در نخستین تجربه بلند سینمایی زوج کارگردان انگلیسی فرانکلین و مارچتا، توبی کِبِل در نقش یک بوکسر اهل ولز درگیر کشمکش‌های درونی و بیرونی‌ست؛ فیلمی با بازی شایا لباف و جیمز کازمو که با وجود فضاسازی چشم‌نواز و بازی‌های قابل قبول، نتوانسته از کلیشه‌های ژانر بوکس فراتر برود.

چارسو پرس: درامی دیگر درباره مشت‌زنی، زندگی‌های از‌دست‌رفته و تلاش برای بازگشت؟ بله، اما با چاشنی ولز، شایا لباف و مقداری اندوه مینیمال.


فیلم «قابل نجات | Salvable» که نخستین ساخته بلند تیم کارگردانی انگلیسی بیورن فرانکلین و جانی مارچتا (با عنوان مشترک Franklin & Marchetta) به شمار می‌رود، دقیقاً بر بستری قدم می‌گذارد که از زمان «راکی» تا امروز بارها در سینما آزموده شده: بوکسری شکست‌خورده، زندگی‌ای در سراشیبی و آرزویی برای رهایی.


توبی کِبِل، که بسیاری او را با مجموعه «سیاره میمون‌ها» به یاد می‌آورند، این بار در نقش سال «گاو» گوستلو ظاهر می‌شود؛ بوکسری در آستانه چهل‌سالگی که هم در رینگ مشت می‌خورد و هم از زندگی. در یک شهر کوچک ساحلی در ولز، او نه شغلی مطمئن دارد، نه رابطه‌ای موفق، و نه آینده‌ای روشن. تمرین‌هایش در باشگاه محلی نزد مربی وفادارش ولی (با بازی خوب جیمز کازمو) بیش از آنکه امیدی در دلش زنده کند، بازتابی از گذشته‌ی از‌دست‌رفته‌اش است.


اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


روایت با بازیگرانی قوی ادامه می‌یابد: شایا لباف در نقش «وینس» — رفیق قدیمی تازه از زندان برگشته — در نقطه‌ای بحرانی به داستان اضافه می‌شود و سال را وارد دنیای مسابقات غیرقانونی زیرزمینی می‌کند؛ مسیری که به‌جای نجات، او را بیش از پیش در ورطه سقوط فرو می‌برد.


با اینکه فیلم از نظر بصری خوش‌ساخت است — فیلم‌برداری وایداسکرین سایمون پلانتکت با نورپردازی سرد و غالباً آبی، حس فرسودگی و افسردگی زندگی کاراکترها را به‌خوبی منتقل می‌کند — اما فیلمنامه نتوانسته به عمق لازم برای شخصیت‌پردازی برسد. رابطه بین سال و دختر نوجوانش مولی (با بازی کیلا لرد کَسیدی) سطحی باقی می‌ماند. رابطه‌ی ناپایدار با همسر سابق و شریک جدیدش نیز چیزی بیش از چند دیالوگ خشم‌آلود و اندوه‌آلود نیست.


از همه مهم‌تر، فیلم در خلق پیچیدگی شخصیتی ناکام می‌ماند. سال قرار است مردی باشد که اشتباه کرده، اما کنون در تلاش برای اصلاح است. بااین‌حال، او نه آن‌قدر شکست‌خورده به‌نظر می‌رسد که دلمان برایش بسوزد، و نه آن‌قدر خشن یا پیچیده که قوس شخصیتی‌اش جذابیت پیدا کند. درواقع، او بیش از حد «مهربان» است و این، وجه تراژیک موردنظر فیلم را خنثی می‌کند.


بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


فیلم از لوکیشن واقعی‌اش — شهر معدنی سابق بری در منطقه گلامورگان جنوبی — استفاده زیادی نمی‌کند. لهجه‌ها گاهی برای مخاطب آمریکایی ناآشنا هستند و موسیقی انتخابی — عمدتاً قطعاتی از خواننده ایرلندی دیوید کینن — فضای محلی ولزی را کم‌رنگ‌تر می‌کنند.


شایا لباف بازی قابل توجهی ارائه می‌دهد، اما شخصیت وینس نیز ابعاد روشنی ندارد: آیا او ناجی است یا ویرانگر؟ رفاقتش با سال بر چه مبنایی بنا شده؟ این‌ها سوال‌هایی هستند که بی‌پاسخ می‌مانند.


درنهایت، «قابل نجات» فیلمی است که با وجود ظاهر حرفه‌ای و کارگردانی دقیق، درگیر داستانی تکراری و کم‌مایه شده است؛ اثری که نه شخصیت‌پردازی‌اش درخشان است، نه پایان‌بندی‌اش تأثیرگذار، و نه مضمونش تازه.



نویسنده: نسرین پورمند