کارگردان و دراماتورژ نمایش مگس معتقدند وضعیت دراماتورژی تئاتر در ایران عجیب است و عموماً دراماتورژی‌ها در مسیر خطایی به سر می‌برند.

نمایش «مگس» به کارگردانی توحید معصومی این روزها در سالن سایه مجموعه تئاترشهر در حال اجراست، نمایشی که روایتی ساده از خانواده‌ای معمولی در مجارستان، در زمان جنگ جهانی دوم را بیان می‌کند که میزبان سرگردی از ارتش نازی هستند و فرمانده فرزند خانواده نیز هست. اجرای این نمایش فارغ از بازی‌ها و طراحی صحنه خوبش ویژگی دیگری دارد که دست مایه گفت و گو با توحید معصومی و ایوب آقاخانی به عنوان دارماتورژهای این اثر شد و البته دراماتورژی در تئاتر این روزهای ایران، مسئله‌ای است که بیش از آن که بار علمی پیدا کند تبدیل به یک رویه مرسوم بی پشتوانه شده است.

 برای شروع بفرمایید که چرا این کار را انتخاب کردید ؟

معصومی: کار مگس که تحت عنوان خانواده تت توسط انتشارات چشمه چاپ شده است و نوشته‌ای است با نویسندگی استفان ارکنی و ترجمه کمال ظاهری. به نظرم موقعیت قصه جذاب است؛ ولی با توجه به اینکه در شرایط فعلی و شرایط زیستی مردم نسبت به سال‌های قبل تغییر پیدا کرده است و متن هم بسیار مطول بود و اجرای آن نزدیک به دو ساعت طول می‌کشید، من ابتدا خودم یک بازنویسی از آن را مطابق چیزی که از اجرای این متن می‌خواستم انجام دادم و بعد متن را به آقای آقاخانی دادم تا به عنوان یکی از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویس‌های تئاتر کشور متن را بازنویسی کنند و یک دراماتورژی دیگری را از داخل آن ایجاد کنند که ایشان هم پذیرفتند و بعد از آن هم خوشبختانه بحث حضور ایشان به عنوان بازیگر پیش آمد و ما هم هردو زحمت را از ایشان خواهش کردیم و ایشان هم پذیرفتند که نتیجه آن شد مگس با 4 کاراکتر.

 چرا مگس؟

آقاخانی: نمایشنامه خانواده تُت موقعیت بسیار جذاب و البته تلف شده‌ای دارد به این معنا که موقعیت خیلی درخشان است؛ ولی اندازه توقع ما حداقل با ذائقه ایرانی خیلی نمایشنامه خوبی به چشم نمی‌آید؛ در حالی که خود موقعیت خیلی خوب است. مقصود من است که که این نمایشنامه در شکل اصلی آن نمایشنامه خوبی نیست؛ ولی موقعیت، موقعیت نابی است. چیزی هم که من فکر می‌کنم در خانواده توت از دست رفته است دریافت بسامدهای معنایی از خود این موقعیت است که با توجه به مطول بودن نمایشنامه و شاید با توجه به ذائقه موطن نویسنده خیلی برای ما جالب و جذاب نیست و شاید برای خودشان عالی و آرمانی باشد که بعید می دانم؛ زیرا اصولاً نمایشنامه‌های آن خطه هم برای من گونهٔ بیگانه‌ای نیست. بنابراین آن چیزی که ما دوست داشتیم اتفاق بیفتد و با کمک آقای معصومی تحقق پیدا کرد این بود که اجازه دهیم از دل این موقعیت آن عصاره معنایی جذابش که یک کمدی عجیب و غریب و یک نوع تلخ خند عجیب است در بیاید. ما برای این منظور باید بسیاری از شخصیت‌ها و یا حتی بسیاری از موقعیت‌ها که به عرض صحنه افزوده بودند را حذف می‌کردیم تا آن تطق معنایی سریعتر به نظر برسد و در زیاده‌گویی‌های به ظاهر کمیک گم نشود.

آن چیزی که الان در نمایش مگس اتفاق می‌افتد در واقع یک کمدی قابل بحث و ضدجنگ است و بیان می‌کند که خشونت و جنگ چه بخواهی چه نخواهی می‌تواند مانند یک مگس از جایی که شکل‌گرفته پر بکشد تا برسد به جاهایی که فکرش را هم نمی‌توانید بکنید. اینجا هم خوشبختانه با انعطاف آقای معصومی و اعتمادی که به من داشتند این اتفاق افتاد که از نظر جمع و جور کردن و قبض دست مایه موجود و یک نوع بازنویسی و بازنگری و دست بردن به دیالوگ‌ها و تعویض نام اثر این منظوری که مد نظر ما بود راحت‌تر به دست بیاید و یادمان نرود خودمان در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که تبعات ناخواسته جنگ را تجربه کرده است.

واقعاً هم معنای اصیل دراماتورژی به نظرم اینجا اتفاق افتاده است این واژه مقداری در تئاتر امروز ما به بازی گرفته شده البته معنای این جمله توضیح و توجیه کار خودمان نیست و معنای آن چیزی است که من در کلاس به دانشجویانم درس می‌دهم و بعد می‌آیم و این واژه را در تئاتر حرفه‌ای به سخره گرفته شده می‌بینم که گوشه‌های گمی از ورق پاره‌هایی به اسم بروشور جا خوش کرده است. بدون اینکه واقعاً بتوانند استفاده درست از این واژه را توجیه کنند.

 آقای معصومی دیدگاه شما نسبت به جنگ در این اثر چیست ؟

معصومی: به نظر من در اینجا و به خصوص در متن اصلی جنگ محور اصلی نیست و شاید اینجا جنگ مستمسک و بهانه‌ای است که نویسنده آمده و به این واسطه رفتار انسان‌ها را بررسی کرده است.

 البته خیلی دور هم نیست و تأثیر مستقیم دارد.

معصومی: نه به هر حال دور از خود جنگ است و در آرامترین گوشهٔ جنگ زده‌ای است که تعریف شده،  در دهکده پدری سربازیست که در جنگ است و البته سرگرد و این رفتار روان پریشش که محصول خود جنگ است ، جنگ را هم به این خانواده تحمیل کرده و از این جهت یک ارتباطی به جنگ پیدا می‌کند و شرایطی که سرگرد به عنوان یک فردی که هم سلطه نظامی گری اش را حفظ کرده و هم آن آسیبی که در جنگ دیده. این قصه برای من از اینجا جذاب بوده که یک انسانی که در جنگ به این شرایط رسیده می‌آید یک خانواده را دچار آشفتگی می‌کند ولی با این همه تمام مصیبت‌هایی که سر بر سر این خانواده می‌آورد و این خانواده به آنها تن می‌دهند به خاطر پسری است که کشته شده و در قید حیات نیست.

 به نکته مهمی اشاره کردید دراماتورژی در تئاتر امروز تبدیل به یک زینت شده است و البته به جز چند مجموعه مقالات کتاب ویژه‌ای در این باره نداریم.

آقاخانی: ما هنوز یک کتاب نداریم که موضوع آن دراماتورژی باشد. منظور مجموعه مقاله من نیست. یک کتابی که فصل‌بندی شده از الف تا ی شروع کند در رابطه با دراماتورژی، دقیق حرف بزند نداریم؛ اما دایره‌المعارف‌های فرهنگی و مقالات آنها خیلی قابل تکیه‌تر هستند. از این جهت که معنای دراماتوژی حتی در مقالات و کتاب‌هایی هم که به صورت بومی مطرح شده به نفع فهم نویسنده و پژوهشگر تغییر ماهیت داده است و این مشکل را  چندان می‌کند. مفهموم دراماتورژی امروز به جایی رسیده است که دراماتورژ می‌شود رأس هرم خلاقیت یک اثر و لزوماً آن کسی نیست که نمایشنامه را بازنویسی می‌کند و کسی است که حتی مبناهای فکری کارگردان در شارژر دراماتورژ است که پر می‌شود و دراماتورژ مخصوصاً در اروپا در گروه‌های دیده می‌شود که سیاست کاری دارند بدین معنا که یک اصول کلی را در تمام کارهایشان رعایت می‌کنند.

دراماتورژ کارش را از اینجا شروع می‌کند که بیاید به مدیر گروه بگوید کار امسال ما با توجه به التهابات و شرایط جامعه باید این اثر خارجی باشد. اینجا مثلاً یک دوستی می‌آید فیلمنامه‌ای را از روی فیلم روی کاغذ می‌آورد می‌گوید که این یک نمایشنامه است و با اسم دیگری می‌گوید که نویسنده آن من هستند و اوضاع وقتی بدتر می‌شود که این نمایشنامه که از روی فیلم به کاغذ و از روی کاغذ به صحنه منتقل شده است چنین عنوانی می‌خورد که نویسنده و دراماتورژ و من  این واژه را نفهمیدم که نویسنده و دراماتورژ یعنی چه؟!

اما این بدین معنا نیست که دراماتورژی در ایران هرگز به شکلی که درست باشد رخ نداده است من مقصودم این نیست لطفاً حرفم را مطلق نگاه نکنید ولی اگر ما 10 مورد با این واژه مواجه شویم .حداقل 5 یا 6 مورد آن قابل انتقاد جدی است. دراماتورژی در مگس  آن هم نه صد در صد بلکه نزدیک به معنای اصیل آن اتفاق افتاده است یعنی خیلی از کارهایی که دراماتوژ باید انجام دهد را ما اینجا انجام نداده‌ایم .یکی از کارهایی که باید انجام می‌دادیم این است که ما باید آگاهی نامه‌های اثر و فرایند دراماتورژی خودمان را در بروشور توضیح دهیم ما باید این کار را می‌کردیم و اینکه نکردیم به این معنا نیست که ما بلد نیستیم و نمی‌دانستیم. باید این کار را انجام دهیم و در واقع مسئله مهم این است که اقتصاد این اجازه را به ما نمی‌دهد و همین دو برگ تا شده را هم به سختی تأمین کرده‌ایم که در اختیار مخاطب قرار دهیم

در تئاتر حرفه‌ای جهان دراماتورژ در اصل مدیر هنری گروه است ، اینجا حتی گاهی دراماتورژی را با بازنویسی مترادف می‌دانند که این اشتباه است و حتی اینجا گاهی تغییراتی را که کارگردان به نفع اجرا انجام می‌دهد را هم دراماتورژی می‌دانند. البته این دور از معنای دراماتورژی نیست؛ ولی یکی از ده معنای یک واژه را نمی‌توان به معنای تمام آن واژه دانست. متاسفانه علم‌گریزی از این معنای به خصوص از دانشگاه شروع می‌شود و به تئاترهای حرفه‌ای تسری پیدا می‌کند و با تولید مقاله‌های بومی در این باره دامن داده می‌شود و من با همه این موارد به عنوان مصادیق توسعه جهل در این باره مخالفم.

 آقای معصومی به نظر شما دراماتورژی به همین معنا در نمایشنامه مگس رخ داده است؟

معصومی: تصور من این است که بله و حضور جناب آقای آقاخانی به عنوان شخصی که آگاه به این مفهوم است. برای من بسیار مغتنم بود و من تصورم این است که در گروه‌های نمایشی حداقل در ایران بعید به نظر می‌رسد که اگر دراماتورژی باشد بتوانند از او به نحو احسن استفاده کند؛ زیرا او قطعاً از منظره اختلاف سلیقه با کارگردان دچار چالش می‌شود.این عنوان در تئاتر ایران خیلی خوب جا نیفتاده است. هرچند که من می‌گویم با افتخار از آقای آقاخانی غیر از بحث دراماتورژی استفاده‌های دیگری هم کرده‌ایم و من از نظرات ایشان به عنوان مشاور هم استفاده کرده‌ام و به نظر من 70 یا 60 درصد از آن چیزی که مفهوم دراماتورژی ایجاب می‌کند در اثر ما افتاد؛ البته من باز هم می‌گویم که این شانس خوب من بود که آقای آقاخانی همراه من بودند و ما چه از لحاظ متن و چه از لحاظ اجرا تمامی مواردی که برای یک دراماتورژ لازم بود را برگردن آقای آقاخانی نهادیم

آقاخانی: ایشان دیگر دارند فروتنی می‌کنند؛ ولی این هم‌فکری و اعتماد بسیار تاثیرگذار است. من هم این کار را یک موهبت می‌دانم؛ زیرا قرار نبود کارگردان را درباره چیزهایی توجیه بکنم که مسائل ابتدایی است. این امتیاز خیلی مهم ایست برای همین هم ما در یک زمان اعجاب‌انگیزی از صفر به صد رسیدیم و لازم نبود که درباره موارد مختلفی یکدیگر را توجیه بکنیم

 به نظر شخصیت‌ها نسبت به متن اصلی خیلی تغییر کرده‌اند و مثلاً پدر خانواده در متن اصلی آنقدر کمیک نبود درست است‌؟

آقاخانی: بله از این نظر دست است؛ ولی واقعاً تعریف نقش عوض نشده است ما برای این که دور بودن هر چه بیشتر این خانواده را از مصادیق جنگ نشان دهیم که هیچ طرف و موضعی هم نسبت به جنگ ندارد. ناگزیر در سلوک رفتاری یک کاراکتر و نه لزوماً در دیالوگ باید این را نشان می‌دادیم تا این طول و عرض کم شده متن در یک بزنگاه فشرده‌تری خود را نشان بدهد.

 اتفاقی که در نمایشنامه افتاد این بود که جناب سرگرد فعالیت بیشتری داشت آیا به نظر شما این برای جناب سرگرد داستان امتیازی نسبت به آقای تُت به حساب می‌آمد‌؟

آقاخانی: مثاله همین جاست که ما نمی‌توانیم بگوییم جناب سرگرد  فعالیت بیشتری دارد و اصلی‌ترین دلیلش هم جنگی است که تجربه کرده است. درست است که او فعال‌تر است؛ ولی نتیجه‌ای که گرفته است نتیجه قابل دفاعی نیست. بنابراین شاید خیلی هم با هم متفاوت نباشند. در قاموس نمایشنامه ما دلیلی که سرگرد به این مرز از انحطاط رسیده است و این میل به فعالیتش به گشایش ختم نشده است به این دلیل است که او در خدمت فاشیزم قرار گرفته است و دلیل اینکه او با توجه به فعالیتی که دارد با یک انسان روستایی هیچ فرقی ندارد این است که فعالیتی که انجام داده در راستای آرمان و اهداف خودش نبوده است

فعالیت جناب سرگرد در نمایش از دید گروه تولید کننده آن فعالیتی بیهوده است مانند کارتون درست کردن این شخص در نمایش که فقط درست می‌کند و به نتیجه نمی‌رسد و همین گونه هم جنگیده است و سرنوشتش هم به همین گونه رقم خورده است یک تباهی محض درست مانند یک مگس.

 و سؤال آخر اینکه شما خودتان دراماتورژی را ترجیح می‌دهید یا نویسندگی و تولید را ؟

آقاخانی: ترجیح من در گروه خودم روشن است ترجیح من تولید متن از صفر است؛ اما من اصلاً با این باور مدیریتی هم‌سو نیستم که فکر می‌کنند صرف تولید فضیلت است. ما می‌توانیم آمار تولید متن را بالا ببریم؛ ولی متن‌های قابل دفاعی ننوشته باشیم. حداقل اگرمن نویسنده دست‌و‌پنجه نرم کنم با ساختار محکم یک کار فرنگی مطمئن باشید. در کار بعدی و در تولید بعدی خودم می‌توانم بهتر ظاهر شوم. من معتقدم که اینها باید با هم‌دوشی و هم‌کوشی هم حرکت کنند؛ اما ترجیح من تولید است. منکر ارزش وجود آثار خارجی در بدنه تئاتر کشور نیستم؛ زیرا اعتقاد دارم که اگر من برای مثال با آقای معصومی در تولید متن رقیب شوم هیچگاه رشد لازم را پیدا نمی‌کنم. اتفاقاً من باید با گردن‌کلفت‌ها و بزرگان تاریخ ادبیات نمایشی در جهان وارد رقابت بشوم باید در سالن کناری شکسپیر اجرا شود و در این سالن ایوب آقاخانی تا من بفهمم چقدر باید تکان بخورم تا بتوانم در جهان حرفی برای گفتن داشته باشم.

وقتی شما یک اثر را درست دراماتورژی می‌کنید انقدر اثر مال خود می‌شود که یک تولید به حساب می‌آید البته دانشش می‌خواهد و نه تنها دانش علمی بلکه دانش عملیاتی هم لازم دارد یعنی دراماورژ باید دستی بر آتش داشته باشد و از دور مانند یک منتقد نایستد وگرنه منتقدها بهترین دراماتورژ ها می‌شدند. به نظر من منتقدها بهترین هیچی نیستند این بدی ماجراست برای اینکه فقط غر می‌زنند و خوبی‌ها را هم آنطور که انسان دوست دارد نمی‌بینند و اگر ما منتقد خوبی داشتیم مطمئن باشید که تئاتر ما امروز جای بهتری ایستاده بود. اتصالی که باید بین مخاطب و اثر اتفاق می افتد کار حلقه‌ای است به نام منتقد و ما امروز این حلقه را نداریم بنابراین مخاطب‌های ما این روزه نمی‌دانند دقیقاً چه علاقه‌هایی دارند و من تولید کننده را هم سر در گم می‌کنند زیرا من هم نمی‌دانم آنها چه دوست دارند من دارم راه خودم را می‌روم و آنها هم سلیقه خودشان را پیگیری می‌کنند.

البته من منکر وجود منتقدهای خوب در جامعه تئاتر نیستم؛ ولی تعدادشان بسیار کم است و به اندازه مخاطبان و به اندازه آثار روی صحنه تئاتر نیست.

 در پایان اگر نکته‌ای وجود دارد بفرمایید.

معصومی: من باید عرض کنم که با توجه به زمان کمی که برای تولید این کار داشتم شاید یکی از شانس‌های من و یکی از شیوه‌های من برای اینکه اینکار قابل حصول باشد انتخاب عوامل هنری خوب بود . یکی از شانس‌های ما حضور دائمی آقای آقاخانی بود که اگر ایشان نبود کار را تحویل می‌دادند و می‌رفتند کار به این نتیجه که الان رسیده است نمی‌رسید حضور ایشان به عنوان بازیگر باعث شد که ایشان همیشه بودند و در طول تمرین با هم همفکری می‌کردیم و تغییرات لازم را هم انجام می‌دادیم به همین دلیل لازم است که من به عنوان جمع‌بندی از صبوری تیم بازیگران که شامل آقای ایوب آقاخانی و سامان دارابی و خانم‌ها مرضیه صدرایی و الهه زحمت کش تشکر کنم که در این زمانه کم توانستند با تمرینات فشرده کار را به اجرا برسانند.