بدون تردید سهراب سلیمی را می‌توان یکی از هنرمندان چند منظوره و مؤلف تئاتری دانست که در زمینه‌های کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه، ساخت ماسک، طراحی چهره‌پردازی و تدریس به فعالیت پرداخته است. او در این سال‌ها آثاری از نویسندگان بزرگی همچون امانوئل اشمیت را به صحنه برده و در بیشتر موارد از سوی منتقدان با تحسین مواجه شده است. اجرای نمایش «بوی خواب» تازه‌ترین فعالیت سلیمی در عرصه کارگردانی بوده که با استقبال نسبی از سوی تئاتر دوستان همراه است. «این نمایش با نگاهی به نمایشنامه «آرامش از نوعی دیگر» تام استوپارد، می‌خواهد فضایی ضد جنگ را ترسیم کند. جان براون، مردی که از جنگ لطمه خورده است حالا دارد به‌دنبال آرامش می‌گردد و بستری شدن در بیمارستان را برای رسیدن به هدفش برمی‌گزیند تا از رنجش بگریزد. طراحی صحنه و نور گرم و متأثر از تابلوهای نقاشی امپرسیونیستی فضایی متناسب با موضوع نمایشنامه را ایجاد کرده است. براون از دل ناامیدی و تاریکی و دردهای بشری بیرون آمده است، همچون مسیحِ نقاشی‌های کاراواجیو که در نمایش می‌بینیم؛ اما آیا بواقع این براون است که انتخاب کرده است به بیمارستان برود یا شرایط او را وادار به این انتخاب کرده است و از پیش همه چیز تعیین شده است و به قول خودِ براون «مسیح اگر می‌توانست انتخاب کند شاید راه دیگری را برمی‌گزید.»

 

پایگاه خبری تئاتر- روزنامه ایران: بعد از سال 88 که «عشق لرزه» را در تئاتر شهر به اجرا بردید، با نمایش «وانیک» به سالن باران رفتید و یک تجربه در قم داشتید؛ امروز دوباره به تئاتر شهر برگشتید آیا رجوع به تئاترشهر یک اتفاق بوده است یا اینکه وضعیت سالن‌های خصوصی سبب انتخاب یک سالن دولتی برای اجرا شده است؟

به نکته خوبی اشاره کردید. به سالن باران رفتم؛ چراکه معتقد به گسترش تئاتر هستم. ولی وضعیت به گونه‌ای بود که متوجه شدم این تئاتر، به هیچ وجه مد نظر من نیست. وقتی نمایش «وانیک» در باران و پروژه «اریحا» در قم هر دو با شکست مواجه شد؛ هیچ جایگاه حقوقی نبود که از من دفاع کند. مگر رابطه شخصی که با مدیر مرکز هنرهای نمایشی داشتم و تنها حدودی از خسارات را جبران کرد، که البته این حمایت باید وجود داشته باشد، ولی در مورد سالن باران مالک آن مجموعه باید جوابگوی من می‌بود. چراکه تهیه‌کننده کار بود و باهم قرارداد داشتیم.

بعد از این دو کار اسفند سال گذشته تجربه موفقی در ونکوور کانادا داشتم؛ حال به تئاتر شهر آمدم و اتفاقاتی به وجود آمد که تمام لذت آن پروژه از خاطرم پاک شد. با توجه به تعریف، تئاتر دولتی یعنی رد و بدل کردن قراردادی که بر اساس مفاد درج شده در آن عمل می‌شود، ولی در این پروژه تقریباً هیچ وعده‌ای عملی نشد و مجبور شدم که برای عمل به تعهداتم از مدیر تیوال قرض کنم. این نمایش تجربه بسیار تلخی برای من بود.

