پایگاه خبری تئاتر: فيلمساز اگر به قصه و روايت تسلط كافي داشته باشد، ميتواند با بهرهگيري از (ژانر) فيلمي استاندارد خلق كند. اساسا فيلمسازهاي ايراني با استفاده از ژانرِ ملودرام هميشه سعي دارند به عناوين مختلف به هدف مشخصي برسند اما خردهپيرنگهاي فراوان كه تبديل به حفره ميشوند يا پيروي از يك الگوي تكراري جلوي پيشرفت و فرآيند آنها را در شكلگيري فيلمنامه ميگيرد، «آستيگمات» فيلم مجيدرضا مصطفوي در اين آشفتهبازار كه فيلمها يا كمدي تجارياند يا ملودرام آپارتماني، يك فيلم استاندارد و بيادعاست. نكته مهم اين فيلم ايده، شكلگيري قصه و تبديل آن به فيلمنامه است. مصطفوي كه خود به همراه همكارش فيلمنامه را نوشته، قطعا ميدانسته قرار است كه يك فيلم ملودرام اجتماعي بسازد به همين جهت در قالب ژانر بسترسازي مناسبي براي بازگويي شرايط بحراني يك خانواده انجام شده، از سوي ديگر فيلمساز با تمركز در به وجودآوري لحظات رئاليستي كوشش فراواني كرده و توانسته به درستي به مسائل بحراني و بغرنج يك خانواده بپردازد.
اساسا معتقدم كه «آستيگمات» از زاويه نگاه كسري روايت نميشود اما كسري-پسر نوجوان فيلم- در يك بحران عميقتري قرار دارد. فيلمساز با تابوشكني نسبتا عميق براي اولينبار به بحرانهاي رواني جنسي در سن بلوغ پرداخته، مصطفوي بيآنكه قصد مشخصي داشته باشد كسري را هسته مركزي فيلمش قرار داده و توانسته با بسترسازي مطلوب ديگر شخصيتهاي فيلم را در چارچوب يك قصه ملودراماتيك خلق كند. مهران بيكار است و چند ماهي است كه اعتيادش به مشرب را ترك كرده و با پرورش زالو ميخواهد به پول زيادي برسد و از سوي ديگر سميرا يك زن يا مادر بيخيال است كه بيشتر از اينكه به فرزندش كسري برسد به فكر پول و سرمايه است. در اين ميان يك شخصيت درست از نظر فكري در فيلم حضور دارد كه آن مادر مهران است كه اي كاش جريان عشق و عاشقي اين مادر از فيلم حذف ميشد چراكه ارتباط مادر با حميد كاركردي در پيشرفت فيلم ندارد. با اينكه سكانس رو در رويي مادر با زن حميد بينظير خلق شده، اما فيلمساز براي حفظ ارزش جايگاه مادر در خانواده ميتوانست حميد را از فيلم حذف كند. در اين شرايط منفور بودن شوهر سابقش بيشتر به چشم ميآمد، اما در شرايط كنوني سكانسي كه مهران به خانه پدر ميرود و يك دختر جوان را در خانه ميبيند و آن ديالوگها را از دختر ميشنود نميتواند مساله حائز اهميت يا حس دلسوزانهاي از سوي مخاطب براي مادر باشد؛ اما همانطور كه گفته شد «آستيگمات» به تمامي مقولههاي اجتماعي درست و بجا ميپردازد فارغ از اينكه بخواهد در مسالهاي اغراق كند.
