یکی از پاشنه‌های آشیل ما در تئاتر، نداشتن گروه‌های تئاتری منسجم و به رسمیت نشناختن آن‌ها از سوی حاکمیت است.

پایگاه خبری تئاتر: روح‌الله جعفری را از سال‌ها پیش می‌شناسیم... در ابتدا در مقام یک کارگردان جنجالی که دلش می‌خواست پروپاگاندایی پر و پیمان راه بیندازد برای اینکه خودش و آثار نمایشی‌اش دیده شود. البته در آن سال‌ها دوستی داشت که از این حال و هوا لذت بسیار می‌برد و با رفتن او از ایران، رفته رفته شخصیت معقول، آرام و ماخوذ به حیای جعفری برای ما آشکارتر شد؛ زیرا که او دلش می‌خواست کار کند و حتی به فرم و محتوای درخور تامل نیز بسیار بها می‌داد. رفته رفته پژوهش‌ها و تدریس‌اش در دانشگاه برای‌مان مسجل شد که این جعفری بسیار هوشیار و دانشمند است و هرگز هم اهل جار و جنجال نیست و خود نیز شخصیت معقول و منتقدی دارد که نسبت به مسائل فرهنگی و هنری کنش‌مند است. او کم کم با قلمش مسیر را برای طرح پرسش‌های بنیادین هموار کرد و هر پژوهشی که منتشر می‌کرد به دنبال راهگشایی از امور و دشواری‌های موجد برآمده بود.

دکتر روح‌الله جعفری استادیار دانشگاه آزاد اسلامی؛ واحد علوم و تحقیقات‌، سرپرست گروه تئاتر گیتی، کارگردان تئاتر، منتقد و پژوهشگر است.

او فارغ‌التحصیل در رشته مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی در مقطع دکترای تخصصی از دانشکده مدیریت و اقتصاد، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی (1392)، فارغ‌التحصیل در رشته کارگردانی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی (1386)، فارغ‌التحصیل در رشته بازیگری در مقطع کارشناسی از دانشگاه آزاد اسلامی (1382) و فارغ‌التحصیل در رشته هنرهای نمایشی از هنرستان هنری صدا و سیما (1377) بوده است.

جعفری مؤلف کتاب دوجلدی "گروه هنر ملی از آغاز تا پایان 1335 - 1357" است. برای این کتاب، دو رییس‌جمهور پیشین ایران، زنده‌یاد آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و رییس دولت اصلاحات، مقدمه‌ای به‌صورت اختصاصی نوشته‌اند؛ همچنین سیدرضا صالحی امیری، وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی به جعفری برای انجام این پژوهش، از طریق نوشتن پیام، تبریک گفته است.

جعفری برای تألیف این کتاب، پژوهشگر برگزیده انجمن منتقدان خانه تئاتر ایران (1395) شد.

این کتاب برای اولین‌بار در دهمین سالگرد "مرکز ملی خدمات زبان‌ها" در امریکا که در شهر لانگ ‌بیچ ایالت کالیفرنیا برگزار شد، معرفی و در آن‌جا به‌عنوان نماینده فرهنگی ایران (1396) به نمایش گذاشته شد.

همچنین این کتاب در سی‌و پنجمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، در گروه هنر و در بخش هنرهای نمایشی، کاندید کتاب سال شد و در این بخش، شایسته تقدیر (1396) شد.

کتاب دیگر این نویسنده و استاد دانشگاه، "پژوهشی در ترویج فرهنگ تئاتر" (۱۳۹۴) است. این کتاب اثر برگزیده همایش ملی جایزه کتاب سال دانشگاه آزاد اسلامی شد و جایزه ابن‌سینا (۱۳۹۴) به آن تعلق گرفت.

جعفری برای نگارش این کتاب، پژوهشگر برگزیده انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر ایران (۱۳۹۴) شد.

او مؤلف کتاب "فرهنگ، تئاتر و فراغت" (1395) است. مقدمه این کتاب را سیدرضا صالحی امیری نوشته است.

به بهانه این پژوهش‌ها به روح‌الله جعفری گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

آقای جعفری از کجا با هنر آشنا شدید و اولین هنری که با آن آشنا شدید، چه بود؟ من در یک خانواده فرهنگی بزرگ شدم و از کودکی، ذهن جست‌وجوگر و کنجکاوی داشتم. در خانواده ما پدر و مادرم به خواندن کتاب بسیار بها می‌دادند و هنوز هم می‌دهند. به‌همین علت، بسیار زود و از سنین کودکی با کتاب مأنوس شدم. به‌یاد دارم قبل از آن‌که به مدرسه بروم، پدرم صفحه‌ها و نوارهای قصه‌ای را که کانون پرورش فکری کودکان منتشر کرده بود، برایم تهیه می‌کرد و من از طریق گوش دادن به آن‌ها به دنیای قصه و داستان، علاقمند شدم و آرزو می‌کردم که هر چه سریع‌تر به مدرسه بروم تا خواندن و نوشتن یاد بگیرم تا بتوانم کتاب بخوانم.

اولین‌ بار داستان "ماهی سیاه کوچولو" را از طریق صفحه‌ای که پدرم برایم گرفته بود، گوش دادم و با آن آشنا شدم. همراه این صفحه، کتاب "ماهی سیاه کوچولو" هم بود. نویسنده این کتاب، صمد بهرنگی است. این کتاب، مصور بود و تصاویر زیبایی داشت و تصویرگر آن فرشید مثقالی است. صفحه‌ دیگری که بسیار دوست داشتم و بارها و بارها داستان‌های آن را که همراه با شعر و موسیقی است، گوش کردم، "رنگین‌کمون" اثر ثمین باغچه‌بان بود. یکی از آن داستان‌ها که به‌صورت آهنگین است و موسیقی دلنشینی دارد، "باغ ما پرچین داره" است. هنوز شروع آن را به‌یاد دارم: باغ ما پرچین داره/ میوه شیرین داره/ گل و چشمه و آهو/ لاله و نسرین داره/ فلفل نبین چه ریزه/ بشکن ببین چه تیزه. بعدها متوجه شدم که نقاشی رو و داخل جلد این صفحه را که بسیار هم زیباست، پرویز کلانتری کشیده است.

اولین هدایایی که از پدر و مادرم گرفتم، کتاب بوده است. اتفاقاً در روز گذشته به کتابی در کتابخانه‌ام برخوردم که آن را پدرم در نه‌سالگی به من هدیه داده بود. نام این کتاب "ماجراهای الیور توئیست" است. این کتاب چارلز دیکنز توسط یوسف قریب ترجمه شده است و انتشارات بنگاه مطبوعاتی گوتنبرگ آن را در سال 1337 چاپ کرده است. پدرم این کتاب را در تاریخ 20 بهمن 1367 به من هدیه داده و داخل آن را برایم امضا کرده است.

بعد از آن‌که خواندن و نوشتن یاد گرفتم، کتاب‌هایی از ژول‌ورن، مثل "دور دنیا در هشتاد روز"، "شهر شناور"، "ناخدای پانزده‌ساله"، "پنج هفته در بالن"، "فانوسی بر تارک دنیا" و... را خواندم. در آن زمان، خواندن این کتاب‌های علمی‌تخیلی برای من بسیار هیجان‌انگیز بود. همچنین از هرژه کتاب‌های مصور تن‌تن و میلو را خواندم که متعلق به انتشارات یونیورسال است. هنوز نام تعدادی از این کتاب‌ها را به یاد دارم: "جواهرات کاستافیوره"، "ستاره اسرارآمیز"، "ماجرای تورنسل"، "اسرار اسب شاخدار"، "روی ماه قدم گذاشتیم" و...

در کنار خواندن این کتاب‌ها، پدرم مرا با محمدعلی جمال‌زاده آشنا کرد. وقتی کلاس دوم دبستان بودم، پدرم از جمال‌زاده برایم داستان کوتاه "کباب غاز" را خواند. این داستان را بسیار دوست داشتم و با آن ارتباط برقرار کردم. به‌یاد دارم هنگامی که در کلاس چهارم دبستان بودم، پدرم صفحه "شهر قصه" بیژن مفید را به من هدیه داد تا آن را گوش کنم. به‌یادگار از ایشان، هنوز این هدیه باارزش را دارم.

