این وضعیت با واکنشهای اندکی روبهرو بود؛ چرا که تعداد مخاطبان و حاضران در آن اختتامیه نیز اندک بود.
با این حال این فرصت نیز فراهم شد تا پای صحبتهای اصغر نوری، دبیر بخش نمایشنامهنویسی بنشینیم تا گفتهها، دفاعیهها و انتقادهای او در باب وضعیت نمایشنامهنویسی معاصر ایران را بشنویم. آنچه میخوانید گفتگوی مفصلی است که پیش از برگزاری جشنواره تئاتر فجر با اصغر نوری داشتیم.
***
برویم سراغ هیئت داوران یک چیزی که برای من خیلی جذاب بود بیانیه هیئت داوران است. بیانیه اول هیئت داوران با بیانیه دوم فرق داشت. این خبر از آن میداد که هدف مشترک یا همان سیاستگذاری وجود نداشته است و سلیقه داورها ارجح بوده است.داوران بخش تجربه در انتخابهایشان کاملاً روی مسئله ایرانی بودن نمایشنامهها تمرکز داشتند. مشهود است که هر هفت تا اثر در فضای کاملاً ایرانی سپری میشدند. این ایرانی بودن را من نمیفهمم که ایرانی بودن را برابر با در ایران بودن میدانند.
اصغر نوری: من متوجه هستم. بگذارید یک حقیقتی را به شما بگویم. اولاً یک چیزی را در مورد سیاستگذاری و داوری در ایران بگویم. این بخش جشنواره فجر هیچ سیاستگذاری نداشت، یعنی من هیچ وقت خودم را نه شایسته این موضوع میدانم و نه به خودم اجازه میدهم که به این جایزه سمت و سو بدهم. خوشبختانه آقای مهندسپور به عنوان دبیر هم چیزی به من نگفت. یعنی به من نگفت که جایزه بهتر است به چه نحوی باشد. پس من به داورها هیچ سمت و سویی ندادم. من داورها را با گفتگو و همفکری هیئت مدیران کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر و خود آقای مهندسپور و انتخاب کردم. برای داوری به بعضی از اسم ها هم فکر کردیم که قبول نکردند. بعضی از اسمها درگیر بودند یا خودشان اثر داشتند. این شش نفر آمدند و همه آدمهایی هستند که در تئاتر برای خودشان جا و مقامی و آثار دارند. به عنوان نمایشنامهنویس مطرح هستند و اکثرشان هم تجربه داوری دارند. ولی مثلاً جلال تهرانی اولین بار بود که در جشنواره داوری میکرد. جمشید خانیان سالهاست که حداقل در جشنوارههای کشوری تهران داوری نکرده بود.
یا خیلی کم کار هستند.
اصغر نوری: بله، ببینید من برای داورهای هر دو بخش کارها را فرستادم. از نظر من آنها کارشناس درام هستند. یعنی آنها دارند نمایشنامه خوب انتخاب میکنند، نه اینکه بر مضمون آن توجه کنند.من از آنها فقط خواسته بودم همه خواستم هفت نامزد و سه برگزیده انتخاب کنند تا ما جمعبندی برسیم. مسلماً نیاز به جلسه و بحث داشتیم. بعضی از رایها مشترک است و این رایهایی که به عنوان نامزد و برگزیده آمد رای جمعی آنها بود. اسمی که از آثار بومی به میان آمد هیچ ربطی به من و جشنواره ندارد.
من شما را متهم نمیکنم.
اصغر نوری: خیر، میخواهم این را روشن کنم. این نگاه آن سه نفر است و حتی میخواهم بگویم که حقیقت این بود که حتی شاید نگاه هر سه نفر هم نیست.
همین برای من پارامتر بود که آیا این جمع داوری خودش به بومیسازی توجه داشته است؟
اصغر نوری: بگذارید چیزی بگویم. امیدوارم این شش نفر داور از من ناراحت نباشند. در ایران داورها بیانیهاشان را جدی نمیگیرند. بیانیه داوران را باید سه تا داور با هم بنویسند و وقت بگذارند. ساعتها سر کلماتش با هم بجنگند؛ چون این کلمات آنجا خوانده میشود. ولی در این جشنواره و تمام جشنوارههایی که من خودم داور بودم یا به نوعی در برگزاری شرکت کردم بیانیه را یک نفر مینویسد و دو نفر دیگر نظر میدهند که زیاد هم اصلاح نمیکنند و آن یک نفر یا کسی دیگر میآید بیانیه را میخواند.
