به‌شدت دوست دارم مؤلف باشم و امضاي خودم را داشته باشم. طوري كه هركس به تماشاي نمايشم آمد، بدون ديدن بروشور بفهمد اين نمايش كار من است. افق گسترده‌اي را برای اين هدف ترسيم كردم و قطعا پرتره‌هايي قوي‌تر روي صحنه خواهم آورد. اميدوارم فرهنگ تئاترديدن بالا برود و تماشاگر به‌دنبال تئاتري باشد كه انديشه منتقل مي‌كند، نه تئاتري كه صرفا بازيگر معروف دارد يا او را مي‌خنداند!

پایگاه خبری تئاتر: مهران رنجبر كه چهره‌اي شناخته‌شده در تئاتر، تلويزيون و سينماست و او را بيشتر در قامت بازيگر به ياد داريم، از سال گذشته با نويسندگي و كارگرداني نمايش «استيو جابز» بار ديگر نامش بر سر زبان‌ها افتاد و حالا هم مي‌گويد كه نمایش‌نامه‌نويسي، كارگرداني تئاتر و فيلم‌نامه‌نويسي براي او در اولويت است. هم‌اكنون نمايش «مارلون براندو»، به نويسندگي و كارگرداني او در سالن سپند روي صحنه مي‌رود و با استقبال بسيار خوبي هم مواجه شده كه بهانه‌اي شد تا با او درباره اين نمايش و مسيري كه در پيش دارد گفت‌وگو كنيم.  شما در تئاتر قبلي‌تان «استيو جابز» هم به سراغ روايت زندگي يك چهره شناخته‌شده رفته بوديد و اين‌بار در «مارلون براندو» هم، چنين اتفاقي افتاده. چه چيزی در تئاترهاي شخصيت‌محور براي شما جذاب است و آيا اين يك روند است كه قرار است ادامه يابد؟

چندسالي است كه دارم روي پرتره‌هاي شخصيت‌هاي معروف و مهم جهان كار مي‌كنم. چهره‌هاي ديگري که روي آنها كار كرده‌ام، برتراند راسل، آدولف هيتلر، اوريانا فالاچي و... هستند. به بهانه روايت داستان آن آدم‌ها مانيفست خودم را روايت مي‌كنم كه در اصل در زيرمتن نمایش‌نامه‌هايم مبارزه با سرمايه‌داري پررنگ است. در «استيو جابز» هم بحث اصلي‌ام ليبراليسم و سرمايه‌داري بود. در «مارلون براندو» هم مثل «استيو جابز» لحظه مرگ شخصيت را دست‌مايه قرار داده‌ايم. مارلون براندو خسته از يك‌سري اتفاقات زندگي خودش است و روايت او به‌عنوان بزرگ‌ترين بازيگر قرن بيست‌ويكم براي مخاطب جذاب است. من بيوگرافي او را روايت نمي‌كنم، بلكه روايت خودم را از لحظه‌اي از زندگي او روايت مي‌كنم. من براي روايت لحظه احتضار او، ماريا اشنايدر، همبازي‌اش در «آخرين تانگو در پاريس» و مريلين مونرو و پدرش و يك طرفدار مريض كه خيلي او را اذيت كرده و همين‌طور پدرش را به داستان راه داده‌ام.

 براي نوشتن نمایش‌نامه‌هايي بر اساس زندگي چهره‌هاي شناخته‌شده، چقدر بر قصه واقعي زندگي آنان تكيه مي‌كنيد و چقدر نمایش‌نامه شما بر مبناي تخيل است؟

طبيعتا بايد داستان من بر اساس واقعيت و مستندات زندگي آن شخصيت باشد. ولي تخيلي كه من اضافه مي‌كنم در فرم نمايش است كه به سمت گروتسك يا اكسپرسيونيسم مي‌روم و تخيلم در بخش كارگرداني فعال است، اما براي نوشتن نمایش‌نامه بر اساس مستندات جلو مي‌روم و چيزي را كم‌وزياد نمي‌كنم.

 پيش‌ از اين بيشتر شما را در جايگاه بازيگر ديده بوديم؛ آيا از اين پس قصد داريد بيشتر نويسندگي و كارگرداني كنيد؟

من از سال 1382 كارگرداني و نويسندگي كرده‌ام، ولي هيچ‌كس خبر ندارد! آن زمان تئاتر مثل امروز بر اساس داده‌هاي اينستاگرام نبود. گيشه بود و مردم براي خريد بليت صف مي‌كشيدند. ما در تئاتر مولوي و اداره تئاتر اجرا داشتيم و پوسترهايمان را در مغازه‌هاي خيابان انقلاب مي‌چسبانديم و مردم مي‌آمدند صف مي‌كشيدند و بليت مي‌گرفتند، اما امروز شكل‌وشمايل طور ديگري شده و همه‌چيز بر مبناي اينستاگرام پيش مي‌رود كه اتفاق جالبي هم نيست. پيش از «استيو جابز»، «كافه فرانسه» را كار كردم كه حميدرضا نعيمي و آيدا آب‌پرور در آن بازي مي‌كردند و چهارسال كارگرداني نكردم كه بعد هم تصميم به كارگرداني پرتره‌ها گرفتم. درواقع من اول نويسنده و كارگردانم و بعد بازيگر. چندسال است كه اصلا با تلويزيون كار نمي‌كنم. هميشه درگير تئاتر هم بوده‌ام و همچنان هستم. ممكن بود سالي يك‌بار كارگرداني كنم، اما الان برايم نويسندگي و كارگرداني مهم‌تر است. فيلمي هم آماده اكران دارم به نام «شاهين»، به كارگرداني سالار طهراني و تهيه‌كنندگي آرش سجادي‌حسيني با فيلم‌نامه خودم. در سينما فيلم‌نامه مي‌نويسم كه در اين فيلم يكي از نقش‌هاي اصلي را هم خودم كار كردم. بازيگري را در سينما ترجيح مي‌دهم. ممكن است براي كارگردان‌هاي خيلي خاصي هم در تئاتر بازي كنم، اما در تئاتر بيشتر درگير نوشتن و كارگرداني‌كردن هستم و مي‌خواهم در مجموعه پرتر‌ه‌ها به‌شدت بت‌شكني كنم. تماشاگر با ديدن اين نمايش‌ها به‌شدت از خودش مي‌ترسد و من كاري كرده‌ام كه مخاطب، با ديدن نمايش براندو مراقب خودش باشد.  

اهميت چهره‌اي مثل «مارلون براندو» را در چه چيز مي‌دانيد كه آن را دستمايه يك تئاتر قرار داديد؟ او به‌شدت تبهكار و باهوش بوده، خيلي نابغه بوده و البته منفي و گنگستر. اينها نكاتي است كه براي من آن‌چنان مهم بود كه تصميم گرفتم این نمایش را روي صحنه بياورم. آدم خنگ و مثبت و معمولي چالشي براي روي‌صحنه‌آوردن ندارد. منابعم براي شناخت شخصيت او يكي كتابي بود با عنوان «ترانه‌هايي كه مادرم به من آموخت» كه اتوبيوگرافي اوست. همين‌طور مصاحبه لارنس گلوبل با براندو كه كتابش به فارسي هم ترجمه شده. فيلم مستند بسيار قدرتمندي هم درباره براندو ديدم كه اتفاقا به‌تازگي ساخته شده است.

 آيا براي انتخاب بازيگر نقش مارلون براندو، ماريا اشنايدر و مريلين مونرو با چالش مواجه نبوديد؟

راستش براي انتخاب اين نقش‌ها شباهت براي من مهم نبود. هر دو نقش مريلين مونرو و ماريا اشنايدر را سارا رسول‌زاده بازي مي‌كند. مارلون براندو را مهران امام‌بخش بازي مي‌كند، چون به‌شدت شبيه براندو در فيلم «اينك آخرالزمان» فرانسيس فورد كاپولاست. نقش مارياي بيمار را هم يلدا عباسي بازي مي‌كند. سارا و يلدا هم نقش‌هاي اصلي «خانه برناردا آلبا»ي دكتر علي رفيعي بودند كه همين موضوع من را براي انتخابشان ترغيب كرد. نقش پدر مارلون براندو را به امين ميري دادم و نقش يك سگ را هم كه بسيار قدرتمند در اين نمايش حضور دارد علي‌پويا قاسمي بازي مي‌كند. از نظر من بهترين بازيگرهاي ايران در اين گروه جمع شده‌اند، چون همه‌شان بازيگراني بسيار تحليلگر هستند. ما چهار ماه تمرين كرديم. امروز نمايش‌هايي روي صحنه مي‌روند كه  فقط 20 روز براي آنها تمرين شده؛ اما اين بازيگرها بسيار همراه بودند و پا به پاي من جلو آمدند. مهران امام‌بخش بهترين بازي را در نمايش‌هاي «ماراساد» و «عروس مردگان» داشت. امين ميري در نمايش «خنكاي ختم خاطره» بسيار قدرتمند ظاهر شده بود و اساسا علي‌پويا قاسمي درحال‌حاضر قدرتمندترين بازيگر تئاتر فيزيكال ماست. بازيگري بسيار عجيب و قدرتمند كه از نظر من سوپراستار آينده است، من را ياد زحمت‌هايي مي‌اندازد كه نويد روي صحنه مي‌كشيد. آهنگساز نمايشم هم يك پسر 25ساله است كه از هفت‌‌سالگي ساز تخصصي‌اش پيانو و ويولن بوده؛ فرشاد دهنوي. او روي صحنه زنده حضور دارد و پيانو مي‌زند. به اين دلیل پيانو را انتخاب كردم كه «مارلون براندو» هميشه صداي پيانوي مادرش در سرش بوده است. در نمايش ما هم فقط صداي پيانو  شنيده مي‌شود.

 معيارتان براي انتخاب طراحان چه بود؟

طراحي لباس و طراحي نور در نمايش‌هاي من خيلي مهم است. طراحي لباس را مقدي شاميريان انجام داد و طراحي نور هم كار رضا خضرايي است كه هر دو به‌شدت هنرمندانه كار كردند. به‌لحاظ فني نورپردازي كارم خيلي پيچيده بود و طراحي لباس هم به ديد روان‌شناسانه نياز داشت و فقط اين دو نفر توانستند پا به پاي من پيش بيايند.

 چقدر به مؤلف‌بودن فكر مي‌كنيد؟

خيلي زياد. به‌شدت دوست دارم مؤلف باشم و امضاي خودم را داشته باشم. طوري كه هركس به تماشاي نمايشم آمد، بدون ديدن بروشور بفهمد اين نمايش كار من است. افق گسترده‌اي را برای اين هدف ترسيم كردم و قطعا پرتره‌هايي قوي‌تر روي صحنه خواهم آورد. اميدوارم فرهنگ تئاترديدن بالا برود و تماشاگر به‌دنبال تئاتري باشد كه انديشه منتقل مي‌كند، نه تئاتري كه صرفا بازيگر معروف دارد يا او را مي‌خنداند! تمام فلاكت و بدبختي فرهنگي اين روزهاي ما اين است كه ما خوراك اشتباه به تماشاگر داديم و تماشاگر فقط مي‌گويد مي‌خواهم دو ساعت بخندم! تقصير تماشاگر هم نيست، با خوراكي كه گرفته بدعادت شده. بايد جرئت به خرج داد و فضا را عوض كرد. ممكن است در آغاز با شكست هم مواجه شويم. اگر يك نفر هنرمند است و مؤلف، بايد رنج را بپذيرد. اميدوارم مردم و مخاطبان بفهمند تئاتر، انديشه است و جايي براي خنديدن نيست. براي خنديدن بايد به تئاتر آزاد بروند؛ اما در تئاتر حرفه‌اي بايد بيايند و انديشه ببينند. متأسفانه بعضي هنرمندان ما در همين تئاتر حرفه‌اي به‌خاطر پول، تئاتر آزاد اجرا مي‌برند و اين فلاكت است.