«لانچر 5» نمايش سادگي است. همه‌چيز از يك خودكشي و دو قتل در يك پادگان آغاز مي‌شود. افسر واحد بازرسي مجبور به كشف معماي سه مرگ ناگهاني است. سر نخش شكاكيت به يكي از افسرهاست و انتهاي اين نخ تسبيح پرده برداشتن از يك فاجعه انساني است. بدون هيچ ديالوگ شاعرانه‌اي، بدون هيچ مونولوگ احمقانه‌اي. همه‌چيز در خدمت داستاني است كه پويا سعيدي و مسعود صرامي روايتش مي‌كنند. دو ساعت ميخكوب‌وار براي مخاطب محصول سادگي است و البته اين سادگي نتيجه‌اش نوعي پيچيدگي است.

پایگاه خبری تئاتر: از مهم‌ترين دستاوردهاي انقلاب براي نمايشنامه‌نويسي، باز كردن پاي لفافه‌گويي به ديالوگ‌ها بود. در حالي كه سنت ساده‌نويسي ساعدي پيش از انقلاب محبوب بود و نوشتار امثال نعلبنديان چندان عموميت نداشت اما حال و هواي انقلاب شرايط را دگرگون مي‌كند؛ حال و هوايي كه به نظر برآمده از نوعي عرفان‌گرايي باب روز بود.

عرفان‌گرايي در وجود نوعي تمايل ضدروايي داشت و از ساده سخن گفتن حذر مي‌كرد؛ گويي قرار است مخاطب نمايش‌هاي عرفان‌زده رمز و راز عجيبي را كشف كنند.

با اين تفاوت كه هيچ‌يك از نويسندگان شبه‌عارف آن روزگار، به واقع عارف نبودند.نتيجه چنين رويه‌اي، افراط در خلق نمايش‌هاي انتزاعي و بهره‌گيري از استعاره‌هاي پيچيده بود. نمايش‌ها روزبه‌روز گنگ‌تر و مبهم‌تر مي‌شدند و به جاي تخيل در روايت، تخيل در قامت عجيب و غريب حرف‌زدن‌ها ظهور مي‌كرد.

چيزي شبيه به دوران انحطاط شعر فارسي در سده‌هاي پيشين كه ديگر معنا و مفهوم از شعر رخت بربسته بود.در چنين شرايطي كه نمايش‌هايي از اين دست همواره مورد ستايش منتقدان و جشنواره‌هاي دولتي قرار مي‌گيرند، «لانچر 5» يك استثنا به حساب مي‌آيد؛ يك آلترناتيو عليه جريان پيش از خود.

نمايشي از نسل عصيان‌گري كه سازوكار شبه‌عرفاني نسل پيشين خود را نمي‌پسندد و البته تمايلي به رئاليسم اجتماعي چپ‌گرايانه مرسوم در همين سال‌ها را ندارد. «لانچر 5» نمايش سادگي است. همه‌چيز از يك خودكشي و دو قتل در يك پادگان آغاز مي‌شود.

افسر واحد بازرسي مجبور به كشف معماي سه مرگ ناگهاني است. سر نخش شكاكيت به يكي از افسرهاست و انتهاي اين نخ تسبيح پرده برداشتن از يك فاجعه انساني است. بدون هيچ ديالوگ شاعرانه‌اي، بدون هيچ مونولوگ احمقانه‌اي. همه‌چيز در خدمت داستاني است كه پويا سعيدي و مسعود صرامي روايتش مي‌كنند.

دو ساعت ميخكوب‌وار براي مخاطب محصول سادگي است و البته اين سادگي نتيجه‌اش نوعي پيچيدگي است. اين پيچيدگي نه در داستان كه در مخيله مخاطب شكل مي‌گيرد. اينكه ذكاوت افسر پرونده و مهارت‌هايش در استنطاق چگونه معما را حل مي‌كند و اساسا معما حل شده است.

سادگي «لانچر 5» محصول درك درست از روايت است؛ روايتي كه بدون تلاش براي ژانگولربازي، راوي‌اش را قهرمان نمايش برگزيده. سعيدي و صارمي در فقدان نمايش‌هايي با تم جنايي، يك پرونده به ظاهر ساده را مي‌گشايند اما اين پرونده مي‌تواند بيشتر از هر نمايش استعاره‌گوي معترضي، وضعيت را بحراني كند.

مكان يك پادگان است، محلي دال بر نظم و انضباط اما اوضاع از كنترل خارج شده است. پس نويسندگان جوان يك مكان دراماتيك مي‌آفرينند. بحران محصول يك تجاوز است؛ آن هم در قلب انضباط. بحران به توان دو مي‌رسد. مورد تجاوز يك سرباز است و متجاوز يك افسر. بحران به توان چهار مي‌رسد.

ادامه ماجرا و بحران‌آفريني شبيه داستان صفحه شطرنج و دانه‌هاي برنج مي‌ماند؛ جايي كه عدد دو كوچك به توان n مي‌رسد.«لانچر 5» نشان مي‌دهد تئاتر نياز به خرق عادت ندارد. همان چيزي را نشان بده كه مخاطب دوست دارد و از دوست داشتن مخاطب بهره‌برداري كن.

به پايان نمايش كه مي‌نگري مي‌فهمي سروان شايگان، سرخوش از پيروزي نهايي در بحراني به مراتب بزرگ‌تر از گذشته روبرو است. اين همان بهره‌برداري از سليقه مخاطب است. مغزهاي ميخكوب شده پس از پايان يك ماراتن، به خود مي‌گويد چرا؟