پایگاه خبری تئاتر: معمولا منتقدان رغبتی به نقد و بررسی آثار کمدی از خود نشان نمیدهند و مانند عوام، این گونه از هنرهای نمایشی را فاقد لایههای تحلیلی میپندارند. منتقدان عصاقورت دادهای که به خیال خود، هنر عبوسوار را نماینده جامعه پیشرو و مغزمتفکر روشنضمیران دانسته و از این جماعت پیروی میکنند. برای بنده بسیار پیش آمده که بعد از تماشای نمایشی کمدی، وقتی در جمع همکاران سوال میکردم که نظرشان درباره اثر چیست، با اکراه پاسخ میدادند که «کمدی است دیگر» که یعنی انتظارات زیادی از این آثار نباید داشت. البته این مساله فقط مختص کشورعزیز ما نیست بلکه از این دست بزرگواران در همه جای دنیا یافت میشود. یون چئول کیم، رئیس انجمن جهانی منتقدان تئاتر در یکی از مقالات خود تحت عنوان رابطه نمایش و نقد (۱) به دستهبندی این دست از منتقدان پرداخته است. از نظر حقیر کمدی یکی از پیچیدهترین و دشوارترین گونههای هنرهای نمایشی است که نه تنها جای بسیار برای نقد و تحلیل دارد بلکه بستری مهیا میسازد تا منتقد بتواند مرز باریک و نامرئی میان طنز و ابتذال را برای مخاطبان خود شفاف کند.
کمدی به شکل جدی وابسته به موقعیت است. یعنی اگر موقعیت در ذات خود هزل و کمیک نباشد، پدیده کمدی بال و پر نگرفته و به گویی به مقصود خود نرسیده است. این که خودِ موقعیت چگونه تعریف میشود را می توان در مقالهای جداگانه و به شکلی مبسوط به آن پرداخت اما به صورت خلاصه میتوان اشاره کرد که موقعیتها دربرگیرنده اشتباهات و سوءتفاهمهای انسانی هستند که وابستگی کامل به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هر قوم و ملتی دارند. هرچه موقعیتها با ساختار طبیعی خود همسانی بیشتری داشته باشد، افراد بیشتری از طبقات مختلف یک جامعه با آن ارتباط برقرار میکنند. پس پرواضح است که در نقد یک اثر کمدی، ابتدا باید موقعیت آن را تشریح و واکاوی کرد. موقعیت یک اثر کمدی سطح یک اثر را برای ما باز کرده و فاصله آن تا ابتذال را برای ما روشن میسازد. با این وصف به سراغ نمایش «یک ساعت آرامش» میرویم. موقعیت این نمایش این گونه است: میشل، مردی میانسال است که بعد از سالها صفحه موسیقی گروه مورد علاقهاش که به گفته خود بسیار نایاب است را در بازار دستفروشان پیدا کرده و به سرعت به خانه آمده تا آن را روی گرامافون گذاشته و در آرامش به آن گوش دهد. حال هروقت که میخواهد این کار را بکند، سروکله پسر، همسر، همسایه و کارگر خدماتی پیدا میشود و مشکلاتی و موانعی را به وجود میآورند تا میشل نتواند با آرامش به صفحه مورد علاقهاش گوش دهد. میشل هر بار که مانعی را با ترفندهای مختلف از سر راه برمیدارد، موانعی دیگر از راه میرسند و شرایط را برای او بحرانی میسازند تا جایی که پرده از روابط نامشروع خود و همسرش با دوستان مشترکشان برداشته میشود. هرچند که این دست از موقعیتها بسیار کلیشه و در نمایشنامههای کمدینویسان خبره و معروف به حد فراوان استفاده شده است، اما با این حال این موقعیت همچنان توان کشش انتقال وضعیت کمیک به مخاطب را داشته و از پس تحمل وزن آن برمیآید. مشکل از آن جایی شروع میشود که گروه اجرایی و بالاخص گروه کارگردانی و بازیگری نیز باید در انتقال این موقعیت سهم بهسزایی را ایفا کنند که متاسفانه چنین روی نداده است. انتخاب امیرمهدی ژوله به عنوان میشل این نمایش، حال به سبب این که نویسنده و کمیکنویس خوبی است یا در چند استندآپ کمدی تلویزیونی موفق ظاهر شده دلیل موجهی نمیشود که بتواند نقشی به ظاهر ساده اما پیچیدهای را روی صحنه تئاتر ایفا کند. استفاده بیمورد از دستان و عدم کنترل روی بدن و صدا و فقدان هوش کافی در ایفای کمیکوار این نقش، ضربهای جدی به اثر وارد آورده است. تصور کنید که یک اثر کمدی توسط یک گروه اجرایی ناشی و آماتور به روی صحنه بیاید، سرانجام این نمایش کاملا واضح و مشخص است. موقعیتهای خُرد نمایش در جایجای اثر توسط کارگردان کاشته و در لحظات مشخص برداشت میشوند. کنترل ریتم این کاشتها و برداشتها از خصوصیات بارز یک کمدیساز است که باید در این امر از تبحر خاصی برخوردار باشد وگرنه اثر آن لذت و شیرینی خود را به طور کل از دست میدهد.
فلوریان زلر که در اکثر آثار خود، تم خیانت و مسائل جنسی و زناشویی را با لحنی کمیک در اختیار میگیرد (پرواضح است که چرا مورد استقبال کارگردانان ما قرار گرفته)، در این اثر نیز قاعده را بر همین اساس بنا نهاده است. زلر مراحل مختلف نمایشنامه را به گونهای طراحی میکند تا نقطه بحران برای شخصیت میشل بسازد. با این رویکرد که همه چیز میتواند بر وفق مراد نباشد اما کاملا خندهدار به ظاهر برسد. پس چه جهان مسخره و مضحکی! تمام تلاش نمایشنامه گذار از خیانتها و مسائل پیرامونی آن است نه توقف روی آن. رسیدن به این جهان مضحک باید دغدغه اصلی گروه اجرایی میبود که نبود متاسفانه. به طور کلی اگر طراحی، بازیگری و کارگردانی یک اثر کمدی ضعیف باشد، دیگر دل ما به چه چیزی خوش باشد. حال آن که باید حسرت پنجاه هزار تومانی که هدر رفت را هم بخوریم. باکی نیست. این نیز بگذرد...
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
منبع نشریه صحنه معاصر- انتشارات اگزیت- ترجمه شیرین میرزانژاد