آن زمان نمایش هم می‌دیدید؟

پدرم به‌دلیل مشغله کاری و مسئولیتی که داشت، در تهران به‌صورت متمرکز نبود. به‌همین علت، تا سن نه‌سالگی فقط دو بار توانستم که نمایش ببینم. هر دو بار را هم با مادرم رفتم و نمایش دیدم. یکی از این دو نمایشی که دیدم، "شاهزاده و گدا" هادی مرزبان بود. برای من اما هنگامی دیدن نمایش تبدیل به نیاز شد که به هنرستان هنری صداوسیما رفتم. من به جای دبیرستان به هنرستان رفتم و در رشته هنرهای نمایشی مشغول به تحصیل شدم. در آن چهار سال به‌صورت مستمر، دروس مختلفی همچون مبانی نمایشنامه و فیلم‌نامه‌نویسی، تاریخ نمایش، تجزیه و تحلیل آثار نمایشی، اصول طراحی صحنه، حجم‌شناسی، بازیگری، فن بیان، کارگردانی و... را خواندم. در این مدت و قبل از آن‌که از هنرستان صداوسیما فارغ‌التحصیل بشوم، کتاب "تاریخ تمدن" ویل‌ دورانت را خواندم. در همان ایام، کتاب سه‌جلدی "ادبیات نمایشی در ایران" نوشته یحیی آریان‌پور را هم خواندم. تحصیل در هنرستان این فرصت را به من داد که به صورت نظام‌مند نمایشنامه بخوانم و با تئوری‌ها و نظریه‌های برشت، استانیسلاوسکی و یا پیشروانی همچون آنتونن آرتو، ادوارد گوردون کریگ و آدولف آپیا آشنا شوم. در ضمن، در آن‌جا برای اولین‌بار با معنای دراماتورژی نیز آشنا شدم. مهمترین و تأثیرگذارترین معلم‌های‌تان در هنرستان صداوسیما چه کسانی بودند؟ برای من که عاشق کتاب خواندن و البته هنر و به‌خصوص هنر نمایش هستم، دوره چهار ساله هنرستان صداوسیما، بسیار مفید بود. از سر صدق می‌گویم که این دوره برای من برابر با دوره چهارساله‌ دانشگاه در مقطع کارشناسی بود.

در هنرستان صداوسیما آقایان سلامی به ما "تاریخ نمایش"، طباطبایی "مبانی فیلم‌سازی و برنامه‌نویسی"، خندان "تجزیه و تحلیل آثار نمایشی، بازیگری و فن بیان"، چراغی "مبانی نمایشنامه و فیلم‌نامه‌نویسی و مبانی کارگردانی"، سروندی "اصول طراحی صحنه و حجم‌شناسی"، نخجوان "ادبیات فارسی"، شاهرخی "ریاضی"، اکبرزاده "نقاشی"، پورمندان "موسیقی" و... درس می‌دادند. یادآوری آن دوران برای من خاطره‌انگیز است و همیشه با احترام از آن دوره چهار ساله، معلم‌هایم و همچنین هم‌کلاسی‌هایم یاد می‌کنم.

در آن زمان مدیر هنرستان صداوسیما چه کسی بود؟

به‌یاد دارم مسؤل امور دفتری در هنرستان صداوسیما، آقای حسین‌زاده بود. ناظم ما آقای هراتیان، معاون آقای خدایی و مدیر هنرستان، آقای حاتمی بود.

برای تحصیل، هنرستان صداوسیما را خودتان انتخاب کردید؟ چرا سراغ ادبیات نرفتید؟

در دوره تحصیل در مقطع راهنمایی، تعدادی از آثار جمال‌زاده و صادق هدایت را خواندم. آشنایی با آثار هدایت باعث شد که جنبه‌های دراماتیک ادبیات برایم معنایی تازه پیدا کند و به آن بیاندیشم که چطور می‌توان در این حوزه ورود کرد و به‌صورت نظام‌مند درباره آن خواند و کار کرد. دوست داشتم کشف کنم که علاوه‌بر داستان، رمان و یا قصه، شکل‌های دیگر ادبیات، چه کارکردی در جذب مخاطب دارد. از پدرم کمک گرفتم و با راهنمایی ایشان، دریافتم که برای آشنا شدن به ادبیات دراماتیک، باید کتاب‌های مرجعی را در این‌خصوص بخوانم. به‌یاد دارم که پدرم کتاب "فن نمایشنامه‌نویسی" اثر لاجوس اِگری را برایم گرفت و من آن را خواندم. این کتاب را دکتر مهدی فروغ ترجمه کرده است. بعد از خواندن تعدادی کتاب در این حوزه، متوجه شدم که ادبیات نمایشی، دنیایی است که می‌تواند سرگشتگی مرا در پاسخ به سوال‌هایی که در ذهنم نقش بسته بود، پاسخ دهد.

در هنرستان صداوسیما دو رشته برای تحصیل وجود داشت: هنرهای نمایشی و هنرهای تجسمی. با پیشنهاد پدرم در سال 1373 در کنکور هنرستان صداوسیما شرکت کردم و در رشته هنرهای نمایشی، جزو سه نفر اول آن دوره شدم. به‌یاد دارم در آن دوره، بیست‌وشش نفر توانستند از سد کنکور هنرستان صداوسیما در رشته هنرهای نمایشی عبور کنند. چندی بعد هم پنج نفر دیگر به جمع ما اضافه شدند. چند سال قبل، یکی از ما سی‌ویک نفر این دنیا را ترک کرد. عزیزی که از این دنیا رفت، حمید پادگانه نام داشت که بسیار خلاق بود. خداوند دوستدار زیبایی‌ها، ایشان را و من و ما را بیامرزد.

فضای دانشگاه برای شما چگونه بود و چقدر به معلومات شما اضافه کرد؟ بعد از اخذ دیپلم هنرهای نمایشی از هنرستان صداوسیما، در کنکور دانشگاه آزاد اسلامی شرکت کردم و در رشته نمایش قبول شدم. گرایش من در این مقطع از تحصیل، بازیگری بود، اما چون عاشق ادبیات نمایشی بودم، هم‌زمان در این مقطع از تحصیل، در همه کلاس‌های مربوط به این گرایش، هم حاضر شدم.

رشته نمایش یکی از رشته‌های مهم هنری در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی جهان و از محبوب‌ترین و پرمخاطب‌ترین رشته‌ها است. ادبیات نمایشی از گرایش‌های اصلی هنرهای نمایشی است که ارتباط مستقیم با ادبیات و فلسفه دارد. ادبیات نمایشی علاوه بر ارتقای هنرهای نمایشی و اجرایی، می‌تواند در تمامی عرصه‌های علوم انسانی مؤثر باشد.

واقعیت این است که بسیاری از دروس و سرفصل‌های ارائه‌شده در مقطع کارشناسی، مثل تاریخ ادبیات نمایش، اصول و فنون نمایشنامه‌نویسی، آشنایی با ادبیات معاصر ایران و جهان، موسیقی در نمایش، سبک‌های ادبی جهان، شیوه‌های نمایش در ایران و... برای من تکراری بود، چراکه آن‌ها را در هنرستان خوانده بودم. به‌همین علت، به‌جای تمرکز بر آن‌چه که ارائه می‌شد، شروع به مطالعه کتاب‌هایی کردم که آن‌ها را نخوانده بودم. البته ادبیات و فلسفه نیز خواندم. در آن دوران، کتاب‌هایی چون "فتوت‌نامه سلطانی" نوشته واعظ کاشف سبزواری، "داستان و نقد داستان" نوشته احمد گلشیری، "ساختار و تأویل متن" نوشته بابک احمدی، "شیوه‌های نقد ادبی" نوشته دیوید دیچز، "از صبا تا نیما" نوشته یحیی آریان‌پور و... را خواندم.

بلافاصله بعد از اتمام تحصیل در مقطع کارشناسی، در کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی شرکت کردم و در رشته نمایش قبول شدم و کارگردانی تئاتر خواندم. سپس در مقطع دکتری، در رشته مدیریت و برنامه‌ریزی امور فرهنگی، تحصیل کردم. گرایش من در این دوره از تحصیل، تصمیم‌گیری و خط‌مشی‌گذاری مدیریت فرهنگی بود. در این دوره از تحصیل، با نگارش رساله "طراحی الگوی عوامل اثرگذار بر فرهنگ تئاتر و تعیین جایگاه آن در اوقات فراغت اقشار کم‌درآمد و پردرآمد شهر تهران" فارغ‌التحصیل شدم.

دانشجو در مقطع کارشناسی، بر اساس منابع مختلفی که به آن‌ها رجوع می‌کند، اطلاعاتی را فرا می‌گیرد و در مقطع کارشناسی ارشد، دانسته‌هایش را ارتقا می‌دهد و ورود به دنیای تجزیه و تحلیل مطالب می‌کند و در مقطع دکتری، استنتاج خود را از آن‌چه که فراگرفته، ارائه می‌دهد. کلید موفقیت یک دانشجو، خوب خواندن و درک آن‌چیزی است که آن را خوانده است.

در  هنرستان به پژوهش و نوشتن بها داده می‌شد؟ در آن‌جا آموزش همراه با پژوهش توأم بود و هنرجو را تشویق می‌کردند که فقط متکی به آن‌چه که معلم در کلاس می‌گوید، نباشد. به‌یاد دارم در کلاس تاریخ نمایش، آقای سلامی از ما می‌خواست که درباره "آیین آبیدوس"  و یا "جشنواره سپاس"، تحقیق و پژوهش کنیم. او این فرصت را به ما می‌داد که نتیجه تحقیق و آن‌چه را که نوشته بودیم، در کلاس ارائه دهیم. ما در هنرستان یاد گرفتیم که اعتبار یک اثر پژوهشی به منابعی است که پژوهشگر به آن‌ها رجوع کرده و از آن‌ها استفاده می‌کند.

متأسفانه بعدها نقش هنرستان صداوسیما در وزارت آموزش و پرورش، کم و کم‌رنگ‌تر شد. درحال حاضر، با آن‌که ساختمان این هنرستان، همچنان سرپا است، اما کارکرد محتوایی‌اش را از دست داده است. اگر در وزارت آموزش و پرورش، نظام آموزشی که در هنرستان صداوسیما دنبال می‌شد، تقویت می‌شد، امروز شاهد بالندگی نیروهای انسانی بودیم که هم در دانشگاه و هم در محیط‌های فرهنگی و هنری، نقش کلیدی داشتند. سیاست‌های یک‌بام و دو هوای دنبال‌شده در وزارت آموزش و پرورش، باعث ویرانگری این نظام آموزشی درست شد. اگر آموزش و پرورش یک کشور بالنده باشد، آن جامعه رشد می‌کند و اگر آموزش و پرورش، عقیم و ابتر باشد، سقوط آن جامعه و ملت حتمی است.

در آن مقطع از تحصیل به ما یاد داده شد که انسان‌های بی‌تفاوت و منفعلی نسبت به جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، نباشیم. به ما یاد داده شد که در کارهای جمعی، باید پشت و پناه همدیگر باشیم. به ما یاد داده شد که از طریق کتاب خواندن، نمایش و فیلم دیدن، موسیقی گوش کردن و تحقیق و پژوهش کردن، می‌توان به آینده‌ای روشن رسید؛ البته به‌شرطی که واقع‌گرا باشیم و هزینه و تاوان رسیدن به فردایی بهتر را بپردازیم.

اولین مشق‌های پژوهشی‌تان چه بود؟ هنگامی که در هنرستان صداوسیما مشغول به تحصیل بودم، نمایشنامه‌های آقای بهرام بیضایی را خواندم. در آن مقطع از تحصیل، از ایشان کتاب "نمایش در ایران" و از آقای جنتی عطایی کتاب "بنیاد نمایش" را هم خواندم. با خواندن کتاب "نمایش در ایران" دریافتم که برای تحقیق و پژوهش کردن باید اصول آن را فرا بگیرم. پس از مدتی، اولین تحقیق و پژوهش خود را در قالب مقاله‌ای، با عنوان "چگونگی پیدایش نمایش تخت حوضی در ایران" آغاز کردم. این اولین مقاله‌ای است که با اصولی که فرا گرفته بودم، نوشتم. بعد از نوشتن این مقاله، آن را برای معلمم، آقای سلامی خواندم. او انسان جدی و منظمی بود که بر کارش اشراف داشت. او مرا تشویق کرد که به نوشتن و پژوهش کردن ادامه بدهم و البته ایرادهایی را هم که داشتم، به من یادآور شد. بعد از این پژوهش، درباره "بررسی ریشه تاریخی سیاه در نمایش ایرانی" و همچنین تعزیه شروع به پژوهش و نوشتن کردم. در حال حاضر نمی‌خواهید مطالبی را که در آن زمان نوشتید، چاپ کنید؟ چندی پیش جرقه‌ای در ذهنم خورد که مجموعه‌ مطالبی را که در چهار سال هنرستان در قالب مقاله نوشتم، چاپ کنم و در مقدمه آن بنویسم که این نوشته‌ها مربوط به سال‌هایی است که نویسنده در هنرستان صداوسیما تحصیل می‌کرده است. اگر این مجموعه‌ مطالب چاپ شود و مخاطب آن را بخواند، درمی‌یابد که یک نوجوان چگونه با هنر نمایش آشنا شده و در آن برهه از زمان، چه دغدغه‌هایی را دنبال می‌کرده است.

از نظر شما نظام دانشگاهی می‌تواند هنرمند تربیت کند؟

دانشگاه، هنر و هنرمند و یا نیروی خلاقه هنری به وجود نمی‌آورد، بلکه دانشگاه، نظم، تربیت و سرعت رسیدن هنرمند به امر خلاقه و یاد گرفتن و فکر کردن و اندیشیدن را در انسان زنده می‌کند. دانشگاه، هنرشناس و کارشناس تربیت می‌کند و نه هنر خلاقه و البته این وظیفه بزرگی است، چون بدون آن هنر خلاقه، الکن است.

آیا در دانشگاه روی سوژه خاصی متمرکز شدید و درباره آن پژوهش کردید؟ بله. در مقطع کارشناسی به صورت دقیق‌تر در ارتباط با شکل‌واره‌های نمایش ایرانی تحقیق کردم. موضوع دیگری که در این مقطع از تحصیل برایم جذاب شد و درباره آن تحقیق کردم، مربوط به تجزیه و تحلیل ضرباهنگ (ریتم) در ساختار و ساختمان تئاتر مدرن بود. من در هنرستان صداوسیما نمایشنامه‌های بکت، یونسکو و ژنه را خوانده بودم و حالا برایم جذاب بود که وقتی بخواهم این متن‌ها را اجرا کنم، چطور می‌توانم ضرباهنگ اثر را کشف کرده و به مخاطب منتقل کنم. این تحقیق و پژوهش برای من از نوع کاربردی بود و نتیجه به‌دست‌آمده در پژوهشم را هنگامی که نمایش ترجمه‌شده فرنگی کار کردم، به‌صورت عملی در کار لحاظ کردم.

در مقطع کارشناسی ارشد نیز همچنان به مطالعه، تحقیق و پژوهش در زمینه هنر نمایش ادامه دادم. در این دوره از تحصیل، به‌صورت دقیق درباره شکل‌گیری گروه‌های نمایشی در قبل و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و نقش آن‌ها در تاریخ تئاتر معاصر ایران، تحقیق و پژوهش کردم. البته در همان دوران نیز به‌عنوان منتقد در روزنامه‌ها و مجله‌ها نقد می‌نوشتم و تئاترها و فیلم‌هایی را که می‌دیدم، تحلیل می‌کردم.

از چه سالی شروع به نوشتن نقد کردید؟

من در سال 1373 به هنرستان صداوسیما رفتم و از سال 1375 شروع به نوشتن نقد کردم. نوشتن نقد این امکان را به من می‌داد تا آن‌چه را که خوانده بودم، در تحلیل فیلم و تئاتر از آن‌ها استفاده کنم. نوشتن نقد در آن سال‌ها برای من بسیار سازنده بود، چراکه اگر درباره مسئله‌ای آگاه نبودم، باید منابع مرتبط به آن را پیدا می‌کردم و آن‌ها را می‌خواندم تا بتوانم راجع‌به آن بنویسم و صحبت کنم. شما هم‌زمان با تحصیل، نمایشی را هم کارگردانی کردید؟ بله. به‌یاد دارم که در هنرستان صداوسیما سالن تئاتر نداشتیم، اما هنرجویان، شور و شوق زیادی برای اجرای نمایش داشتند و این موضوع باعث شد که بعد از مدتی در طبقه زیرین هنرستان یک سن نمایش درست کنند و تعدادی هم صندلی آهنی تهیه کردند تا در آن محل، هنرجویان بتوانند نمایش اجرا کنند. در ساختن سن نمایش، هنرجویان مشارکت کردند و کار به‌صورت گروهی انجام شد. بعدها دیوارها و پنجره‌های این محل با شانه‌های تخم‌مرغ، پوشانده شد تا حالت آگوستیک به‌خود بگیرد. قبل از اختصاص این محل به سالن نمایش، تمرین‌های مرتبط با کلاس‌های عملی، چون درس فن بیان، در آن‌جا دنبال می‌شد. من نمایش "غروب در دیاری غریب" نوشته بهرام بیضایی را در همان ایام کار کردم. برای اجرای این نمایش، نیاز به گرفتن مجوز نویسنده داشتم. شماره‌ تلفن آقای بیضایی را پیدا کردم. با او تماس گرفتم و خواسته‌ام را مطرح کردم. برخورد آقای بیضایی با من که در آن موقع جوان بودم، بسیار خوب بود. بعد از جواب دادن به چند سوال ایشان، موافقت‌نامه خود را در قالب نوشته‌ای برایم فرستادند. من هنوز دست‌خط آقای بیضایی را به‌عنوان یادگار دارم. سپس در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری، چند نمایش دیگر را هم کار کردم. در این سه مقطع از تحصیل، علاوه بر اجرای نمایش و نوشتن نقد، مشغول پژوهش کردن هم بودم. در مقطع دکتری نیز همان روند قبلی را دنبال کردم، یعنی هم نمایش کار کردم، هم نقد نوشتم و هم پژوهش کردم. آیا به انتخاب خودتان به‌ سراغ پژوهش درباره گروه هنر ملی رفتید؟ یعنی این موضوع هیچ ارتباطی به علاقه و شناخت شما از آقای جوانمرد یا آقای بیضایی نداشت؟ تا به‌حال هر پژوهشی که انجام دادم، از سر ضرورت برای پاسخ به سوال‌ها و سرگشتگی‌هایی بوده که داشتم. من برای انجام دادن هیچ‌کدام از پژوهش‌هایم از کسی سفارش نگرفتم. پژوهش درباره "گروه هنر ملی از آغاز تا پایان 1335-1357" نیز جوشش درونی من برای کشف حقیقت بوده که بعد از دوازده سال به ثمر رسید.

گروه عبدالحسین نوشین هم یکی از گروه‌های منسجمی بود که یکی دو دهه قبل از گروه هنر ملی فعالیت می‌کرد. چرا برای پژوهش روی این گروه کار نکردید؟

یکی از پرسش‌هایی که در آن زمان، جوابی برای آن نداشتم، این بود که آیا بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که جو حاکم بر کشور به سمت خفقان روی آورد، افراد و یا گروه‌هایی بودند که در آن شرایط، نمایش ایرانی، آن‌هم به شکل دغدغه‌مند کار کنند؟

تمرکز آقای نوشین بر تئاترهای ترجمه‌شده فرنگی مثل "مستنطق" اثر پریستلی، "ولپن" اثر بن جانسون، "سرگذشت" اثر آندره پییس، "مردم" اثر مارسل پانیول، "پرنده آبی" اثر موریس مترلینگ و... بود. آقای نوشین به‌دلیل مشکلاتی که دنیای سیاست برای ایشان ایجاد کرد، شوربختانه باوقوع کودتا مجبور شد که دیگر تئاتر کار نکند، یعنی نگذاشتند که کار کند. او به زندان رفت و بعد بالاجبار ایران را ترک کرد.

من در مقطع کارشناسی ارشد از همان ابتدا به دنبال موضوع پایان‌نامه‌ام بودم. با توجه به مطالعه‌ای که بر روی گروه‌های نمایشی داشتم، تلاش کردم برنامه‌ها، اجراها، دستاوردها و سیاست‌های آن‌ها را شناسایی و تحلیل کنم و برای پرسش‌هایی که در ذهن داشتم، پاسخی را پیدا کنم. در این راستا، با نام گروه هنر ملی آشنا شدم. البته هر چه که بیشتر درباره این گروه خواندم و جست‌وجو کردم، مطلب قابل قبولی را که بشود به آن اتکا کرد، پیدا نکردم. به‌همین علت، عزم خود را جزم کردم تا در این ‌باره بیشتر بدانم. بعد از مدتی تحقیق، دریافتم که تنها گروهی که دارد با برنامه و هدفمند روی نمایش ایرانی، آن هم بعد از کودتای 28 مرداد 1332 کار می‌کند و توانسته تا حدود زیادی به نمایش ایرانی هویت ببخشد، گروه هنر ملی است. بنابراین کار بر روی ابعاد همه‌جانبه فعالیت‌ها و اجراهای این گروه را به عنوان موضوع پژوهشی خود انتخاب کردم.

البته به دنبال پاسخ به این پرسش نیز بودم که انسجام یک گروه تئاتری به چه مؤلفه‌هایی بستگی دارد؟ این پرسش مهمی است. می‌دانید چرا؟ چون پاسخ به این پرسش در آسیب‌شناسی تئاتر قبل و بعد از انقلاب، نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. یکی از پاشنه‌های آشیل ما در تئاتر، آن‌هم پس از چهار دهه از وقوع انقلاب، نداشتن گروه‌های تئاتری منسجم و به‌رسمیت نشناختن آن‌ها از سوی حاکمیت است.

استاد راهنمای من در این مقطع از تحصیل، آقای دکتر محمود عزیزی بودند. آقای دکتر عزیزی، انسانی هنرمند و عالِمی توانا است که روح بزرگی دارد و در وجود ایشان، کوچکترین نشانه‌ای از حقد و حسد نمی‌توان یافت. من قدردان این عزیز دوست‌داشتنی هستم و از ایشان بسیار آموخته‌ام.

آیا اعضای گروه هنر ملی در دسترس بودند؟ آن‌ها چقدر به شما کمک کردند و شما چقدر توانستید در کنار پرداختن به نقاط قوت گروه هنر ملی، نقاط ضعف‌شان را هم بگویید و آن‌ها را نقد کنید؟

آغاز این پژوهش برای من مصادف با زمانی بود که استاد عباس جوانمرد و همسر هنرمندشان، سرکار خانم نصرت پرتوی در ایران نبودند و این مسئله روند انجام این کار را برای من سخت‌تر هم می‌کرد؛ چرا که از راه دور باید با این عزیزان ارتباط برقرار می‌کردم و سوال‌های خودم را از ایشان می‌پرسیدم. در ضمن، در نظر داشته باشید که برای انجام این پژوهش، اطلاعات، مدارک، اسناد و یا عکس‌هایی را که به‌صورت رایج، یک پژوهشگر باید در دسترس داشته باشد، در اختیار نداشتم، یعنی چیزی جمع‌آوری و دسته‌بندی نشده بود که به آن‌ها رجوع کنم و خب، این غفلت در آرشیو کردن، کار را برای هر پژوهشگری می‌تواند به مخاطره بیاندازد که با پشتکار و تلاش زیاد توانستم بر این کمبودها فائق شوم.

به‌عنوان یک پژوهشگر در انجام این پژوهش، شیفته و مجذوب فرد و یا جریانی نشدم و بی‌طرف به کشف و شناسایی حقیقت پرداختم. اگر پژوهشگر در کاری که انجام می‌دهد، بی‌طرف نباشد، نتیجه کارش قابل قبول نیست، چون سوگیری دارد.

برای انجام این پژوهش باید به‌ سراغ هنرمندانی که در قید حیات بودند و با این گروه کار کرده بودند و عضو آن بودند، می‌رفتم تا با آن‌ها گفت‌وگو کردم. پیدا کردن این عزیزان، کار بسیار سختی بود، چون اطلاعاتی از بسیاری از آن‌ها در دسترس نداشتم. به‌همین علت، زمان زیادی صرف شد تا آن‌ها را پیدا کنم. من با این عزیزان، ساعت‌ها به‌صورت حضوری و تلفنی، گفت‌وگو کردم. در این بیش از دوازده سال، تعدادی از این عزیزان، به رحمت خدا رفتند. دردآور است که در این کشور، مدیران فرهنگی، قدر و منزلتی برای هنرمندان که در زمره سرمایه‌های فرهنگی به حساب می‌آیند، قائل نبوده و به آن‌ها بها نمی‌دهند. ثبت تجربه هنرمندانی که به‌خصوص تأثیرگذار و جریان‌ساز بودند، کاری گران‌بها است و من خرسند هستم که تا تعدادی از این عزیزان در قید حیات بوده و هستند، قدمی در این راه برداشتم.

برای آن‌که بتوانم بدون سوگیری این پژوهش را انجام بدهم، باید اطلاعات جامعی درباره کارها و فعالیت‌های این گروه به دست می‌آوردم. به‌همین خاطر، چند سال وقت گذاشتم و روزانه بیش از شش ساعت در کتابخانه‌های مختلف، مشغول پیدا کردن نقدها، گفت‌وگوها، یادداشت‌ها و... در لابه‌لای صفحه‌های روزنامه‌ها و نشریات بودم. در طول این چند سال، بیش از ده‌ها هزار صفحه از نشریاتی که متعلق به دهه‌های سی تا پنجاه بود را تورق کردم و آن‌ها را خواندم تا بتوانم آن‌چه را که مرتبط با این گروه بود، پیدا کنم.

در این پژوهش هم به نقاط ضعف و هم قوت کارهایی که این گروه انجام داد، پرداختم. اگر نیروی محرک عشق برای انجام این پژوهش نبود، هرگز نمی‌توانستم یک‌تنه آن را به فرجام برسانم.

بازخورد پژوهشگران و مخاطبانی که این کتاب را خو‌اندند، نشان از آن دارد که نگاه یک‌طرفه و شیفته‌واری به این موضوع که برای پژوهش انتخاب کردم، نداشتم. مخاطب وقتی ماحصل این پژوهش را می‌خواند، به تصویر دقیق و روشنی از تأثیر و حضور گروه هنر ملی در تاریخ تئاتر معاصر ایران دست می‌یابد.

البته در این بیش از دوازده سال، درباره گروه‌های نمایشی دیگر هم که تا قبل از انقلاب فعالیت می‌کردند، تحقیق، پژوهش و کار کردم. متأسفانه در این زمینه، کار کم شده و یا اگر هم کاری صورت گرفته، پر از غلط‌های فاحش است. از معدود کتاب‌‌های مهمی که اطلاعات مفیدی از آن دوران به مخاطب می‌دهد، پژوهش آقای کاظم شهبازی است. او پژوهشگری برجسته و انسانی محترم است که پژوهشی مفصل درباره فعالیت‌های تئاتری ایران از 1342 تا 1357 کرده است.

تیراژ کتاب "گروه هنر ملی از آغاز تا پایان 1335-1357" چند نسخه است؟

هزار و صد نسخه. کتاب دو جلدی "گروه هنر ملی از آغاز تا پایان 1335- ‌1357‌"، دوازدهمین کتاب از مجموعه تئاتر ایران در گذر زمان است که انتشارات افراز آن را چاپ کرده است.

شما برای نگارش این کتاب، پژوهشگر برگزیده انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر در سال 1395 شدید؟

بله.

آیا اتفاق دیگری نیز برای این پژوهش افتاده است؟

بله و در سی‌ و پنجمین دوره جایزه سال کتاب جمهوری اسلامی، تنها کتابی که در بخش هنرهای نمایشی، شایسته تقدیر شد، همین کتاب بود.

به جز پژوهش درباره گروه هنر ملی، راجع‌به کدام یک از گروه‌های تئاتری که قبل از انقلاب فعال بودند، کار کردید؟

در این سال‌ها درباره گروه‌های نمایشی چون امروز، میترا، شهر، زمان، کارگاه نمایش و... و افراد و جریان‌های تأثیرگذاری که نقش آن‌ها در تاریخ تئاتر معاصر ایران، پررنگ است، ولی تابه‌حال، کمتر کسی به سراغ آن‌ها رفته، پژوهش کردم.

ماحصل این پژوهش‌ها را نوشته‌اید یا فعلاً در حد جمع‌آوری اطلاعات باقی مانده است؟ آن‌چه که در این‌خصوص نوشته‌ام، حدود هجده هزار صفحه شده، اما هنوز آن‌ها را چاپ نکرده‌ام. بخش دولتی به دلیل نگاه محافظه‌کارانه‌ای که دارد، علاقه‌ای به چاپ این پژوهش‌های کاربردی و همچنین تولید محتوا و پرداختن به تاریخ تئاتر معاصر ایران، به‌خصوص در قبل از انقلاب اسلامی، ندارد و بخش خصوصی هم به‌دلیل دست و پنجه نرم کردن با هزار و یک مشکلی که برای بقا خود دارد، توان انتشار این قِسم از کارها را ندارد. پژوهش‌هایی که در زمینه تئاتر صورت می‌گیرد، چقدر کاربردی هستند؟

در حال حاضر، ارتباطی عقلانی بین مقوله پژوهش با نیاز جامعه در پژوهش‌هایی که به فرجام رسیده، مشاهده و حس نمی‌شود و در این‌راستا، قدمی مؤثر برداشته نشده است. استانیسلاوسکی می‌گوید: "یک اندیشه خوب اگر بد عرضه شود تا مد‌ت‌ها بد باقی می‌ماند" و به نظر من، پژوهشگر اگر فکر و سوال اصلی یا فرضیه‌ای را که دارد، نتواند قوام ببخشد و آن را بد عرضه کند، آن نتیجه‌ بد که مغشوش است، تا مدت‌ها در جامعه باقی می‌ماند و دیگران هم از آن فکر و اندیشه که قوام‌ پیدا نکرده، استفاده ‌می‌کنند و از آن آسیب می‌بینند.

بها ندادن به پژوهش و پژوهش کردن در این کشور، ریشه تاریخی دارد. مدیران و مسئولان تصمیم‌گیرنده، با یادکردن ظاهری از پژوهش، قصد فریب افکار عمومی را دارند. می‌دانید چرا؟ چون با ذکر این نکته در صحبت‌هایشان می‌خواهند نشان بدهند که فهیم هستند و با مردم هم‌سو هستند و برای حل مشکلاتی که خود مسبب شکل‌گیری آن در جامعه هستند، راهکار دارند. لذا به این دلیل، دائماً از واژه پژوهش استفاده می‌کنند، ولی چون اعتقاد و عزمی برای حل کردن مشکلات ندارند، در عمل وقعی به آن نمی‌نهند.

داشتن روحیه پژوهشگری برای انسان پژوهشگر، هزینه و تاوان دارد و اگر انسانی که خود را به‌لحاظ روحی و روانی، آماده برای این کار نکرده باشد، نمی‌تواند قدمی از قدم بردارد. با پژوهش کردن، انسان از درجا زدن و راکد بودن و گندیدن، فاصله می‌گیرد و در زندگی به روزمرگی تن نمی‌دهد، چراکه زنده و رونده است و برای تغییر دادن شرایط، خود را آماده می‌کند که هزینه بدهد و تاوان آن را متحمل می‌شود. لازمه انجام پژوهش و پژوهش کردن در عرصه هنرهای نمایشی این است که آموزش این مهم در دستور کار مدیران فرهنگی و خانواده هنر قرار گیرد.

یونسکو در تعریف جدید خود از سواد، باسوادی را توانایی تغییر اعلام کرده است. یعنی برای آن ‌که انسانی را باسواد بدانیم، دیگر تنها توانایی او برای خواندن و نوشتن و یا تسلطش بر دو زبان و یا حتی توانایی استفاده کردن او از کامپیوتر، مد نظر نیست. تعریف اخیر بیانگر این است که باسواد کسی است که بتواند از خوانده‌ها و آموخته‌های خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند و پژوهش و داشتن روحیه پژوهشگری، انسان را به این مهم سوق می‌دهد. در این باره یاد شعری از آقای هوشنگ ابتهاج افتادم: به سان رود که در نشیب دره/ سر به سنگ می‌زند/ رونده باش/ امید هیچ معجزه‌ای ز ِ مردن نیست/ زنده باش. انسان اگر در زندگی رونده باشد، به استقبال تغییر شرایطی که در آن زیست می‌کند، می‌رود و اگر اعتقاد به تغییر نداشته باشد، همچون مرده زنده‌ای است که زمان را هدر می‌دهد.

  البته این وظیفه دانشگاه است که به پژوهش بها بدهد. بله، اما در حال حاضر، در نظام دانشگاهی به پژوهش بها نمی‌دهند. به اعتقاد من، همان‌قدر که ندانستن زبان، پاشنه آشیل یک دانشجو است، فرا نگرفتن روش تحقیق هم لاجرم پاشنه آشیل او به‌حساب می‌آید. برای انجام پژوهش باید منابع پژوهشی در اختیار داشته باشیم و بعد باید منابع مالی به آن اختصاص داده شود و بعد جایی برای عرضه آن وجود داشته باشد. در تأمین این سه رکن مهم، دچار فقر و کمبود هستیم.

نظام آموزشی، امکانات را بر اساس واقعیت‌های موجود، تغییر نداده و در این راه، علاقه‌مند نیز نیست که این‌چنین کند و تازه، مقاومت هم به خرج می‌دهد. برای ارتقا در نظامی که آموزش عالی آن را تبیین و پیاده کرده، اساتید را سوق می‌دهند که مقاله‌سازی و کتاب‌سازی کنند تا رتبه‌شان ترفیع پیدا کند. در چنین نظامی به پژوهش و پژوهش کردن نه تنها بها نمی‌دهند، بلکه با اعمال نابخردانه خود آن را تحقیر هم می‌کنند.

یعنی نظام آموزشی حاکم بر دانشگاه‌ها زمینه را برای اهل فکر فراهم نمی‌کند که به سمت پژوهش بروند؟

در ایران، جاهلان بیشتر از اهل فکر قدرت دارند و صحبت می‌کنند. متاسفانه میدان مشارکت برای اساتید باز نیست و البته اساتید نیز آمادگی لازم را برای مشارکت فعال و سازنده در برنامه‌های توسعه ندارند. در فرهنگ سازمانی حاکم بر وزارت علوم و همچنین در دانشگاه‌ها، شایسته‌سالاری و دانش‌محوری حاکم نیست و در فرهنگ استادی هم فضای کنش‌گری و مسئولیت‌پذیری از ارزش و جایگاه جدی برخوردار نیست. لازمه پژوهش کردن و مداخله فعال اساتید در روند توسعه جامعه، شکل‌گیری فرهنگ کنش‌گری در نهاد دانشگاه است.

چه شد که کتاب "پژوهشی در ترویج فرهنگ تئاتر" را نوشتید؟

این کتاب منشوری است که فرهنگ، تئاتر و فراغت را در بر می‌گیرد و حاصل سه سال تحقیق و پژوهش مستمر من است. پرسش اصلی طرح‌شده در این کتاب این است که استفاده‌کنندگان از کالای فرهنگی، همچون تئاتر، در شهر تهران چه کسانی هستند؟ و این ابزار فرهنگی چه جایگاهی را در فضای فراغتی خانوارها به خود اختصاص داده است؟ در این پژوهش، جایگاه تئاتر را به‌عنوان یک ابزار فرهنگی در بحث اوقات فراغت اقشار مختلف جامعه در سطح شهر تهران، از طریق پرسش‌نامه مورد ارزیابی قرار دادم و در قالب مدلی مناسب برای استفاده مدیران کلان فرهنگی و برنامه‌ریزان اوقات فراغت و تئاتر ارائه دادم.

باتوجه به این که در دانشگاه هم در رشته مدیریت فرهنگی و هم در رشته‌های ادبیات نمایشی، کارگردانی و پژوهش هنر تدریس می‌کنم، تصمیم گرفتم تا رساله دکترای خود را چاپ کنم و آن را در اختیار دانشجویان و علاقمندان به این مباحث قرار دهم تا از آن استفاده کنند. دلیل عملی کردن این تصمیم برای آن بود که پس از ارزیابی دقیق پایان‌نامه‌های دانشجویان در رشته‌هایی که از آن‌ها نام بردم، به این مسئله برخوردم که دانشجویان در این رشته‌ها با کمبود نمونه‌های عینی و علمی از یک پژوهش انجام‌شده، روبه‌رو هستند. این کتاب از سوی انتشارات افراز چاپ شد و تیراژ آن پانصد نسخه است.

اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش چه بوده است؟

به‌دلیل نبود انجام مطالعات وسیع و دقیق در این زمینه، خلأ اندیشه میان تئوری و نظری در خصوص جایگاه ترویج فرهنگ تئاتر در اوقات فراغت اقشار مختلف جامعه وجود دارد. در این پژوهش سعی بر آن شده تا با توجه به ضرورت موضوع، ادبیات جدید در این مورد ارائه تا راهگشای تحقیقات آتی باشد.

یکی از روش‌هایی که می‌تواند اوقات فراغت افراد جامعه را زیر پوشش قرار دهد و بسیاری از ضعف‌های فرهنگی جامعه را رفع کند، فعالیت‌های فرهنگی سالم، مانند هنرهای نمایشی است. البته باید توجه داشت که فرهنگ، سطح اجتماعی و میزان درآمد بر نوع نمایشی که خانواده‌ها انتخاب می‌کنند، تأثیر بسزایی دارد.

دیگر ضرورت انجام این پژوهش، خلأهای تحقیقاتی موجود در مسیر این تحقیق و نبود وجود آمار و اطلاعات و داده‌های فرهنگی در کشور است. باتوجه به طراحی پرسش‌نامه می‌توان سایر داده‌های مورد نیاز برای انجام این پژوهش، از قبیل داده‌ها و اطلاعات فرهنگی، اجتماعی و حتی فراغتی را به صورت مقطعی، جمع‌آوری و در قالب یک مدل مفهومی ارائه کرد.

برای تبیین و ارائه الگویی مطلوب، باتوجه به مروری بر مطالعات انجام‌شده در داخل کشور، هنوز تحقیقی در ارتباط با جایگاه تئاتر در اوقات فراغت اقشار مختلف جامعه مشاهده نشده است. با انجام این پژوهش، عوامل مهم تأثیرگذار (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فردی) بر انتخاب تئاتر و رفتن به سالن‌های نمایشی، به‌عنوان یک عامل گذران ایام فراغت، شناسایی، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و تا حدودی خلأهای موجود را نیز در این خصوص جبران خواهد کرد. از این رو، انجام این پژوهش به‌عنوان یک ضرورت قابل طرح است.

در این پژوهش به میزان ساعاتی که خانواده، چه در قشر کم‌درآمد و یا پردرآمد به تماشای برنامه‌های نمایشی می‌نشیند و آن را جزو یکی از فعالیت‌های پرکننده اوقات فراغت برای خود در نظر می‌گیرد، پرداخته شده است.

دیگر ضرورت انجام این پژوهش، روشن ساختن عوامل تأثیرگذاری چون وضعیت اقتصادی و یا حتی فرهنگی بر نوع فعالیت انتخاب‌شده از سوی اقشار مختلف است. به عبارتی دیگر، آیا تئاتر نوعی فعالیت برای پر کردن اوقات فراغت محسوب می‌شود و آیا به عنوان یک کالای فرهنگی، جایگاهی در اوقات فراغت دارد؟ که تاکنون نیز به آن پرداخته نشده است.

آیا دانشگاه آزاد اسلامی این کتاب را به‌عنوان کتاب سال در حوزه هنرهای نمایشی و مدیریت فرهنگی، معرفی کرد و در جامعه دانشگاهی مورد تقدیر قرار داد؟

بله. کتاب "پژوهشی در ترویج فرهنگ تئاتر" (طراحی الگوی عوامل اثرگذار در اوقات فراغت اقشار کم‌درآمد و پردرآمد شهر تهران) در اسفند سال 1394 از سوی دانشگاه آزاد اسلامی به‌عنوان کتاب سال در حوزه هنرهای نمایشی و مدیریت فرهنگی، معرفی شد. همچنین انجمن نویسندگان و منتقدان خانه تئاتر، مرا به‌خاطر نگارش این کتاب، به‌عنوان پژوهشگر برتر سال 1394 انتخاب کردند.

در کتاب "فرهنگ، تئاتر و فراغت" چه پیشنهادهایی برای استقبال از مخاطب عام و خاص از هنرهای نمایشی و گذران اوقات فراغت مردم، ارائه دادید؟

پیشنهادهای ارائه‌شده در این کتاب، شامل عوامل فراغتی، عوامل فرهنگی، عوامل اجتماعی و عوامل اقتصادی است. برای مثال، در مورد هر کدام از این عوامل، به‌ترتیب، به یک نمونه اشاره می‌کنم:

بهبود و افزایش امکانات فراغتی در سطح جامعه برای ارتقای سطح کیفی گذران اوقات فراغت خانواده‌ها.

تولید و پخش برنامه‌های نمایشی و اختصاص دادن یک شبکه به برنامه‌های نمایشی، مانند تله‌تئاترها در ایام مختلف شبانه‌روز برای استفاده‌ مردم در ایام فراغت.

توانمندساختن فرهنگ افراد با سطوح تحصیلی مختلف برای انتخاب تئاتر به‌عنوان یک فعالیت فرهنگی.

ارائه‌ تخفیف و معافیت‌های مالیاتی به نمایش‌های اجراشده برای استفاده‌ مردم در ایام فراغت.

مخاطب این کتاب چه کسانی هستند؟

این کتاب می‌تواند به‌عنوان یک منبع مطالعاتی برای دانشجویان و اساتید رشته‌های هنرهای نمایشی، مدیریت و برنامه‌ریزی امور فرهنگی و مدیریت اوقات فراغت و همچنین علاقه‌مندان به تحقیق و پژوهش در این حوزه‌ها مورد استفاده قرار گیرد.

به نظر شما یک پژوهشگر برای انجام پژوهش باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟

تولستوی می‌گوید: "هنر، تجلی احساس متعالی انسان است". هنرمند باید متعالی باشد و راه تعالی، عرفان است و راه عرفان، خودشناسی است. پژوهشگر با کاری که انجام می‌دهد، در وهله اول، خویشتن خویش را مورد واکاوی قرار می‌دهد و با این کار متوجه می‌شود که دارای چه نقاط ضعف، قوت، تهدید و فرصتی است. اگر پژوهشگر خویشتن خویش را نشناسد و به خودشناسی نرسیده باشد، در طرح سوالی که می‌کند، نمی‌تواند مفید واقع شود.

