد. در کنار صحنه و در طول اجرا، دختری سپیدپوش ایستاده است که در طول اجرا و در همخوانی با موزیک زنده نمایش، برای "آندره" لالایی می‌خواند و با آوازش، در زندگی پیرمرد نقش ایفا می‌کند. آوایی که تنها پیرمرد آن را می‌شنود و با شنیدنش به آرامش می‌رسد. دختر سپیدپوش با آمدن "آندره" به خانه سالمندان، نزد او می‌آید و با نوازش‌های مهربان خود، شخصیت خیالی مادر که در ذهن "آندره" جای دارد را به صورتی واقعی بر روی صحنه بازسازی می‌کند تا در آخرین روزهای زندگی پسرش، او را تنها نگذاشته باشد.

کارگردانی نمایش "پدر"، با توجه به داستان پرسوناژمحور و روند رویدادی درونی و ذهنی داستان نمایش، با تأکید بر دراماتورژی پرسوناژها انجام‌شده است. بیشترین تأکید کارگردان در آفرینش شخصیت‌های روزمره‌ای است که اگرچه با نگاه احساسی و عاطفی، دارای تناسبات خانوادگی و پیوندهای خونی‌اند، اما در پشت این لایه بیرونی شخصیت خود، همچنان لایه‌هایی روانی از شخصیت‌های متضاد را پنهان دارند تا جایی که این پارادوکس شخصیتی می‌تواند به کشتن یکدیگر، مانند ادعای کشتن "آن" توسط پدرش، و یا کشتن "آندره" توسط دامادش، و یا کشتن "آندره" توسط دخترش، بیانجامد. میزانسن ها به اندازه کافی با خطوط کوتاه و منقطع، سرگردانی و حیرانی بازیگران را روی صحنه رسم می‌کنند. میزانسن‌های خطی و دوبعدی بازیگران در کنار میزانسن‌های حجمی و سه بعدی آنها، کافی به نظر می‌رسند، اما نمایش، در ایجاد اکت و مکث‌های دراماتیک و تولید تابلوهای صحنه‌ای، کمی خالی به نظر می‌رسد. اما آنچه در دراماتورژی این نمایش پرسوناژمحور، کمی پنهان می‌ماند، کمرنگ بودن واکنش اطرافیان در برابر کنش‌های بیمارگونه پدر است. با ناتوانی روزافزون "آندره"، نیاز دراماتیک داستان، به برخوردهای قوی‌تری و پرخاشجویانه‌تر از اطرافیان است تا این پارادوکس رفتاری در یک جمع خانوادگی را بیشتر بزرگنمایی کند که البته این موضوع تنها در بیان و اجرای چند دیالوگ از سوی همسر "آن" دیده می‌شود و درباره پرسوناژهای دیگر و حتی درباره خود "آن" آن‌چنان پررنگ به نظر نمی‌رسد. این کمبود باعث می‌شود تا تصمیم و اقدام "آن" برای سپردن پدر به خانه سالمندان کمی غیرمنتظره و دور از ذهن جلوه  کند.

بازیگران نمایش "پدر"، همگی شخصیت‌هایی چندلایه را در سیستم بازیگری، و در ارتباطی رئالیستی به نمایش می‌گذارند. ارتباط حسی بین پرسوناژهای نمایش، با وجود لایه‌های درونی و پنهان پرسوناژها در تضادهای شخصیتی و رفتاری، اما همچنان با لطافتی برگرفته از روابط خانوادگی بین اعضای یک خانواده به روی صحنه می‌آید تا تماشاگر را بیشتر متوجه بازی‌های رفتاری انسان‌ها در برخورد با مشکلات خود و اطرافیان کند. بازیگر نقش "آندره" با مهارت، حرکت خزنده‌اش در فرورفتن روز به روزش در چنگال این بیماری را اجرا می‌کند و با استادی، از هوشیاری خودآگاهش، به ناخودآگاه تخیل سازش، و در پایان به غریزه و فطرت جسمانی‌اش می‌رسد. اجرای نقش "آن" نیز توسط بازیگرش به خوبی انجام می‌شود و این دو، در کنار نقش "پیر" توسط دو بازیگر، مجموعه خوبی از اجرای سیستم در بازیگری را به صحنه می‌آورند.

دکور نمایش "پدر"، با اجرایی رئالیستی قصد دارد تا واقعی بودن رویداد نمایش را برای تماشاگرش بازآفرینی کند. صحنه در اجرایی ساده ولی کارآمد، همه نقاط لازم برای طراحی میزانسن های موومانی را برای کارگردان ایجاد می‌کند. فضای بین اکسسوارها به اندازه و کافی به نظر می‌رسد و هیچ‌گونه پارادوکسی را در اجرای میزانسن های خطی و کوتاه و بلند بازیگران ایجاد نمی‌کند. نورپردازی صحنه بسیار ساده و مناسب، رئالیسم صحنه را می‌سازد و در پیروی از طراحی صحنه، بیشتر، نقش روشنایی خود را ایفا می‌کند تا نقش فضاسازی و یا شخصیت‌پردازی. شاید اگر این نمایش در قالب‌های دیگری غیر از رئالیسم اجرا شود، نور صحنه، مجال بیشتری برای فضاسازی شخصیتی برای پرسوناژهای این نمایش روانشناختی، نیز داشته باشد. بازی و دکور رئالیستی روی صحنه، یکدیگر را به خوبی پشتیبانی می‌کنند و دکور، حجم خود را به خوبی در بازی بازیگران جای می‌دهد. دراماتورژی صحنه، میزانسن بازیگران را در بین دکور و اکسسوار به خوبی رسم می‌کند. افکت‌ها و موزیک زنده صحنه، توهم و تعلیق درونی شخصیت‌ها را به خوبی در بین صحنه‌های نمایش در ذهن تماشاگر می‌سازند. اما به نظر می‌رسد، ترکیب موزیک صحنه که بیشترین حجم خود را به اجرای قطعاتی رمانتیک توسط پیانو می‌دهد، می‌توانست در کنار اجرای قطعاتی اکسپرسیونیستی و درونگرا، تعلیق و توهم بیشتری را در لحظات فروپاشی شخصیتی "آندره" به همراه داشته باشد.

"پدر"، در بیانی رئالیستی و دیالوگ محور، داستانی تراژیک از پایان توانایی ذهنی انسان بر مغز خود را به تصویر می‌کشد. پایانی ناخوشایند برای بسیاری از انسان‌ها که با بیماری مرموزی به نام آلزایمر به سراغشان می‌آید و کابوس فراموشی را تا آخرین لحظه زندگی، به خواب انسان می‌ریزد. "پدر" در بُرشی روانشناختی و دراماتیک از یک بیمار آلزایمری، به نمایش تصورات و تخیلات کمتر شناخته‌شده درون و ذهن این بیماران می‌پردازد، و به موازات، چرخش رفتاری و پنداری اطرافیان و میزان همکاری و شکیبایی آنها در برخورد با این نارسایی ذهنی را به تصویر می‌کشد. نمایش، با زیربافتی خزنده و آرام، بازگشت انسان از بالاترین درجات دانش، درک، و ارتباط انسانی را کم‌کم به پایین‌ترین درجه از این عوامل آگاهی و شناخت می‌رساند و در پایان، انسان را به سان کودکی خردسال که تنها مادرش را به یاد می‌آورد، به جایگاه غریزی و جسمانی اولیه پس از تولدش می‌رساند.









صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater