این روزها آمار و ارقام فروش نمایشهای نشان میدهد فاجعهای به نام بلیت میهمان وجود دارد، فاجعهای که نشان میدهد فقدان کیفیت آثار نمیتواند گیشه یک نمایش را تضمین کند.
پایگاه خبری تئاتر: چندی پیش ویدئویی توسط یکی از شبکههای ماهوارهای فارسیزبان و البته مخالف نظام پخش میشود که در آن کارگردانی در برابر مخاطبان اجرایش زبان به اعتراض میگشاید و مدعی میشود سالن نمایش حاضر به صدور 15 بلیت مهمان نشده است. سمیه مهری که خرداد ماه در تماشاخانه انتظامی خانه هنرمندان نمایش «قهوه برزیلی» را روی صحنه برده است، در این ویدئو میگوید که سالن انتظامی مانع از صدور بلیت مهمان برای 15 هنرمند شده است و این در حالی است که این سالن دولتی است.
اما پیام لاریان، مسئول این سالن روایت دیگری دارد. این نویسنده و کارگردان تئاتر با اشاره به اینکه خانه هنرمندان عملاً یک سالن دولتی نیست و توسط یک NGO اداره میشود میگوید طبق اصول سالن انتظامی، این سالن تنها 9 بلیت میهمان از مجموعه 60 صندلی موجود در سالن پیشبینی کرده است که تنها 3 بلیت آن متعلق به گروه نمایشی است. البته لاریان به این مسأله اشاره میکند که اساساً مجموعه 6 بلیت دیگر که متعلق به معاونت هنری خانه هنرمندان است را به اجراگران نمایش اختصاص میدهد.
پیام لاریان اما از ویدئوی منتشر شده ابراز ناراحتی میکند و تأکید میکند در تمام طول اجرا از سمیه مهری حمایت شده است و تمام سهمیه بلیت میهمان نیز به او اختصاص داده شده است؛ اما به نظر میرسد تعریف خانم مهری از میهمان با واقعیت جهانی کمی متفاوت است. به گفته لاریان عموم میهمانانی که مهری از آنان به عنوان هنرمندان سرشناس یاد کرده است، آدمهایی بودهاند که او از آن هیچ شناختی نداشته است. لاریان همچنین از آنچه بدرفتاری با نماینده مجلس گفته شده نیز سخن گفت و افزود اشاره خانم مهری به تذکر حراست مجموعه بوده که از وی و آقای جعفرزاده ایمنآبادی خواستهاند به سبب ساعت تعطیلی مجموعه خانه هنرمندان را ترک کنند و پس از چند بار تذکر اقدام به ترک مجموعه کردهاند.
رفتار پرتبختر این کارگردان در آن ویدئو و انتشارش توسط شبکه تلویزیونی که هیچ آگاهی از وضعیت کنونی تئاتر ایران ندارد به مقولهای دامن میزند که نامش را «سرطان بلیت میهمان» میگذارم. در خرداد ماه نمایشی در تئاتر شهر روی صحنه میرود که دوسوم بلیتهای فروخته شدهاش، بلیت میهمان بوده است و از قضا کارگردان این نمایش از کارمندان وزارت ارشاد است. به عبارتی او از وضعیت درونی تئاتر آگاه است و به مقوله تئاتر از بیرون نمینگرد. برای این کار که عموم مخاطبانش دعوتی هستند و چندان براساس میل شخصی خود اقدام به حضور در سالن نکردهاند، دولت یک کمک هزینه در نظر گرفته است و به عبارتی هزینه تولید کار را میپردازد. از گیشه نیز 70 تا 80 درصد به کارگردان عودت داده میشود و سهم دولت از نمایش سرمایهگذاری شده مبلغ ناچیزی است. نمایش مذکور نزدیک به 7میلیون و 500هزار تومان فروش داشته که حتی یک دوم کمکهزینه تولیدیش هم نیست.
در تماشاخانه انتظامی نیز قراردادها به صورت 20 درصد تماشاخانه و 80 درصد گروه اجرایی منعقد میشود و هیچ پولی به عنوان اجاره سالن دریافت نمیشود. به عبارتی سالن خود را شریک سود و زیان نمایش میکند و با فروش بیشتر آن، سرمایه بهتری برای نگهداری از آن را فراهم میکند؛ اما در مقابل با شیوه فاجعهباری برای اهمیت دادن به «سرطان بلیت میهمان» دست به هیاهو زده میشود. بلیت میهمانی که هیچ کمکی به تئاتر نمیکند و با عقبنشینی دولت در تأمین مالی آن، این خود تئاتر است که باید شرایط مالی آن را بهبود ببخشد.
در مواجهه با این سرطان فاجعهبار، برایم پرسشی مطرح میشود که میهمانان چه کمکی به چرخه تئاتر میکنند؟ حضور آنان در نمایشها و تقدیم شدن نمایش به آنان، در خود چه خیری دارد؟ آیا حضور یک بازیگر درجه سوم بر سر یک نمایش میتواند موجب فروش بیشتر نمایش شود یا کم به ارتقای کیفی نمایش میکند؟ آیا به جز یک عکس یادگاری و امضا با ماژیک سفید و سیاه روی پوستر لمینت شده و تیکه پاره کردن تعارفهای افراطی، چیز دیگری در این رویه وجود دارد؟ آیا میهمان میتواند چون یک رسانه عمل کند و از واقعیت اجرا شده پرده بردارد؟
به جد میتوان گفت میهمانان هیچ خاصیتی جز سپری کردن یک تا دو ساعت از وقت خود، اندکی چرت زدن در میانه نمایش و چک کردن پیامهای شخصیشان کار دیگری نمیکنند. آنان میآیند و میروند و در دل خود میگویند همان بهتر برای چنین خزعبلی پولی پرداخت نکردهایم. به همین راحتی. همه چیز به یک سیستم معیوب مشروعیتزایی ختم میشود که یک جوان تازهکار با یک نمایش و دو بار دستیاری از خدایان هنر میشود و یک هنرمند سینمایی بدون ذکر سابقه، از ایزدان بازیگری تئاتر. به عبارتی ردیف یک هر نمایشی جایی میشود برای باز کردن سر انواع و اقسام نوشابهها برای یکدیگر. در این میان نیز مخاطب فلکزده پس از اتمام عذاب غیرالهی که دیده است، همچون بختکزدهای برای خیل اسامی که نمیشناسد، دست میزند. دستی که مصداق بارز مثنوی شاهکار «خر برفت» مولاناست. یک دست زدن بیهدف و محصول ناآگاهی.
بلیت میهمان از شکل اولیه خودش خارج شده و چون عرفی فاجعهبار، دامنگیر بیشتر نمایشها شده است. کارگردان و گروهش به جای تکیه بر ارتقای کیفی نمایش و جذب مخاطب مشتاق، به سراغ مهرههای سوختهای میروند که صرفاً بیایند و بگویند «به به چقدر زیبایی/چه سری چه دُمی عجب پایی». بعد از گفتن تعارفات بیهوده چه چیز نصیب یک گروه میشود؟ اگر پول بادآوردهای پشت ماجرا نباشد شکست تجاری و هدر رفتن تمام زحمات چند ماه یک گروه و اگر هم تهیهکنندهای در کار باشد و پولی در میان، هدف نمایش هزینه کردن برای چند فریم عکس متفاوت است. جایی که تهیهکننده میآید و میرود تا در اینستاگرامش از شاخ بودنش بگوید.
«سرطان بلیت میهمان» زمانی حاد میشود که گروههای تئاتری به بد عادت کردن مخاطبان فکر نمیکنند. در حالی که عدهای با نمایشهای مطلق رایگان مخالفت میورزند و آن را رویهای در بیارزش کردن اثر هنری در چشم مخاطب میدانند، دیگران به آن دامن میزنند و به صرف پر کردن سالن، دست به رویهای مخرب میزنند، رویهای که نامش بلیت میهمان است. با کمی تعمق و تفکر میتوان فهمید اگر نمایشی قابلیت جذب مخاطب داشته باشد، نیازی به چنین جریانی نیست. کما اینکه در حال حاضر برخی از نمایشها فاقد بلیت میهمان هستند و تلاش میکنند هنرمندان را مجاب کنند برای دیدن یک اثر هنری، هزینهای پرداخت کنند.
در نتیجه آنکه رفتار و گفتار سمیه مهری بسیار مخرب است. اگر میهمانان او برای نمایش ارزشی قائلاند بهتر است بلیت بخرند تا در وهله اول به چرخه مالی تئاتر کمکی کرده باشند و دوم آنکه برای آنچه میبینند ارزشی دهند. بهتر است هنرمند خود را دچار درد خودآگاهی کند تا آنکه سرش را زیر برف غرور کند.
https://teater.ir/news/20531