بیانیه را در هر دو بخش آن کسی که نوشته بود خواند؟
اصغر نوری: خیر، بیانیه هیئت داوران تولید را آقای باقری نوشته بود که آقای برهانیمرند آن را خواند. من به رای آنها هم احترام میگذارم. به بیانیه آنها هم احترام میگذارم؛ ولی میگویم هیئت داوران اهمیت بیانیه را دست کم میگیرند.
من میگویم آن بیانیه داور را مورد قضاوت قرار نمیدهد. بیانیه واقعی در نوشتارهای داورها در گذشته سنگ محک داوری میشود. متاسفانه داورهای ما هیچ کدام تئوریسین نیستند. هیچ کدامشان کتاب تئوری در مورد نمایشنامهنویسی ندارند. هیچ کدامشان ژورنالیست نیستند. شما میتوانید در مورد من اظهار نظر کنید؛ چون من دیدگاه ژورنالیستی دارم و این دیدگاه ژورنالیستی نسبت به تئاتر مشخص است. مقاله پژوهشی دارد که میشود با رجوع به آن فهمید به چه فکر میکند. داورهای ما دادههای پیشینی برای قضاوت کردن تئوریک ندارند. پس ما مجبوریم آنان را با آثارشان مقایسه کنیم. مثلاً وقتی در بخش حرفهای دوستان گفتند که ما هیچکدام از آثار را قابلقبول نمیدانیم، من ذهنم سمت جلال تهرانی رفت که در سه سال گذشته متن درخوری از او نخواندیم و کارهایش بازتولید بوده است. من در ذهنش نیستم، من از بیرون میبینم. این باعث میشود من بگویم گویا داورها محک خوبی برای قضاوت کردن ندارند. با آن واژگانی که پشت تریبون خوانده میشود یک واژگان احساسی برای آن دوره بوده و من را خیلی تحریک میکند.
اصغر نوری: من به نظرم هر شش داور کارنامه موفقی به عنوان نمایشنامنویس دارند و هر شش نفر آدمهایی هستند که شاید به صورت تئوری چیزی منتشر نکردند.
به غیر از آقای باقری.
اصغر نوری: بله؛ ولی من قبلاً از هر شش نفر چه در میزگردها ،چه در یادداشت در روزنامهها بحثهای تئوری در مورد درام هم دیدم، خواندم و شنیدم. هر شش نفر به نظر من هم متخصص درام هستند، هم نمایشنامهنویس. وقتی من آثار را به آنها میدهم که 114 اثر در بخش تولید و 40 اثر در بخش حرفهای بود، میگویم اینها با توجه به اینکه نمایشنامهنویس هستند، قرار است از بین این آثار بهترینها را انتخاب کنند، نه صرفاً هفت اثری که قابل دفاع باشند. این نکته را نباید فراموش کنیم که داور از بین آثار رسیده به دبیرخانه انتخاب میکند. بعضی از داورها هر کدام یک روشی داشتند. برای اینکه چطور به آن هفت کاندید و سه برگزیده برسند بعضیهایشان نمره داده بودند. یکی از داورها خیلی با دقت اینکار را کرده بود و در بخش حرفهای بالاترین نمرهاش 48 بود. در بخش تولید هم همین بود. این ویترین تئاتر ایران است. ما نمی توانیم در جشنواره فجر بگوییم که هیچ اثر خوبی نرسیده بود.
حالا که گفتند.
اصغر نوری: گفتند، به عنوان سه نفر نظرشان را گفتند؛ ولی به آن آثار جایزه داده شد. از بین آثار رسیده از نظر این سه نفر این هفت اثر بهتر از دیگران بودند؛ ولی همیشه این نکته قابلقبول است. به نظر من چه بسا کارهایی وجود داشته باشد که حتی کاندید نبودند و اگر من بخوانم از نظر من بهتر از اینها باشند. اگر این سه نفر را برداریم و سه نفر دیگر را بگذاریم نمیگویم کلاً هفت اثر دیگر کاندید میشوند؛ ولی شاید چند اثر جایشان با چند اثر دیگر عوض شود.
مسئله سراین است آقای نوری. اینکه شما میگویید من شاید چیزهای دیگر را انتخاب کنم برمیگردد به سلیقه هر فردی. هر کسی یک چیزی دوست دارد. من خودم را جای آن هفت نفری که نشستند میگذارم و یک نفر میگوید از دید ما هیچ کدام از آثار قدرتمند نبودند. بعد من میگویم که معیار داور برای انتخاب قدرتمند بودن یک اثر چه هست؟ من در دنیای دادهها میبینم که هیچ دادهای از نویسندگان بیانیه درباره اثر قدرتمند وجود ندارد.
اصغر نوری: الان فرض کنیم که شما منتقد هستید. سه نقد نوشته شده درباره چیزی که شما ندیدید را به شما بدهند. مگر کار شما نقد نیست؟ این سه نقد را بخوانید. از نظر شما کدامیک از این نقدها بهتر است؟ درباره سوژهای که نمیدانید، در مورد کتابی که نخواندید، تئاتری که ندیدید. چه باعث میشود که تشخیص بدهید یکی از نقدها بهتر از دیگری است؟ تجربه کاری شما میفهمد نقد توانسته حرفش را برساند. آیا منابع خوبی در این نقد آورده که نظراتش را به منابع دیگر تکیه بدهد. یک اصولی وجود دارد. این سلیقه در کنار اصول است. این سه نمایشنامهنویس چون نمایشنامهنویس هستند بنابراین نمایشنامه را میشناسند. بخشی از انتخابشان روی این است که آیا اساساً این نمایشنامه با هر مضمونی که نوشته شده سلیقه من هست یا نیست. آیا توانسته یک درام تولید کند. این باعث میشود که بعضی از کارها بالا بیایند و بعضیها بیفتند؛ کما اینکه در هر دو بخش و در هر داوری که من بودم تا حالا نصف آثار همان اول حذف شدهاند. اینجا دیگر سلیقه نیست. آن نصف آثار که حذف میشوند اصول اولیه را رعایت نکردهاند. میماند نصف دیگر که اینجا بحث سلیقه است. من تازگی مقالهای خواندم در مورد لذت در هنر که وقتی تو از هنر لذت میبری هنر وجود دارد. تو اگر لذت نمیبری و ارتباط برقرار نمیکنی هنر وجود ندارد. برای مثال شما در موزه لوور جلوی تابلوی مونالیزا ایستادهاید. اگر با این تابلو شخص شما ارتباط برقرار میکنید یعنی فرم این تابلو و چیزی که کلیت آن است روی شما تاثیر میگذارد. تاثیر حسی و ایجاد ارتباط دارد. آن لحظه هنر وجود دارد. اگر این اتفاق نیست آن لحظه هنر وجود ندارد. با اینکه میدانی این یکی از معروفترین تابلوهای دنیاست.
نظرات مختلفی راجع به این قضیه وجود دارد.
اصغر نوری: من به این نظریه تکیه میکنم و میگویم بخشی از آثار دلیل بالا آمدنشان رعایت اصول درامنویسی بوده است. سواد تئاتری داور تشخیص میدهد آیا این نمایشنامه نمایشنامه خوبی است، متوسط است یا بد است. اینجاست که سلیقه هم دخالت میکند. اگر سه نفر دیگر بود سه تا کار دیگر شاید انتخاب میشد؛ ولی اگر سه نفر دیگر بود الزاماً به این معنا نیست که آن کاری که یک داور صفر داده او بیاید انتخاب کند. به نظر من نمیشود دو متخصص یک رشته که حب و بغضی هم ندارند، به یک نفر هشتاد بدهد به یک نفر صفر.
هرچیز «اجق وجقی» هنر نیست
شما میگویید آن هفت کار در هر دو بخش نمره بالا گرفته بودند؟
اصغر نوری: بله هر سه نفر نمره بالا گرفته بودند. دو تا نمایشنامه همان اول کاندید میشود؛ چون هر سه نفر دوستشان دارند. بعد به آثاری میرسیم که یک نفر دوست دارد و یک نفر دوست ندارد. هفتمین اثر را شاید فقط یکی از داور ها دوست دارد و داورهای دیگر دوست ندارند. اینجاست که بحث میشود. اتفاقاً ما با سلیقه داورها بیشتر آشنا میشویم که چه کسی چه کاری دوست دارید. بگذارید یک مثال بزنم. اصلاً دوست دارم این در بحث باشد. در بخش تولید بحثهای زیادی روی منتخب شد. دو کار به راحتی برای جایزه انتخاب شدند. در کار سوم بحث بین دو تا خیلی شد. کار صادق بهاری و کار خانم مریم الهامیان و نیاز اسماعیلپور. یعنی دو تا برگزیده ما به راحتی برگزیده شدند. سر اینکه کدامیک از این دو اثر خیلی بحث شد و اینجا بود که مننمی توانستم شرکت کنم،؛ چون هیچ کدام از دو تا اثر را نخوانده بودم. تعمداً نخواندم که من نظر ندهم. چون اگر خوانده بودم در آن بحثها مسلماً شرکت میکردم و همه دبیرها این کار را میکنند.
شما خودتان مانع خودتان بودید
اصغر نوری: بله خودم نخواندم که شرکت نکنم. من ادارهکننده این جلسه بحث بودم. به قدری این بحث بالا گرفت که چندین بار رای گیری کردیم. باز دیدیم که آن آدمی که نظرش با یکی آثار نیست میگوید نه بگذارید من یک بار دیگر توضیح بدهم. و این دو کار خیلی باهم متفاوت بود. کار صادق بهاری با لهجه کرمانشاهی نوشته شده بود و اجتماعی بود؛ ولی کیکبخت اجتماعی بود با بحران کمی زندگی شهری و زنانه. سر این ما ساعتها بحث کردیم که کدام انتخاب شود؛ چون بالاخره سه تا داور باید رضایت میدادند که این انتخاب بشود.
برویم به سمت پایان ماجرا در مورد ساختارها که صحبت کردید یک نکته وجود دارد اینکه با ساختارهای متفاوتی روبهرو هستیم. شما از ذت اثر هنری مثال آوردید. افرادی هستند که مخالف نظر شما هستند؛ کما اینکه میشود در این باره از کانت و زیباشناسیش صحبت کرد که آن قدر مخالف دارد که میشود در موردش سالها و سالها بحث کرد. درباره ساختارهای نمایشی نیز دیدگاههای بسیار متفاوتی وجود دارد که هر کدام در جای خودشان باارزش هستند. می شود در مورد آنها حرف زد. نکتهای که وجود دارد این است فقدان نگاه تئوریک بین جامعه داوری است. ما نمیدانیم آقای داور با کدام ساختار فکر میکند. شاید بگویم جلال تهرانی نگاه ابزوردی نسبت زبان دارد؛ ولی تجربه شخصی من است. یا مثلاً آقای یاراحمدی یک قالب زبانی تاریخی را انتخاب میکند که برساخته است. اینجا پس نگاه زبانی است تا داستانی. یا در مورد برهانیمرند بگوییم که نگاهش دیالوگمحور است؛ ولی اینها براساس خوانش های ماست. آنها هیچ وقت ساختارهای خودشان را عیان نکردند. در مورد آن دو دوستی که شما به ایران آوردید؛ وقتی بحث میکنند همان خبری که تولید و منتشر میشود تاریخ میشود. میدانیم دیدگاهشان چه بوده است.البته این هم به نظر من ناقص است. در مورد نقد هم که گفتید نقد هم همین وضعیت را دارد. من میتوانم نقدم را به شیوه انگلیسی قرن نوزدهم بنویسم که تا سالیان سال رایج بوده یا مثلاً واسازانه بنویسم که به شدت منطق گریز است. به هر حال هر دو در دنیا قابلقبول است. نکته آن است که من با انتخاب مکتب نقادی برچسب میخورم.در مورد کل داورهای بخش نمایشنامهنویسی این برچسبها مخدوش هستند.
اصغر نوری: من نظرم درباره داوری مشخص است. داوری در هنر یک امر بیهوده است. مثالی بزنم. من رمان بوف کور صادق هدایت را خیلی دوست دارم و نمیتوانم دلایل دوست داشتنم را به شکل یک مقاله خیلی خوب ارائه دهم. میتوانم در مورد آن حرف بزنم.
و این حرفها میتواند مدون بشوند
اصغر نوری: و اینجا خیلی حرفها زده شده است. به نظرم بوف کور هدایت چیزی فراتر از رمان است. چیزی است که حد اعلای یک رمان میتواند باشد؛ ولی من یک مقاله خیلی خوب از نجف دریابندری خواندم. خیلی خوب نوشته بود که چرا بوف کور رمان خوبی نیست. من هم نظر خودم را دوست دارم و هم نظر دریابندری را. نظر من را عوض نکرده است. بعد از خواندن آن کتاب از بوف کور بدم نمیآید؛ ولی به یک نکته میرسم که فرض کنیم الان جشنواره رماننویسی بود و بوف کور یکی از آثار بود و من و نجف دریابندری هم داور بودیم. فرض کنید یک نفر با من هم نظر بود بوف کور انتخاب میشد با دو رای مثبت در مقابل یک رای منفی یا من همان رای مثبت باقی میماند و یک نفر مثل نجف دریابندری هم خوب توضیح میداد که بوف کور رمان خوبی نیست. یک یک داستان کوتاه خوب است که بیخود کش داده شده است. کلیت حرفش این است. آن موقع بوف کور رای نمیآورد. انتخاب نمیشد. میگویم اساساً جایزه دادن و مقایسه اینطوری آثار هنری با هم از همان اول کار بیهوده و محکوم به شکست است.
در شکل غربی قیاس نمیشود. در شکل غربی یک الکی وجود دارد. همین جایزه پولیتزر یک استاد دانشگاه با چهار منتقد ادبی هستند. آنها الک هستند. میگویند شما از چهارچوب تئوری آنها گذشتی.
اصغر نوری: بالاخره در جایزه پولیتزر پنج نفر نمایشنامهنویس نیستند. از قشرهای مختلف هستند؛ ولی حتی اگر آنها را شما از قشرهای مختلف بردارید، آدمهای دیگری بگذارید نتایج فرق میکند.
ولی نتایج آنها قابلبررسیتر از آن افراد دیگر است.
اصغر نوری: بله؛ چون تئوری دارند. نهایتاً جایزه دادن به یک اثر هنری از همان اول کار بیهودهای است و نهایتا هم به انتخاب درست نخواهیم رسید. مثل این است که ما یک هیئت درست کنیم بگوییم که از بین میوهها سه میوه خوب برای ما انتخاب کن. آیا این سه میوه خوبی که انتخاب میشوند به این دلیل است که میوههای دیگر بد هستند؟ یا ذائقه این سه نفر این میوهها را تشخیص میدهد؟ الان بعضی از دوستهای من که آثار آنها را هم نخواندم در جشنواره بودند و باز در این داوری طرف آنها را نگیرم. امکان دارد من اثر آنان را بیشتر دوست داشته باشم. باز نظر من هم ملاک نیست. اثر هنری باید بخ من بازگردد. اثر هنری یک پیشنهاد است برای ایجاد یک ارتباط. این حرف برای دنیای امروز خیلی حرف درستی میدانم که نباید به هنر تقدس و اصالت داد. یک اصالت محضی که ما به یک امر مقدس میدهیم.
من فردا را میبینم. در شهریور ماه یک عدهای می آیند و تلاش میکنند نمایشنامههایی شبیه به نمایشنامههای امسال بنویسند تا جایزه بگیرند.
اصغر نوری: این همیشه هست. در کارگردانی هم همین است. در سینما هم همین است. اصغر فرهادی موفق میشود و فیلمهای شبیه اصغر فرهادی ساخته میشود. وقتی میبینند دو سال کارهایی که متن درست و حسابی ندارند یا یک متن را سلاخی کرده و فقط باید تصویرهایی نامرتبط شبیه به نمایشگاه عکس روبهرویید و چنین اثری جایزه میگیرد، سال بعد همه میخواهند چنین کار کنند. میگویند که یک همچین چیزی برداریم، مثلاً یک متن از برشت را برداریم . آخرش را بیاوریم اولش و وسطش را حذف کنیم. این اجتنابناپذیر است.
حتی من میگویم آثار امسال به شدت متاثر از برنده های پارسال بودند.
اصغر نوری: من این را رد نمیکنم با اینکه پارسالیها را به جز یکی دو تا متن، به جز متن تهمینه محمدی که قبلا خوانده بودم و یک متن دیگر که هنوز هم نخواندم، خوانده بودم. ببینید این اجتنابناپذیر است. میگویم اصلاً جایزه دادن به اثر هنری یک حاشیههایی دارد و یک معضلاتی به وجود آورد. یک نفعی هم دارد. شاید باعث تشویق شود، شاید باعث رونق کارمان شود؛ ولی حرف آخرمن این است که این شش اثری که انتخاب شد، نظر داوران بود و نظر داوران به دلیل اینکه ما آنا را انتخاب کردیم مورد تایید ما هم هست. ولی الزاماً به این دلیل نیست که اگر من داور بودم این کارها را انتخاب میکردم.
چاپ نمی شوند؟
اصغر نوری: من به هر شش نفر پیشنهاد کردم که اگر خودشان مایل هستند میتوانم کارهایشان را در نشر نیماژ چاپ کنم. اساساً تجربه چاپهای مرکز هنرهای نمایشی خیلی تجربه بدی بودند. این متن ها چاپ میشد و هیچ پخشی روی آن صورت نمیگرفت. هنوز در انبار مرکز کتاب هست. ما گفتیم امسال مثل دو دوره قبلی که خارج از جشنواره برگزار شد، بیشتر اهمیت بدهیم. به اینکه حمایت اجرایی بشوند.یکی از نکات مثبت دوره برگزاری این دو روزه پنل بود که ما انگار یک اختتامیه برگزار نکردیم. دو روز قبلش یک برنامه برگزار کردیم تا به اختتامیه برسیم. نکته مثبتی که نباید فراموش کرد ارزش مالی این جایزه ها بود. الان حرفهایترین نمایشنامهنویس ما برای اجرای متنش به ندرت 10 میلیون پول میگیرد. 5میلیونی که ما به بخش تولید و جوانها دادیم یک دستمزد نرم در تئاتر امروز برای نمایشنامه است. حتی آدمهایی که خیلی شناخته شدند دور و بر 5 میلیون تومان میگیرند. دو سه نفر هستند که 10 میلیون تومان میگیرند. این توجه آقای مهندسپور بود.
ما وقتی در هیئت مدیره نمایشنامهنویسان خانه تئاتر همفکری میکردیم که فراخوان را بنویسیم، من یک پیشنویس فراخوان بردم. با چند نفر دوستان هیئت مدیره بحث کردیم و یک روز قرار گذاشتیم به آقای مهندسپور بگوییم ما به این فراخوان رسیدیم. یکبار فراخوان در ستاد جشنواره خوانده شد و دیگر مدیران هم نظر دادند. ما اصلاً به جایزه 5میلیونی و 10میلیونی فکر نمیکردیم. ما خیلی مبلغ پیشنهادیمان به جشنواره پایینتر بود و خود مهندسپور گفت که این مبلغها کم است، شما ده میلیون برای بخش حرفهای بگذارید. نمیدانم چرا نمایشنامهنویسان ما این نکته را نمیگویند. انتقادها را میپذیرم. شما هر انتقادی دارید بگویید تا اگر سال بعد آقای مهندسپور دوباره دبیر بود اینها را اصلاح کند؛ ولی چرا نکات مثبت را هیچ کسی به زبان نمیآورد؟ چرا نمایشنامهنویسان ما در آثاری که دعوتشان میکنیم شرکت نمیکنند؟
امیدوارم با انتشار این قضیه واکنش نشان دهند؛ چون من هم ندیدم کسی واکنش نشان بدهد.
اصغر نوری: من خمودگی و بیتفاوتی را حس میکنم؛ حتی این نیامدن را نشان اعتراض نمیدانم. اگر نشانه اعتراض باشد یک حرکت است.من در مورد کار کسی قضاوت نمیکنم. درباره حضورشان در جامعه تئاتر به عنوان یک نمایشنامهنویس حرف میزنم که باید پرتحرکتر و تاثیرگذارتر باشد. آن دو فرانسوی که آوردم یکیشان جوانتر بود و همیشه در حال سفر و شرکت در پروژههای تئاتری است.
جوابتان را در اختتامیه اسماعیل خلج داد.
اصغر نوری: به عنوان نکته آخر یکی از بندهای بخش تولید ما این بود که یک نفر باید حتماً یک نمایشنامه اجرا شده داشته باشد تا بتواند در این بحث شرکت کند. در دانشگاه سوره که من تدریس میکنم یکی از دانشجویان که نمایشنویس خوبی هم هست گفت نمیتوانم در این بخش شرکت کنم؛ چون کار اجرا شدهای ندارم. گفتم نه نمیتوانی. گفت من دو تا کار دارم و هنوز اجرا نشده و خودم هم کارگردان نیستم. گفتم تو اگر به عنوان یک نمایشنامهنویس نمیتوانی یک کارگردان پیدا کنی که کارت را اجرا کند نمایشنامه ننویس؛ چون کار تو فقط این نیست که بنشینی نمایشنامه بنویسی و همه بیایند دنبالت و بگویند خواهش میکنم آن را به ما بده. تو چیزی تولید میکنی و باید به عرضه آن هم فکر کنی. باید فکر کنی با کارگردان ها در ارتباط باشی. پنج نفر بخوانند و بندازند سطل آشغال. بالاخره نفر دهمی یک روزی پا پیش میگذارد.
اتفاقاً میخواستم در این پنل بگویم نمایشنامهنویسی فقط در خانه نشستن و نمایشنامه نوشتن نیست. نمایشنامه نویس باید با دنیای تئاتر در ارتباط باشد و باز میگویم اگر نمایشنامهنویسان ما از جوان تا پیشکسوت در این دور روز پنل و این اختتامیه شرکت نکردند من این را یک عمل اعتراضی نمیدانم؛ چون اعتراض هم حال میخواهد. من فکر میکنم که این یک خمودگی و سستی و بی تفاوتی است. اینها را باید به هیجان آورد و کشاند به سالن و من با این مخالفم. هیجان برای ما نیست، هیجان برای آن آدم عامی بیرونی است که یک جو تولید کنی.
هیجان را در حوزه جدلی و فکری می شود شکل داد. مثل من وشما که با هم جدل فکری داریم. به نظر میرسد اتفاقی که رخ داده ریشه تاریخی دارد. ما اگر به اکبر رادی مراجعه کنیم درمییابیم او تمایل زیادی برای حضور در جمع هنری ندارد. معتقد بود صرفاً نمایشنامهنویس است. باید این را آسیبشناسی کرد. از حرفهای شما هم میشود فهمید که ریشه ماجرا خیلی تاریخی است و نیاز دارد کمی شخمش بزنیم. اینها بیاید بیرون آید و دیده شود. همین نکتهای که شما میگویید تاثیرات نمایشنویسانی است که فقط یکسری از ابعادشان دیده میشود. ابعاد دیگرشان دیده نمیشود و خیلیها هم مخفی میمانند؛ چون آنها هم رادی نمیشوند تا در دانشگاه مورد توجه قرار گیرند.
اصغر نوری: در واقع یک تفاوتی قائل بشویم بین نمایشنامه و رمان این که رمان نوشته میشود. یک نفر در خلوتش مینویسد و یک نفر در خلوتش میخواند. نمایشنامه نوشته میشود برای اجرا و ادبی نیست و اگر رمان ادبیات است نمایشنامه ادبیات نیست. کلاً یک چیز دیگر است. یک بخشی از آن از ادبیات وام میگیرد و فرق بین رماننویس و نمایشنامهنویس همین است که شما گفتید. رماننویس هم در جامعه حضور دارد؛ ولی شاید ما متوجه حضورش نشویم. حداقل باید متوجه حضور نمایشنامه نویس در جوامع تئاتری باشیم.
منبع: تسنیم
نویسنده: احسان زیورعالم