اين فيلم با اينكه موضوعِ تلخي دارد اما هرگز به سياهي نميرسد چراكه فيلمساز فقط قصد داشته يك زندگي ساده و بحراني را به مخاطبش نشان بدهد. در همين راستا مصطفوي به عناوين مختلف به هر يك از شخصيتهايش پرداخته و شايد اگر بخواهيم خيلي موشكافانه به مضمون فيلم بپردازيم جا داشت كه فيلمساز سميرا را به يك شخصيت مستقل تبديل كند. در شرايط فعلي سميرا در يك تيپ باقي مانده البته كه اين تيپ قابلِ پذيرش است؛ اما آستيگمات در كنار اين همه بحران خانوادگي كه پيش از اين شايد نمونهاش را در فيلمهاي ديگري ديدهايم، پرداخت درستي در به وجودآوري كسري كرده، بياييد به اين فكر كنيم كه چرا كسري براي معلمش نامه عاشقانه مينويسد؟ دقت كنيم كه كسري در بحرانيترين جاهاي فيلم حضور فيزيكي دارد و آنچه را كه ميبيند و ميشنود در حافظهاش ثبت ميكند. در اوايل فيلم مهران به مادر در حضور كسري از برگشتن سميرا ميگويد، در همان سكانس مهران به كسري از دختربازي و مخ زدن همكلاسياش ميگويد كه اساسا چرا بايد پدر به پسرش آن هم در اين سن درباره چنين موضوعي حرف بزند (كه البته اين موضوع به سطح جايگاه اجتماعي پدر مربوط ميشود. به ياد بياوريد كه مهران چگونه و با چه الفاظي با كسري حرف ميزند يا اينكه چه راحت جلوي او قليان ميكشد). در سكانس كلاس زبان حرف از ارنست همينگوي ميشود كه كسري فكر ميكند اين نام يك زن است، شايد خيلي از همسن و سالهاي كسري همين اشتباه را بكنند اما وقتي در چند سكانس جلوتر مشكل روحي كسري را ميفهميم براي ما جالب ميشود كه چرا كسري بايد فكر كند كه ارنست همينگوي يك زن است، از سوي ديگر كسري به خوبي از رابطه پنهاني مادربزرگش با حميد كه يكي از مدرسان كلاس زبان است خبر دارد، حتي در يك سكانس درباره اين موضوع با مادربزرگش حرف ميزند؛ در اين شرايط ميتوانيم به كسري حق بدهيم كه اين جسارت را پيدا كند و براي معلمش نامه عاشقانه بنويسد. بلوغ سني و نفهميدن كار درست و نادرست و تربيت اشتباه اجتماعي يا پرورشي از يك سو و ناديده گرفتن رفتار كسري از سوي مهران و سميرا از سوي ديگر باعث شده اين نوجوان با نوشتن يك نامه احساساتش را نسبت به معلمش ابراز كند. در اين فيلم كارگردان دست به يك نقد ميزد و آن نقد به شيوه غلط آموزش و پرورش است، سكانسي كه معلوم ميشود كسري آن نامه را نوشته هم مضمون نقدآميز دارد و هم فرم مناسب، ناظم مدرسه به جاي حرف زدن با كسري و اينكه جوياي علت نامه نوشتن شود، ترجيح ميدهد بدرفتاري كند يا برخورد فيزيكي انجام دهد. در چند سكانسِ جلوتر خانم معلم به مهران و سميرا ميگويد كسري را به مشاوره ببرند. اين دو سكانس نشان ميدهد آموزش و پرورش نقش زيادي در رفتار دانشآموزان ندارد و اساسا بحران جنسي يك نوجوان تازه بالغ شده را بايد يك مشاور برطرف كند! فيلمساز به درستي به هدفش رسيده اما باز هم ميتوانست روي اين مساله تاكيد بيشتري كند كه چرا آموزش و پرورش هيچ نقشي در تربيت فكري دانشآموزان به بلوغ رسيده ندارد.
