در این نوشتار قصد نداریم به جملات و گزاره‌های کلیشه‌ای نظیر «تئاتر با مخاطب رسمیت پیدا می‌کند» یا «تئاتر با مخاطب زنده است» یا «اگر مخاطب نباشد تئاتر شکل نمی‌گیرد» و ... بپردازیم. شاید این عبارات در دو سه دهه پیش محترم شمرده می‌شدند و کاربردی در فضای رسانه‌ای و مطبوعاتی داشتند اما با گذر زمان این جملات گول‌زننده و پرزرق‌وبرق، آلت دست عده‌ای رجاله شدند که به نام و نشان تئاتر به اصطلاح خصوصی (که قرار بود مکمل و یاری‌دهنده تئاتر دولتی باشد) بدرند، بپاشند، بخورند و بخورانند. این اختلاس‌گران فرهنگی چنان زبردستانه برای خود و حرفه‌شان وجهه‌ی هنری و فرهنگی تراشیده‌اند که کمتر کسی متوجه این موضوع می‌شود که حضرات به فکر ارتباط هنری بین جیب خود و مخاطبان‌شان هستند تا مباحث و مسائل دیگر. از این رو چاره‌ای نیست که کمی از سطح این عبارات گذار کنیم تا بوی تعفن سرمایه‌داری که گریبان‌گیر این روزهای تئاتر این مملکت شده، هوایمان را مسموم نکرده تا رمقی برای خلق نقد، مقاله و گفتگوهای سازنده برایمان باقی بماند.

پایگاه خبری تئاتر: حال بدون هیچ پیش‌فرضی وقتی عنوان «مخاطب تئاتر» را می‌شنویم، چه تصویر و موضعی از اذهان‌مان عبور می‌کند؟ به یاد چه گروه و قشر خاصی از جامعه می‌افتیم؟ آیا تئاتر امروز ما این شرایط و پتانسیل را دارد تا پذیرای همه آحاد مردم با هر اندیشه، طبقه و سبک و سیاقی که دارند باشد؟ اگر پاسخ به این پرسش منفی است چگونه می‌توان این شرایط و بستر را ایجاد نمود و اگر پاسخ مثبت است چگونه می‌توان در حفظ و حراست از آن کوشش کرد؟ در این نوشتار تلاش شده تا به برخی از این پرسش‌ها پاسخ شفاف و مستدلی داد. برای پیدا کردن پاسخ این پرسش‌ها کمی از سالن‌های ایرانشهر و تالار وحدت فاصله گرفتم و شال و کلاه کردم به سمت شهرستان اشتهارد.

ما کجا و اشتهارد کجا

برای آنها که فکر می‌کنند تئاتر کل این مملکت تعطیل شده و فاخرترین اجراها و فعالیت‌های هنری و فرهنگی در تالارهای مرکز پایتخت انجام می‌شود؛ اشتهارد روایت غریبی دارد. شهری که چند سالی‌ست تحت عنوان یک شهرستان از توابع استان البرز برای خودش به یک حدومرز مستقل رسیده است. شهری صنعتی و کارگرنشین با ۲۵هزارنفر جمعیت. مردمانی که غرق در مشکلات اقتصادی و معیشتی دست‌وپا می‌زنند و هر روز بر شدت اعتصابات کارگری در این شهر افزوده می‌شود. در حال صحبت درباره‌ی جایی هستیم که فقط یک فرهنگسرا دارد و یک سینمای دست وپا شکسته که اثری جز فیلم‌های کمدی سطحی و سخیف بر پرده‌اش نمی‌نشیند. در این جا به دیدار کسی آمدم که چند سالی‌ست از تهران به اشتهارد یعنی زادگاه پدری‌اش بازگشته و تلاش کرده بدون هیچ حمایت مالی، مخاطبان حرفه‌ای تئاتر تربیت کند.