تلخ‌تر از باران؟

بسیار تلخ‌تر از باران شد. همین حالا که با شما صحبت می‌کنم، شک ندارم که برای وصول طلبم باید تا شب عید بدوم. در حالی که کار من به روز انجام می‌شود و بازیگرم به روز روی صحنه می‌رود. تئاتر حرفه‌ای یعنی آنکه منافع اقتصادی طرف قرارداد را همانند کارگری که وقتی کارش تمام می‌شود، مزد خود را می‌گیرد به روز حساب کنند. امروز برای کارگر در قانون کار تعریفی وجود دارد ولی برای ما چنین چیزی نیست. در این شرایط چطور می‌شود از تئاتر حرفه‌ای صحبت کرد؟

با توجه به سابقه طولانی شما در تئاتر، وضعیت امروز این هنر اصیل را نسبت به گذشته چطور ارزیابی می‌کنید؟

با بر اساس ماده 44 قانون اساسی در تئاتر خصوصی‌سازی به وجود آمده است اما من سؤال می‌پرسم؛ این خصوصی‌سازی بر چه اساس پایه‌ریزی شده است؟ تئاتر خصوصی تعریف مشخصی دارد. چیزی که امروز شاهد آن هستیم؛ شخصی‌سازی است. خصوصی‌سازی در واقع تأمین امنیت برای سرمایه گذارانی است که بتوانند در محیطی که برایشان تعریف شده، آزادی عمل داشته باشند. مسأله دیگر سیاست دولت در برخورد با بخش خصوصی است که از اهمیت خاصی برخوردار است. دولت برای آنکه این بخش جایگاه خود را پیدا کند؛ موظف است که در تنگناها به کمک آنها بیاید. ولی به این صورت نبوده و به همین دلیل شاهدیم که سالن داران برای رسیدن به درآمد زایی از تعریف تئاتر غنایی و تأثیرگذار جدا شده و به صورت شرکت‌های تجاری عمل می‌کنند. به طوری که در بعضی موارد شاهد 3 تا 4 اجرا در یک روز سالنی هستیم و این موضوع در کیفیت نمایش‌ها تأثیر زیادی گذاشته و هشدار جدی برای تئاتر در نسل‌های آینده است.

موافقم و یکی از منتقد‌های این قضیه هستم ولی خب از طرفی همان طور که اشاره کردید سالن‌های خصوصی ما استیجاری است و به نوعی برای بقا باید تن به چند اجرا در روز بدهند. آیا برای رفع این مشکل هم راهکاری مد نظرتان هست؟

بله. سالن داران باید به مالکیت برسند. مسأله این است که دولت در همه شرایط در حال نظاره بوده و هیچ عملی انجام نمی‌دهد. با توجه به شناختی که از این مملکت دارم، نه تنها در پایتخت، بلکه در بیشتر استان‌ها ملک‌های عمرانی و سوله‌هایی وجود دارد که مالکیت آنها در اختیار شهرداری است و ما هم از آنها بی‌اطلاع نیستیم. کافیست به جای برج‌سازی، آنها را در اختیار تئاتر قرار دهند. چراکه با وضعیت فعلی هر لحظه ممکن است مالک سود خود را در کار دیگری ببیند و براحتی سالن خصوصی که جایگاه خود را در بین مخاطبان پیدا کرده، تعطیل شود.

وقتی به آثار قبلی شما همچون مده آ، وانیک و آثار اشمیت نگاه می‌کنیم، همگی به نوعی به انسان و شرایط موجودش اشاره دارد که اغلب هم در آنها انسان مغلوب شرایط است. آیا در نگاه شما قهرمان تعریفی ندارد؟ کسی که شرایط را مغلوب خود کند؟

اصلاً به قهرمان اعتقادی ندارم. هر انسان در درون خود یک قهرمان است، ولی اگر این موضوع برخلاف چیزی است که در جهان وجود دارد، من به آن اعتقادی ندارم. این موضوع را باید به‌طور جهانی دید؛ زمانی این وضعیت ایجاد می‌شود که بشریت به آگاهی برسد. بارها توده‌های مردم را دیده‌ایم که به‌دنبال همین قهرمان‌های شخصی رفته‌اند و ضربه‌های هنگفتی را متحمل شدند. صدام، قذافی و خیلی‌های دیگر افرادی هستند که در زمان خود و در بین مردم به‌عنوان قهرمان معرفی شدند و بعد از آنها چه ضد قهرمان‌های خطرناکی به وجود آمد.