در ضمن، پژوهشگر به هیچ عنوان نباید تن به خودسانسوری بدهد، چون در کار پژوهش، سانسور معنایی ندارد. موضوعاتی در حوزه پژوهش وجود دارد که در سطح کلان، خط قرمز است و در همه جای دنیا هم این خط قرمزها وجود دارد، اما این خط قرمزها متفاوت با آن چیزی است که پژوهشگر خودش را دچار خودسانسوری کند. وقتی انسان خودش اندیشه خودش را حذف کند، نمی‌تواند به جواب پرسشی که دارد، برسد و دچار مصلحت، ایست، رکود و سکون‌ می‌شود. خودسانسوری برای انسان به‌مثابه سم مهلکی است که او را از پای درمی‌آورد. اعتقاد دارم که از طریق آموزش و البته پژوهش می‌توان بهره‌وری را افزایش داد و از طریق افزایش بهره‌وری به توسعه در تئاتر رسید.

منظور شما از بهره‌وری چیست؟

بهره‌وری ایمان راسخ برای پیشرفت انسان‌ها است. بهره‌وری را می‌توان یک دیدگاه فکری دانست که همواره سعی در بهبود وضع موجود دارد. می‌توان بهره‌وری را مرتبط با توسعه دانست و همان‌قدر که توسعه فرایندی تدریجی، رو به جلو و درصدد بهبود وضع موجود است، پژوهش نیز به‌عنوان یکی از شاخص‌های توسعه، فرایندی این‌چنینی دارد. بهره‌وری بر اساس سه اصل اشتغال، اثربخشی و کارایی قابل تحلیل است.

همان‌طور که گفتم، از طریق پژوهش می‌توان بهره‌وری را افزایش داد و از طریق افزایش بهره‌وری به توسعه در تئاتر نزدیک شد. برای رسیدن به توسعه باید به این موارد توجه داشته باشیم: 1- استفاده هوشمندانه از منابع در دسترس 2- نوآوری 3- فنون مدیریت بهتر 3- تخصص‌گرایی 4- آموزش، مهارت‌ها و تجارب کارکنان، دست‌اندرکاران، هنرمندان و...

لویی آرمسترانگ می‌گوید: "چه گفتن مهم نیست، چگونه گفتن مهم است". با توجه به آن‌چه که طرح کردم، این سوال در ذهن شکل می‌گیرد که آیا جامعه ما به توسعه تئاتر نیازمند است؟ برای رسیدن به جواب این سوال، باید گفت که چه پژوهش و یا پژوهش‌هایی انجام شده که مشخص کند: 1- جامعه تا چه میزان از هنر نمایش استقبال می‌کند؟ 2- چه ضرورتی در توسعه تئاتر نهفته است؟ 3- تئاتر در ایران با چه مسائل و موانعی روبه‌رو است؟ 4- راه‌کارهای توسعه تئاتر چیست؟ 5- آیا زمینه برای گسترش اقبال عمومی به تئاتر وجود دارد؟ و اگر پاسخ مثبت است، چگونه این زمینه‌ها را می‌توان تقویت کرد؟ و...

متأسفانه نه در آموزش و پرورش و نه در دانشگاه، بهره‌وری علم و تولید محتوا به توسعه و ایجاد نشاط در جامعه منجر نشده است. نمونه می‌خواهید؟ شما را ارجاع می‌دهم به اخبار و تصاویر منتشرشده درباره خواندن شعری از یک خواننده ایرانی که در خارج از کشور زندگی می‌کند و بچه‌ها در سنین مختلف، آن را در مدرسه‌ می‌خوانند و با آن به شادی و رقص می‌پردازند. به جای آن‌که مدیران و مسئولان تصمیم‌گیرنده از پژوهشگران مدد بخواهند تا درباره آن‌چه که اتفاق افتاد، پژوهش کنند و دریابند که چرا بچه‌ها به این شعر که محتوای غنی ندارد، روی آورده‌اند، قصد پاک کردن صورت مسئله را داشته و دارند. آن‌ها در این خصوص به رفتاری دوگانه روی آوردند و اعلام کردند که این اخبار منتشرشده، مربوط به مدارس داخل ایران نیست و پخش این تصاویر، کار اجانب است و یا این که برخوردی قهری کردند و گفتند که باید با مسببان آن، از جمله رییس مدرسه، معلم و یا مربی‌هایی که در تصاویر پخش‌شده حضور دارند، برخورد کرد و اولین‌گام در این راه، اخراج آن‌ها است.

 این دوگانگی رفتار از سوی آن‌ها نشان از آن دارد که چون به مقوله آموزش، نه تسلط لازمه را دارند و نه اعتقادی به آن، به‌همین علت، از آموزش فرهنگ غافل شده‌اند و حال، وقتی با چنین موضوعی روبه‌رو شدند، برخوردهای دوگانه از خود بروز می‌دهند. آن‌ها فراموش کردند که نشاط و شادی و فراهم کردن زمینه درست آن در سبک آموزشی، می‌تواند به بهره‌وری منجر شود و چون دغدغه‌های دیگری غیر از کاری که به آن‌ها محول شده، دارند، دائماً در برخورد با مسائل مختلف پیش‌آمده، مغبون هستند و دست پیش را می‌گیرند که پس نیفتند و می‌گویند که تقصیر از ما نیست و دیگران را مقصر جلوه می‌دهند، در صورتی که این چنین نیست و به دلیل اِهمال‌کاری ایشان است که نشاط و شادی و آموزش درست از مدارس و دانشگاه‌ها، رخت بربسته و نشانی در این محیط‌ها از آن یافت نمی‌شود. به جای پاک کردن صورت ‌مسئله باید با پژوهش به این مهم پرداخته شود که برای ایجاد نشاط، شادی و تولید انگیزه برای دانش‌آموزان و دانشجویان، چه فضایی می‌توان فراهم کرد تا انرژی‌های آنان را مدیریت کرد؟ این تخلیه هیجانی اتفاقاً می‌تواند با موسیقی، شعر، ادبیات، ورزش و... مدیریت شود. جامعه ایران نیازمند نقد است. در حال حاضر، درگیر مواجهه دو ابتذال هستیم: افراط و تفریطی که قربانی اصلی آن فرهنگ و هنر است. از نقد کردن و نقد شدن بدون غرض و مرض نباید هراسی داشت.

وقتی بچه‌ها در مدارس با یک آهنگ شاد ارتباط برقرار می‌کنند و آن را می‌خوانند، یعنی آن‌ها به موسیقی شاد احتیاج دارند. اگر به جای آن شعر و ترانه از یک شعر و ترانه بهتر استفاده می‌شد، بچه‌ها هم انرژی‌شان تخلیه می‌شد و هم با یک شعر و موسیقی خوب آشنا می‌شدند. وقتی ما از ادبیات غنی خود  استفاده نمی‌کنیم و مروج اشعار شاعرانی چون حافظ، سعدی و مولانا نیستیم، دور از ذهن نیست که بچه‌ها جذب شعرهای بدون محتوا شوند. آقای دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ می‌گوید: "با اطمینان می‌توان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد. فردوسی بیش‌وکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلال‌الدین مولوی هم. ولی حافظ ما در فرهنگ بشری بی‌مانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال، زندیقان هر دوره‌ای شعر او را آینه اندیشه‌های خود بدانند و از نظر "پیر خطاپوش" حافظ که بر قلم صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است، شادمان باشند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفره عقد و هفت‌سین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند، چنین شاعری در جغرافیای کره زمین و در تاریخ بشریت، منحصر به فرد است و همانند ندارد". حال، جای سوال و تأمل است که در همه این سال‌ها چقدر مروج اشعار حافظ در مدرسه و دانشگاه بوده‌ایم. خداوند برای ما آقای دکتر شفیعی کدکنی را حفظ کند که جان کلام را درباره این شاعر برجسته ملی تا حدودی ادا کرده است. واقعیت این است که در این خصوص، کوچکترین کاری انجام نشده است.

بچه‌ها این شعری را که در تصاویر منتشرشده، خواندند، در مدرسه یاد نگرفته‌اند و همه این موضوع را می‌دانند. این پدیده جای آسیب‌شناسی بسیار دارد که چرا خانواده‌ها حساس برای یادگیری اشعار مناسب با سنین فرزندان‌شان نیستند؟ و نقش آموزش و پرورش در این بین چیست؟

به اعتقاد من، سقوط آموزش و پرورش، مترادف با سقوط یک ملت است. آموزش، پژوهش و آفرینشگری این توان را دارد که مخاطب را متحول کند. با تئاتر می‌توان آموزش فرهنگ را در سطوح مختلف، نهادینه کرد و علاوه بر نقش آن در تولید و بازتولید فرهنگ، می‌توان نقش آفرینش‌گری و ترویج اندیشه‌ای را نیز برای آن متصور شد.

آیا یک پژوهشگر می‌تواند سفارش انجام یک پژوهش را از یک سازمان یا ارگان خاص بگیرد؟ پژوهش بستری است برای دستیابی به منش، معرفیت، فضیلت و ارزش‌های انسانی و اخلاقی. مقوله پژوهش، عدالت‌محور است و پژوهشگر نباید برای خوشایند و مصلحت یک نهاد، سازمان یا ارگان کار کند. یک پژوهشگر می‌تواند سفارش انجام یک پژوهش را از یک نهاد، سازمان یا ارگان بگیرد، اما نباید نتیجه‌ کار را معطوف به خوشایند آن‌ها کند.

کار فرهنگی مجزا از روحیه پژوهشی و پژوهشگری نیست و در سایه برقراری عدالت فرهنگی می‌توان مدافع آزادی بیان، فکر و قلم بود، البته با پیش‌شرط تأسی به قانون اساسی که فصل‌الخطاب در همه امور است.

 مهمترین ابزار برای نیل به توسعه فرهنگی، پژوهش است، زیرا تحول و پویایی هر جامعه‌ای، مرهون توسعه و اعتلای فرهنگ آن جامعه است و توسعه و اعتلای فرهنگ نیز در گرو پژوهش، خلاقیت، ابتکار و نوآوری افراد آن جامعه، به‌ویژه نخبگان و اندیشمندان است. از این نظر، یک پژوهشگر، سرمایه فرهنگی و اجتماعی به حساب می‌آید و توسعه فرهنگی را دامن می‌زند و بخشی از قوام بخشیدن به هویت ملی را برعهده دارد و می‌تواند در شکل‌گیری گفتمان ملی نقش داشته باشد.

توجه به امر پژوهش در کار فرهنگی می‌تواند باعث ارتقای سطح ارزش‌ها، هنجارها، آداب و رسوم و اخلاق شود و برای رسیدن به تعریف هویت در مقوله فرهنگ باید روحیه پژوهشگری را در جامعه ترویج داد و از این طریق است که می‌توان به هویت‌بخشی در عرصه هنرهای نمایشی هم رسید. بنابراین به تعبیری، پژوهشگر نبض تپنده یک جامعه است که می‌خواهد با پژوهش و پژوهش کردن، جامعه را به پوست‌اندازی و حرکت، سوق دهد.

به‌عنوان پژوهشگر حوزه هنرهای نمایشی، پژوهش‌هایی را که در این زمینه صورت گرفته، چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به‌دلیل این‌که نه در سیستم وزارت آموزش و پرورش و نه در سیستم وزارت علوم و نه در دانشگاه‌ها به‌ صورت علمی و کاربردی به آموزش روش تحقیق توجه نمی‌شود، به‌همین علت اکثر کارهایی که در قالب پژوهش تعریف می‌شوند، پژوهش نیستند و ضعف‌های بنیادین دارند. عمده ضعف‌هایی که در پژوهش‌های انجام‌شده در عرصه هنرهای نمایشی دیده می‌شود، شامل: 1- همخوان نبودن روند پژوهش‌ها با پرسش پژوهش 2- فقدان اطلاعات آماری و مستدل مرتبط با موضوع 3- بسنده کردن به اطلاعات خام و ارائه نتایج بدیهی 4- نداشتن تحلیل مناسب و جامع از موضوع ارائه‌شده 5- تکراری بودن مطلب 6- بی‌ربط بودن نتیجه‌گیری انجام شده با مباحث مطروحه و... است.

هنوز پس از گذشت چهل سال وقتی درباره مشکلات، موانع توسعه‌نیافتگی و عقب‌ماندگی تئاتر در ایران صحبتی به میان می‌آید، مواردی را یادآور می‌شوند که برخی از هنرمندان قبل از انقلاب در گفته‌هایشان به آن‌ها بارها اشاره کرده بودند. این یعنی در چهل سال گذشته درجا زده‌ایم و به‌ جای آن که با پژوهش و پژوهش کردن بتوانیم روحیه پرسش‌گری را در جامعه ترویج دهیم و رو به جلو حرکت کنیم، پس رفته‌ایم. برای آن که در خصوص آن‌چه که گفتم، تصویر واضح‌تری را ارائه بدهم، توجه شما را به صحبت‌های آقای عباس جوانمرد (نویسنده، بازیگر، کارگردان و سرپرست گروه هنر ملی) در مصاحبه‌ای که با مجله فردوسی در بهمن 1350 داشتند، جلب می‌کنم: "آدم‌های بی‌صلاحیت یا کم‌صلاحیت که در کار سانسور ادبیات نمایشی در چند سال گذشته بودند، به ‌علت خوش‌خدمتی در مورد نمایشنامه‌ها، آن‌چنان مته به خشخاش گذاشته بودند که خود به خود برای هنرمند و نویسنده یک نوع سانسور سرخود به‌وجود آورده بودند و شاید تکرار این مسئله یک‌ نوع عادت شده است و احتمالاً در این عادت ثانویه، بیم از اجرا نشدن یک نمایشنامه، به‌طور ناخودآگاه روی هنرمند و نویسنده تأثیر گذاشته است".

این صحبت صریح و بی‌پرده آقای جوانمرد درباره سانسور آثار نمایشی و خودسانسوری هنرمند، مربوط به سال 1350 است، اما همچنان خانواده هنر با آن که چهل و هشت سال از طرح این معضل می‌گذرد، باز با آن روبه‌رو است. این موضوع نشان می‌دهد که در این چهل و هشت سال گذشته، نه‌تنها به راهکاری برای برون‌رفت از فشارهایی که به هنر و هنرمند و اثر نمایشی که خلق و تولید می‌کند، نرسیده‌ایم، بلکه در پاره‌ای از موارد، وضع حادتر هم شده است

احمد شاملو می‌گوید: "هنر مرز و سیستم حکومتی نمی‌شناسد. نویسندگان و روشنفکران، همیشه این‌ور خط هستند و برگزیدگان سیاسی که همیشه در عمل دیده‌ایم که فقط هیاهوی بسیار برای هیچ‌اند، آن‌ور خط". با پژوهش و پژوهش کردن می‌توان دریافت که هنرمند باید مستقل باشد. هنرمند باید توان این را داشته باشد که جامعه خود را به لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، تجزیه و تحلیل کند و با مشخص کردن این مهم که هنر افضل بر جناح و دسته و مرز و مرزبندی شدن است، به روشنگری و انتقال خرد و اندیشه در جامعه بپردازد. هنرمندی از پس این مهم برمی‌آید که روحیه پژوهش کردن در تک‌تک سلول‌هایش رخنه کرده و در آن نهادینه شده باشد. با بررسی وضع موجود، نمی‌توان گفت که وضعیت پژوهش در این عرصه خوب است. اگر کسی این‌چنین بگوید، معلوم است که با چشم بسته، اوضاع را در این عرصه مورد بررسی قرار داده است.

در حال حاضر، عده‌ای پژوهش را مترادف با برشمردن کمبودهای یک اثر تعریف می‌‌کنند. این تعریف از نظر شما وجاهت دارد؟

با پژوهش کردن زمینه تولید محتوا برای تحلیل کردن سوالی که طرح‌شده و یا فرضیه‌ای که شکل‌گرفته، به وجود می‌آید. اگر داشتن روحیه پژوهشی از یک ملت گرفته شود، زمینه و بستر مناسب برای امر آموزش، آن‌هم آموزش ریشه‌ای و کاربردی، در جامعه شکل نمی‌گیرد. اگر آموزش هم از یک جامعه رخت بربندد، در آن آفرینشگری به‌وقوع نمی‌پیوندد. لذا این تعریف از پایه غلط است که پژوهش را مترادف با برشمردن کمبودها می‌پندارند.

هم‌اکنون اثری را برای چاپ آماده دارید؟ نمایشنامه "مسافری در تاریکی" نوشته مارشا نورمن را ترجمه کرده‌ام که بازخوانی نهایی‌اش را در حال انجام دارم. مارشا نورمن نویسنده مهمی است که جامعه تئاتری ما فقط نمایشنامه "شب بخیر مادر" را از او خوانده‌ است. سال‌ها قبل قصد اجرای نمایش "مسافری در تاریکی" را داشتم که به‌دلیل خلف وعده مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی، این نمایش به صحنه نرفت. یک کتاب دیگر هم اخیراً ترجمه کردم که وقت زیادی را از من گرفت. نام این کتاب "روش‌های تحقیق در تئاتر و پرفورمنس" است. این کتاب نوشته باز کرشا و هلن نیکولسون است.   در پایان اگر صحبتی باقی مانده، بفرمایید. تعداد باسوادانی که در ایران کتاب نمی‌خوانند، برابر با شمار بی‌سوادان بزرگ‌سالی است که نمی‌توانند کتاب بخوانند.

برای نکته‌های دیگر، یار باقی و کار باقی.