مسعود رضایی‌فخر فارغ‌التحصیل هنرستان صداوسیما است. دوره‌های فیلمنامه‌نویسی را نزد ناصرتقوایی و فیلمسازی را از کلاس‌های مسعود کیمیایی آموخته است. تاکنون سه فیلم کوتاه ساخته و در بیش از بیست فیلم دیگر به دستیاری کارگردان فعالیت داشته است. با این همه چیزی که خواندید شاید کلیشه‌ای‌ترین معرفی‌نامه‌ای است که می توان از رضایی‌فخر ارائه داد. چرا که اصلی‌ترین و بارزترین فعالیت‌های هنری و فرهنگی وی در جذب افراد مختلف به نمایشنامه و داستان‌خوانی است. او حتی در این راه از هزینه‌های شخصی نیز دریغ نمی‌کرد و خانه خود در میدان نامجو تهران را در اختیار چنین مجالس و محافلی می‌گذاشت. اینک با وجود این که دو سالی است به اشتهارد رفته دست از فعالیت‌هایش برنداشته و تعداد زیادی از افرادی که تاکنون یک برگ کتاب یا داستان نخوانده‌اند را با بیضایی، ساعدی و شاهنامه فردوسی آشنا کرده است. وقتی از او درباره انگیزه‌اش از این کار صحبت کردم این گونه به پرسشم پاسخ می‌دهد:«وقتی من مجبور شدم از تهران به اشتهارد برگردم، به این معنا بود که باید از همه رفقای تئاتری و سینمایی‌ام جدا می‌شدم. تقریبا هیچ دوست هم‌فکری در اشتهارد نداشتم و به شدت از این بابت احساس تنهایی می‌کردم. در اکثر مواقع دلم برای بحث‌وجدل‌ها درباره نویسنده‌ها، سبک‌های مختلف هنری و جلسات نقد و بررسی تنگ می‌شد. از طرفی دلم برای وضعیت هنری و فرهنگی زادگاهم اشتهارد می‌سوخت. مردمانی که با مشقت روزگار می‌گذرانند و متاسفانه هیچ سهمی از هنر و فعالیت‌های مختلف فرهنگی نصیب‌شان نشده است. با همه مشکلاتی که خودم داشتم اما زمین ننشستم و تصمیم گرفتم که تجربیات اداره جلسات نمایشنامه‌خوانی در تهران را این بار در اشتهارد پیاده کنم. من به مطالعه عشق می‌ورزم و می‌خواستم این حرکت را از حالت فردی به جمعی ارتقاء دهم. ابتدا تعدادمان شاید به زحمت به چهار نفر می‌رسید اما می‌دانستم که وضع تغییر می‌کند. حالا بعد از گذشت دو سال از شروع این فعالیت، تعداد اعضا به پنجاه نفر هم رسیده است که باعث خوشحالی است. شاید برای برخی پنجاه نفر تعداد بالایی نباشد اما برای آنها که آگاه به وضعیت نابسامان فرهنگی اشتهارد هستند، جذب پنجاه نفر عضو فعال به سمت مطالعه آثار نویسندگان فاخر کشورمان کار کمی نیست و حتی می‌توان به آن افتخار هم کرد.»