منظورم از قهرمان، نوع سیاسی آن نبود. شاید همین «براون» نمایش شما می‌توانست قهرمانی باشد؟

«براون » اگر به تحول رسیده بود، هیچ وقت بیمارستان را انتخاب نمی‌کرد. او هنوز در سردرگمی به سر می‌برد. کسانی به تحول می‌رسند که بدون تأثیر از بیرون و با تأثیراتی که در جامعه می‌گذارند، توسط مردم انتخاب می‌شوند. به طور مثال شکسپیر یک قهرمان است. کسی که با اثرش خود را معرفی کرد و این موضوع شامل اهداف جاه طلبانه نبوده است. از نظر من هر انتخابی، رأی قانونی نبوده و هر براونی قهرمان نیست.

آیا برای جان براون و شخصیت‌های دیگر این اثر به‌دنبال ما به ازای بیرونی هم بودید؟

هرگز. به اعتقاد من دیدن فیلم، خواندن کتاب و مطالعه افراد جامعه از آن جهت صحیح است که خود را به روز کنیم. در طول زندگی کاری‌ام هیچ وقت شخصیتی را از جایی کپی نکرده‌ام و نمی‌کنم. حتی متن این اثر که آقای چرمشیر به نگارش درآورده به متن اصلی اثر هیچ شباهتی ندارد. حرف آن مستقل از پیامی است که تام استوپارد می‌گوید و همچنین شخصیت‌های آن نیز به همین صورت است. از نظر من شخصیت باید خلق شود تا ما کاراکتر بدیع، نو و تازه‌ای را ببینیم.

این سؤال را از آن جهت پرسیدم که آیا مخاطب باور می‌کند که انسانی با ثروت جان براون نتواند در جایی مثل بیمارستان خصوصی به آرامش برسد؟ چراکه اصولاً در این بیمارستان‌ها اصل اول پول بوده که «جان» آن را بخوبی برآورده می‌کند. پس چطور دکتر و پرستار نمایش بدون هیچ دلیلی سبب از دست دادن یکی از مشتریان خود می‌شوند؟

باید بگویم که وجه بیرونی درام به لحاظ مستندات بیمارستان است، اما در واقع بیمارستان یک ترفند یا بهانه است. جان بیمارستان را به هتل ترجیح داده تا بتواند با آدم‌های دیگری ارتباط برقرار کند و به ازای آن هم چیزی که قابل فهم بوده، این موضوع است که می‌گوید پول می‌دهم تا در ازای آن آرامش داشته باشم. اما می‌بینید که همین پول باعث کنجکاوی بقیه می‌شود. خب پرسنل بیمارستان خبر دارند که کسی نمرده و این پول از طریق ارث به جان نرسیده است. این موضوع ایجاد کنجکاوی کرده و هر چه جلوتر می‌رویم، متوجه می‌شویم که جان کسی است که به نظام پشت کرده است. این نظام در تعریف اولیه جنگ است و کسی که به جنگ پشت می‌کند را براحتی رها نمی‌کنند.

چطور شخصیتی که روزی جنگجو بود  امروز فرد فراری شده است که به بیمارستان پناه می‌آورد؟ به نوعی از نمایش «بوی خواب» بوی ناامیدی می‌آید. این نگاه از کجاست؟

بله. درست می‌گویید. این نگاه ناشی از دنیای پیرامون جان براون بوده که دنیای نامطمئنی است. برای همین بیمارستان را انتخاب می‌کند، ولی حتی در عمل می‌بینیم که بیمارستان هم جای مطمئنی نیست. دکتر ما دکتر تیمارگر نیست؛ دکتر نظاره گر و بازنگر نسبت به شخم زدن روحیه این آدم است. پرستار هم به همین صورت. یعنی همه دست به دست هم داده‌اند تا در زندگی شخصی ما سرک بکشند و ما را از آن ما که مال خودمان است، جدا کنند. یعنی هیچ اختیاری در کار نیست و آن زمان تازه به این دنیای پوچ می‌رسیم. همه چیز در ظاهر آرامش بخش است، اما دنیا در واقع دنیای مطمئنی نیست.

به نوعی می‌توان گفت در پی ایجاد این مفهوم هستید که انسان تا ابد محکوم به رنج و هراس و نا امیدی است؟

با این نگاه که اکنون در پیکره تفکر جهانی وجود دارد، نظرم همین است؛ اما نمی‌توان بیکار نشست و برای بهبود این موضوع باید تلاش کرد. همان گونه که جان با باقی گذاشتن اثر هنری خود تلاش می‌کند.















صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater