ایگاه خبری تئاتر: همین ابتدای کار یادآور شوم که این مطلب نقد فیلم نیست. شاید اگر قرار بود این یادداشت تنها درباره فیلم «غلامرضا تختی» تازهترین ساخته بهرام توکلی باشد، میشد جملهای کلیدی را با این مضمون درباره این اثر سینمایی نقل کرد: تکلیف «غلامرضا تختی» با خودش معلوم است. این مهمترین خصیصه اثر تازه فیلمسازی است که اگر تختی به روایت توکلی را دیده باشید، میتوانید با نگارنده همعقیده شوید که کارگردان «غلامرضا تختی» اتفاقاً بهترین انتخاب برای ساخت فیلمی درباره جهان پهلوان معاصر ما ایرانیهاست. فیلمنامهنویس «غلامرضا تختی» پذیرفته که او خودکشی کرده است و فیلم با همین تصویر آغاز میشود. یک فرد معروف تصمیم میگیرد که به دفترخانه برود، وصیت کند، نامه خداحافظی بنویسد و شربت مرگ را سر کشد. به این ترتیب بهرام توکلی که در کارنامه خود آثاری چون «پرسه در مه»، «اینجا بدون من» و «آسمان زرد کمعمق» را دارد، بهترین گزینه برای ساخت فیلمی درباره غلامرضا تختی با این روایت خواهد بود. این در حالی است که افراد بسیاری در طول سالهای اخیر روایتی متفاوت از تختی ارائه دادهاند. روایتی که باعث میشود کسانی چون مرحوم جمشید مشایخی حرفهای دیگری درباره تختی به زبان آورند و واکنشهای فراوانی را نیز با خود به همراه داشته باشد. و این شاید همان دلیلی باشد که روایت توکلی از تختی به دو گروه موافقین و مخالفین تقسیم شود. موافقین و مخالفینی که شاید بیش از هر چیز بحث آنها نیز درباره خود شخصیت تختی و آنچه بر او گذشت، باشد. شخصیتی که هنوز نمیتوان با یک قاطعیت درباره او و مرگش سخن گفت اما فیلم توکلی در این میان کمک زیادی به مخاطبان خواهد کرد. این کمک از آنجا ناشی میشود که روایتی از دردها، دغدغهها و سختیهای تختی در زندگی را به مخاطب نشان میدهد. مخاطبی که شاید بیش از آنکه درگیر دلیل و چرایی مرگ تختی باشد، این فرصت را دارد که به آنچه بر او گذشته، فکر کند. فارغ از موافقان و مخالفان سینمایی با اثر بهرام توکلی، باید به این نکته توجه کرد که این گونه دستهبندیها پیرامون شخصیتی شکل میگیرد که از همان روز مرگ تبدیل به جزئی از تاریخ شدهاند. غلامرضا تختی بیشک از همان زمانی که چشم از دنیا فرو بست - فارغ از دلیل منجر به مرگ - تبدیل به جزء مهم و اساسی از تاریخ معاصر ایران شد. تاریخی که بخش مهمی از آن در هالهای از تردید قرار دارد. تاریخی که نشان میدهد یک چهره معروف چگونه بلیت مرگ را در دست میگیرد و یک انتخاب ساده انجام میدهد. این همان ماجرایی است که شاید بتوان دوباره درباره غلامرضا تختی به آن فکر کرد. تفکری که نتیجه آن میتواند بخشی از درمان امروز ما باشد.