با این مقدمه موضوع اصلی بحث‌مان را با رضایی‌فخر در میان می‌گذارم و از او درباره مخاطبان امروزی تئاتر می‌پرسم. او در پاسخ به این پرسش که آیا تئاتر می‌تواند برای همه اقشار جامعه مورد استفاده قرار گیرد، می‌گوید:«من بر اساس تجربه شخصی خودم می‌گویم که پاسخم به این سوال مثبت است. همانطور که می‌دانید اشتهارد یک شهر صنعتی است و بیشتر افراد شهر را کارگران تشکیل می‌دهند. اکثر اعضاء فعال نمایشنامه‌خوانی کارگرانی هستند که از صبح تا عصر برای کار به کارخانه‌ها و مراکز صنعتی می‌روند و پس از بازگشت، در جلسات ما شرکت می‌کنند. آنها نه به اجبار بلکه با شور و شوق به جلسات می‌آیند و اغلب تحلیل‌های جالب و شنیدنی‌ای نسبت به آثار ساعدی و بیضایی دارند. حتی کم‌کم این توانایی و اعتمادبه‌نفس را در خود پیدا کرده‌اند که داستان کوتاه بنویسند، نمایشی را سامان داده و به روی صحنه بیاورند و حتی فیلم کوتاه با دغدغه‌ها و مسائل خاص خود بسازند.» این فعال فرهنگی در ادامه به پتانسیل و مطالبه‌گری مردم اشتهارد به فعالیت‌های هنری و فرهنگی اشاره می‌کند و می‌گوید:«اگر از ما حمایت شود، این که می‌گوییم حمایت یعنی نه این که ما را از لحاظ مادی تامین‌مان کنند که البته چنین وظیفه‌ای بر گردن‌شان است. اما همین که در گوشه‌ای از شهر بنری نصب شود تا دیگران هم از برنامه‌های هنری و فرهنگی ما مطلع شوند بسیار کارساز خواهد بود. چون من مطمئنم روند پیشرفت در این جا بسیار خوب و چشمگیر است و نتایج بسیار خوب و مثبتی به همراه دارد. برخی‌ها هستند که می‌خواهند تئاتر و هنر شهرستان را نادیده بگیرند و فقط سنگ تهران را به سینه بزنند، صدالبته بهترین امکانات در پایتخت قرار دارد اما ما در حد بضاعت‌مان داریم تلاش خودمان را می‌کنیم. یکی از اقدامات تازه ما برگزاری جلسات شاهنامه‌خوانی است که امیدوارم دوباره اعضا از آن نیز استقبال کنند.»

گفتنی است در جلسات نمایشنامه‌خوانی اشتهارد محدودیت سنی و جنسیتی وجود ندارد و از نوجوان تا پیر در این دورهمی فرهنگی شرکت می‌کنند.

در تئاترهای پایتخت، پول تماشاگر می‌سازد

از اشتهارد که باز می‌گشتم خوشحال بودم. به خودم فحش و لعن می‌فرستادم که چرا چندی پیش می‌گفتم که «تئاتر مرده است». تئاتر نمرده بود بلکه پنهان شده بود و بدون تردید مواجهه مستقیم با جلسات مسعود رضایی‌فخر این حجاب را کنار زد تا این هنر اجتماعی کمی رخ نشان دهد و دل ما را ببرد. با این حال نزد یک فعال تئاتری دیگر رفتم که در حاشیه تهران کار می‌کند و در پی این است که دوباره فعالیت‌های هنری و نمایشی شهرری را احیا کند. سعید ابوحمزه که خود زاده‌ی شهرری است، از جمله نویسندگان و نمایشنامه‌نویسان منطقه خود محسوب می‌شود. تاکنون چندین متن از او در شهرری به اجرا درآمده و با استقبال خوبی از سمت تماشاگران مواجه شده است. اما با ازهم پاشیدن تئاتر شهرری در چندین سال گذشته، این هدف در دل ابوحمزه ساخته شده تا دوباره تئاتری‌های شهرری را گرد خود آورد و برای اهالی و مردمش نمایشی دست‌وپا کند.

ابوحمزه معتقد است که در حال حاضر شرایط مخاطب تئاتری در شهرری مساعد است؛ به طوری که اگر نمایشی با قیمت بلیت متناسب با محل به روی صحنه آید حتما می‌تواند صندلی‌های سالنش را پر کند. او در ادامه این طور توضیح می‌دهد:«این بدان معنا نیست که حتما نمایش‌های مضحکه و کمدی می‌توانند افراد را به سالن‌های نمایش شهرری بکشانند بلکه اگر متن به همراه بازی و کارگردانی خوب به صحنه آید حتما از آن استقبال می‌شود. ماه پیش ما نمایش «زمستان ۶۶» نوشته محمد یعقوبی را در شهرری به صحنه آوردیم و تقریبا با استقبال خوبی نیز مواجه شد. این نوید این را می‌دهد که اگر نمایش‌ها به طور مداوم در شهرری به صحنه آیند، کم‌کم مخاطب خاص خود را پیدا خواهند کرد و دیگر لزومی نیست که برای تماشای یک نمایش به مرکز شهر بروند و در آن سالن‌ها از هنر نمایش لذت ببرند.» این نمایشنامه‌نویس اهل شهرری مانند مسعود رضایی‌فخر معتقد است که باید به هر نحوی که شده از هنر اقشار فرودست جامعه حمایت کنیم. وی در این باره می‌گوید:«هنرمند اصیل همواره با مشکلات مادی دست‌وپنجه نرم می‌کند. او دیگر به این مسائل عادت کرده و خودش یاد گرفته که چگونه از مخمصه‌های معیشتی رهایی یابد. اما همین هنرمند بیشتر به حمایت معنوی نیازمند است تا مادی. ما اهالی هنر هستیم که باید دست یکدیگر را گرفته و از کارهای یکدیگر حمایت کنیم. به عنوان مثال ما بارها و بارها در سالن‌های مختلف در شهرری جلسات نمایشنامه‌خوانی برگزار کردیم اما دریغ از حضور یک همکار. اگر این ارتباط وجود داشته باشد دوباره تئاتر شهرری احیا خواهد شد و به بالندگی و پویایی مطلوب خود خواهد رسید. اما همین که مردم از کارمان استقبال می‌کنند باعث خوشحالی است.» ابوحمزه در پاسخ به این پرسش که آیا در میان بچه‌های تئاتری شهرستان، این امید و آرزو وجود دارد که راه به صحنه‌های تالارها و سالن‌های مرکز شهر راه یابند یا خیر می‌گوید:« نمی‌توان انکار کرد که چنین آرزویی وجود دارد. این هم می‌تواند در نوع خودش یک تجربه‌ی جدید باشد اما برای من و برخی نزدیکانم همین که از طریق تئاتر با مردم در ارتباط باشیم در اولویت است، به ویژه این که آن مردم را بشناسیم و با دغدغه‌هایشان آشنا باشیم. من سال‌هاست که در شهرری زندگی کرده‌ام و مردمان این جا را به خوبی می‌شناسم. از همین رو بهتر می‌توانم برای آنها نمایشنامه نوشته و کارگردانی کنم. با این حساب ما در هفته در فرهنگسرای محل به نمایشنامه‌خوانی مشغول هستیم و امید داریم تا مردم بیشتری ما را همراهی کنند. مردمانی با هر تفکر، عقیده و سلیقه.» ابوحمزه در پایان صحبت‌های خود به مشکلات تئاتر خصوصی اشاره می‌کند و می‌گوید:«این روزها فقط پول است که حرف اول را می‌زند حتی در تئاتر. اگر پول نباشد، ارج و قرب و اعتبار هیچ نمی‌ارزد. اگر پول نباشد نه سالنی هست و نه مخاطبی. گویی پول است که مخاطب می‌آورد، سلبریتی می‌آورد و پول می‌آورد. اما ما در تئاتر شهرری از همه این مسائل فاصله گرفته‌ایم و خوشحالیم که حتی به همین اندازه اندک چراغ خانه نمایش شهرری را روشن نگه داشته‌ایم.»

باید اصلاحات را از ریشه آغاز کنیم

اما من به همین قدر تحقیق و گفتگو بسنده نکردم و تلاش کردم با یکی از پژوهشگران تئاتر که اینک در آلمان مشغول تحصیل در این رشته است ارتباط برقرار کنم. فعالیت‌های تئاتری یاسمین فهبد از تهران و دانشگاه الزهرا شروع می‌شود. رشته ادبیات نمایشی را برمی‌گزیند و پس از فارغ‌التحصیلی عازم آلمان می‌شود تا در مقاطع فوق‌لیسانس و دکتری به تحصیل بپردازد. در این سال‌ها چه در ایران و چه در آلمان در چندین نمایش به عنوان بازیگر به ایفای نقش می‌پردازد و چندین نمایش نیز کارگردانی می‌کند.

به عنوان پرسش اول برایم جالب است تا از نگاه فهبد به شباهت‌ها و تفاوت‌های مخاطب نمایش در ایران و آلمان بپردازم. وی در این باره می‌گوید:«تفاوت مخاطبان تئاتر در ایران و آلمان به اندازه تفاوت‌های خودِ مردم ایران و آلمان است. هر چقدر بین این دو در مسائل فرهنگی و اجتماعی تفاوت می‌بینید، بدون شک در مخاطبان تئاتر دو کشور نیز همین گونه است. چرا که مخاطب از دلِ مردم و نیازهایش به وجود می‌آید نه الزاما از هنرمند و کار هنری. اساسا در هر مختصات جغرافیایی‌ای که شما بررسی کنید می‌بینید که همین گونه است. این مردم یک کشور هستند که به نمایش و هنر خودشان اعتبار می‌بخشند، درست است که دیگر مسائل هم کم وبیش در این قضیه دخل و تصرف دارند اما به واقع این نوع رفتار جامعه است که مخاطب را می‌سازد و پرورش می‌دهد.»

فهبد با این که از ایران دور است اما به طور جدی اخبار و مسائل پیرامون تئاتر ایران را دنبال می‌کند. از او درباره مقصر اصلی عقب‌ماندگی و تجمل‌زدگی تئاتر ایران می‌پرسم و وی این گونه به سوالم پاسخ می‌دهد:«همانطور که می‌دانید وقتی یک هنرآموز یا دانشجو وارد فضای هنری می‌شود با یک سری پارادایم و الگو مواجه است. این الگوها هر اتفاق و رویداد در تئاتر را ارزش‌گذاری می‌کنند. به عنوان مثال اجرا در فلان سالن یا تئاتر یک ارزش محسوب می‌شود. یا دریافت فلان تندیس یا فلان جایزه ارزش به حساب می‌آید و مجموع این ارزش‌ها به شما می‌دهد پول، کار و اعتبار. هر کسی که وارد حوزه نمایش می‌شود، چه بازیگر چه نویسنده و چه کارگردان می‌خواهد به نوعی دیده شود و این مقوله بسیار هم طبیعی است. او می‌خواهد صحبت کند از خود، مسائل، دردها و دغدغه‌هایش. حال در این الگوی ارزشی که از پیش برای این هنرمند جوان تعیین شده و برای این که نمایشش دیده شود باید برود به سمت مارکتینگ. هر چه بیشتر به سمت برندها و ارزشی‌ها سوق پیدا کند بیشتر حرفش بازتاب خواهد داشت. طبیعی است که این سیستم از ریشه اشتباه است که دانشجو را به این ورطه خطرناک می‌کشاند. از همین رو تماشاگر ناآگاه نیز مکمل و حمایت‌کننده آثار هنرمندان ارزشی مسلک می‌شود. البته که خودِ مخاطب نیز تقصیری ندارد چرا که هیچ آموزشی بر روی او در سنین مختلف صورت نگرفته و گویی در جامعه رها شده است. با این اوصاف او سوی کسی می‌رود که بیشتر نزد دیگران شهرت و اعتبار دارد. در این سیستم ارزش ارزشی‌ها روز به روز فزون‌تر شده ومشکلات و مصائب نیز بیشتر.»