هر اثر هنري موفقي ميتواند چند نكته منفي هم داشته باشد مثلا ميشود به چند مساله پرداخت كه در فيلم رها شده است. مهران و سميرا حتي مادربزرگ بعد از اينكه ميفهمند كسري نامه عاشقانه براي معلمش نوشته و حلقه مادرش را در پاكت گذاشته، هيچ حرفي به او نميزنند و خطايش را گوشزد نميكنند. دليل گذشتن از اين موضوع هرگز مشخص نميشود جز چند ديالوگ مهران به كسري در اتوبوس كه دردي را دوا نميكند. مساله بعدي نمك ريختن كسري در وان زالوهاست كه دليل اين كار نفرت از پدر به خاطر دست بلند كردن روي سميرا و مادربزرگ است اما اين مساله مهم خيلي راحت رها ميشود و به هيچوجه هم ديالوگ يا واكنشي ردوبدل نميشود كه مهران بفهمد چه كسي باعث تلف شدن زالوها شده؛ نكته عجيب اين فيلم در سكانس اول است؛ عمويي كه مرده! اساسا با هيچ متر و معياري نميشود اين سكانس را پذيرفت شايد اين سكانس براي فيلم ديگري باشد! چراكه مرگ اين عمو به فيلم هيچ ربطي ندارد و در ادامه فقط يك ديالوگ كوتاه از مراسم خاكسپاري ميشنويم يا اينكه پدر مهران از مرگ برادرش حرفي نميزند، نگارنده واقعا نميداند كاركرد سكانس اول براي چيست و چه كاربردي در روند درام دارد؟
سكانسي كه پدر علت فروش خانه را ميگويد از لحاظ فرم بصري به بهترين نحو شكل گرفته، سياهي تونل و فرورفتگي آن ميتواند نشاني از وضع اسفناك اين خانواده باشد، اما مصطفوي در پايانبندي كمي عجله كرده چراكه او ميتوانست با انسجام بيشتري فيلمش را به پايان برساند. در شرايط كنوني از نظر نشانهشناسي، برف مظهر پاكي است و شايد اين برف نشانهاي از يك اميد باشد و تلخيهاي اين خانواده به پايان برسد. آستيگمات از نظر كارگرداني و فرم بصري فيلم استانداردي است. مصطفوي علاوه بر نگارش فيلمنامه در چيدمان ميزانسن هم هوشمندانه عمل كرده، هيچ نكتهاي در فيلم كم يا زياد نيست. قابها با مهارت لازم گرفته شده حتي دوربين روي دست روزبه رايگا به تمركز مخاطب آسيب نميرساند البته كه تدوين بهرام دهقاني به اين فيلم ياري رسانده و باعث تداوم ريتم شده است.نكته مهم فيلم براي نگارنده بيشك بازي محسن كيايي است كه اين بار باعث غافلگيري مخاطب شده است. اساسا كيايي در بيشتر فيلمهايي كه بازي كرده نقشهاي گذشتهاش را تكرار كرده اما در اين فيلم بهدليل فيلمنامه بينقص و كارگرداني مناسب توانسته يك شخصيت جديد و مستقل را بازي كند. بازي مهتاب نصيرپور در بعضي از سكانسها قابل ستايش است اما در چند نماي كوتاه بازي او ما را به ياد بازيهايش در صحنه تئاتر مياندازد. باران كوثري در كنار محسن كيايي به خوبي درخشيده اگرچه در بعضي از سكانسها ما را ياد محدثه فيلم كوچه بينام مياندازد. بيشك اگر هيات انتخاب جشنواره پيشين فجر كجسليقگي نميكردند و اگر اين فيلم ميتوانست در جشنواره ملي فجر حضور پيدا كند، قطعا آستيگمات ميتوانست در چند بخش نامزد يا سيمرغ بگيرد اما به هر جهت فيلمساز فيلمش را براي مردم ميسازد. «آستيگمات» يك اثر بيادعاست كه قصد ندارد به هر طريقي مخاطب را تلكه كند، در اين شرايط نابسامان كه فيلمهاي سخيف و لوس از كارگردانهاي بنام اكران ميشود، آستيگمات به عنوان دومين فيلم كارگردانش يك اتفاق خوب محسوب ميشود.