از فهبد درباره نحوه تربیت مخاطب تئاتر می‌پرسم که آیا در آلمان اقدامی در این جهت صورت می‌پذیرد یا خیر. وی این گونه جوابم می‌دهد:«به نظر من می‌توان با اقداماتی مخاطبان امروزی را نسبت به شرایط جامعه و نمایش‌های روی صحنه آگاه کنیم اما انرژی گذاشتن روی جوانانی چون من و شما دیگر فایده‌ای ندارد. این‌ها مسائلی است که باید از کودکی روی آنها کار کرد و پیش برد. چند سال پیش طرحی در پلیس راهور صورت گرفت تحت عنوان «همیاران پلیس». طرح بدین صورت بود که قوانین راهنمایی و رانندگی به زبانی ساده و کودکانه به خردسالان و نوجوانان آموزش داده شود تا هر یک از آنها نقش یک ناظم و پلیس را در ماشین کنار پدر یا مادر ایفا کنند. این طرح تا حد زیادی با موفقیت مواجه شد چرا که بعدها همان بچه‌ها وقتی به سن جوانی رسیدند به طور کامل با قوانین رانندگی آشنا بودند و آن را رعایت می‌کردند. حتی آمار هم نشان می‌دهد که میزان خطاها و تصادفات طی چند سال اخیر نسبت به یک دهه گذشته بسیار پایین آمده که اجرای طرح همیار پلیس نمی‌تواند در این مورد بی‌تاثیر باشد. حال برای مسائل فرهنگی و هنری نظیر تئاتر نیز باید مانند همین طرح عمل کرد. متاسفانه سیستم نهادهای آموزشی و پرورشی ما نیز به حدی عقب‌مانده و پوسیده است که اجرای چنین طرح‌هایی در آن چیزی شبیه به محال است اما به هر حال تغییر را باید از یک جایی شروع کرد و به نظر من اصلاحات ریشه‌ای و عمیقی در این حوزه در زمینه آموزش باید رخ دهد. در آلمان بهای بسیار زیادی به کسانی می‌دهند که تئاتر کودک و نوجوان را اجرا و به روی صحنه می‌آورند. متاسفانه همچنان این تفکر اشتباه در مدارس ما وجود دارد که تدریس دروس پایه ابتدایی نیازی به تخصص آنچنانی ندارد و به مراتب از تدریس دروس دبیرستان و دانشگاه سهل‌تر است. این تفکر منحط سال‌هاست که در جهان کنار گذاشته شده چرا که جوامع مختلف به این نتیجه رسیده‌اند که از همان دوران کودکی باید به افراد توجه و اهتمام ورزند. چون اگر فردی در پایه ابتدایی به مشکل بخورد، قطعا در پایه‌های بالاتر آن مشکل را با خود همراه می‌سازد.»

فهبد در ادامه به رابطه تئاتر و مردم می‌پردازد و می‌گوید:«اختلاف زیادی در این رابطه بین تئاتر آلمان و ایران است. در آلمان هم هستند کسانی که دوست دارند با تئاتر به پُز روشنفکری خود برسند یا فخر هنری بفروشند اما اغلب نمایش‌ها در تلاش هستند تا مسائل و مشکلات مردم را بازتاب دهند. خبر دارم که در ایران با وجود هجمه‌های شدید اقتصادی، اعتصابات کارگری روز به روز در حال گسترش است و مردم به نشانه اعتراض به خیابان‌ها آمده‌اند اما تئاتر کشور هیچ رابطه‌ای بین خود و آنها احساس نمی‌کند و این باعث تاسف است. البته که اداره سانسور نیز در این قطعی ارتباط نقش مهمی دارد. این روزها در آلمان مسائلی چون نژادپرستی و اهمیت به حقوق همجنسگرایان و دگرباشها از جمله مسائل داغ جامعه است که تئاترهای زیادی با این موضوعات به روی صحنه می‌روند.»