پایگاه خبری تئاتر: فیلم ائو (خانه) اولین فیلم سینمایی اصغر یوسفینژاد بعد از ساخت فیلمهای مختلف و چند مجموعه تلویزیونی به شمار میآید که در سیو پنجمین دوره جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش درآمد و جوایز بسیاری را نصیب خود کرد. به بهانه پخش فیلم در ویاودیها درباره این اثر با اصغر یوسفینژاد به گفتگو پرداختیم.
در ابتدای فیلم «خانه» ما با شخصیت دختری مواجه میشویم که به شدت از مرگ پدر خود ناراحت بوده اما در انتها متوجه میشویم که تمام رنج دختر برای حفظ ظاهر بوده است. از سوی دیگر نیز همه شخصیتهای نشان داده شده در فیلم با شخصیت حقیقی هم آشنا هستند. آیا تاکید به حفظ ظاهر در جامعه سبب شده تا اکنون شاهد چنین داستانهایی در جامعه حقیقی باشیم؟ تزویر در جامعه امروز ما از چه جایگاهی برخوردار است؟
متاسفانه در روابط اجتماعی ما همین مسئلهای که شما گفتید و جز مسائل فاقد ارزش محسوب میشود، تبدیل به یک اصل شده است. در چنین شرایطی ما برای ارتباط و رویارویی باهم مجبوریم که بیشتر به شکل طرف مقابل در بیاییم چراکه ذات و درون ما را قبول ندارند و ما برای برقراری ارتباطی که کاملا وابسته به منافع ماست، مجبوریم که به شکل طرف مقابل دربیاییم. بنابراین ما یک شکل ثابتی نداریم و در مقابل شکلهای مختلف میتوانیم شکلهای مختلف پیدا کنیم که این بدترین نوع برقراری ارتباط اجتماعی است و این فیلم به همین دلیل ساخته شده است.
به نوعی در فیلم شاهد نقد ضربالمثل معروف «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» هستیم که سالیان طولانی به عنوان یک روش تربیتی در جامعه استفاده شده است.
دقیقا ولی کمی عمیقتر چراکه در آنجا شما یک لایه محافظ برای از دست ندادن اعتبار دارید ولی اینجا بحث منافع مطرح است. اینکه شما باید برای کسب منفعت خودتان به هر حال شکل عوض کنید و این تربیت بدی برای جامعهای بوده که متاسفانه در این سالها در حال به اوج رسیدن خود هم هست.
فیلم «خانه» درباره فوت یک پدر و وصیت خاص او برای خاکسپاریاش است اما تنها چیزی که برای شخصیتهای داستان مهم نیست، خاک کردن این پدر که اتفاقا یک پدر مسلمان ایرانی بوده، است. به نوعی همگی در حال تظاهر به سوگواری هستند ولی در واقع در پی منافع مادی خودند. چه اتفاقی سبب شده تا شاهد چنین اتفاقاتی شویم؟
اولا باید در نظر داشت که خود شخص متوفا آدمی خارج از چیزی که در فیلم تعریف میشود نیست. او هم به هر حال یکی از همین آدمهاست. یعنی اینکه ما نهایتا آسیب این وضعیت را خودمان هم خواهیم دید و متضرر بزرگ این ماجرا هستیم. پدر، شخص موجهی به آن شکل که ما بخواهیم از جمع افرادی که آنجا حضور دارند، جدایش کنیم نیست. چون به هر حال شخصیت پدر هم در آنجا نبش قبر میشود. به نوعی سرنوشت چرخیده و به سمت او آمده است.
کما اینکه برای افراد زنده داستان هم نمیتوان سرنوشت چندان متفاوتی از پدر متصور بود. بنابراین پدر قربانی چرخهای است که خودش در آن حضور دارد و شاید نوع تربیتش سبب شده تا که بچههایش به همچین سمتی بروند. طبیعتا در چنین شرایطی که هرکسی میخواهد به یک رنگی در بیاید و منافع خود را تامین کند، اگر از لحاظ قصه هم نگاه کنیم، این بهترین دستاویز بوده که شما نشان دهید آن چیزی که روی حرمت آن در منابع دینی و انسانی هم تاکید شده، تا این اندازه بیحرمت میشود. من هم خواستم با قرار دادن جنازه در آن فضا نشان دهم که این شرایط اسفناک ممکن بوده به یک جای همچون خطرناکی هم برسد. برخی از منتقدان و مخاطبان نیز این موضوع را وجهه هشدار فیلم دانستند. یعنی ممکن است به جایی برسیم که دیگر هیچ حرمتی برایمان باقی نماند.
چه اتفاقی سبب شده تا دختر و دامادی به کشته شدن پدرشان رضایت دهند و حتی اصلا خود را گناهکار هم ندانند؟ آیا این اتفاق، هشداری است که نشان از تشدید وضعیت جامعه در سالهای آینده دارد؟
این همان نقابی است که شخصیتها برای موجه نشان دادن هرآنچه که اتفاق میافتد، روی اعمال خودشان میگذارند. البته وقتی صحبت از هشدار در یک فیلم میشود، لزوما به این معنی نیست که ما در جامعه، الان در این وضعیت هستیم. به نظرم بد نیست یک اثر هنری که مردم میخواهند از آن به عنوان تماشاگر بهرهای ببرند، یک گام جلوتر از وضعیت موجود حرکت کند بلکه بتواند وجدانها را به این سمت دعوت کند تا حداقل از آن اتفاقی که شاید در آینده اتفاق میافتد، جلوگیری کرده و در مقابل این وضعیت اسفناک بایستد. یعنی میخواهم بگویم که من شخصا آدمی نیستم که به خاطر اینکه واقعا از شرایط ناامید شدم، این لحن را در فیلم انتخاب کردم. نه، واقعیت این بود که حس کردم میتوانیم واقعا به سمتی برویم که ضد ارزشها جای اخلاقیات ما را بگیرند. بنابراین بهتر است که اثر هنری همیشه یک گام جلوتر رود و انتهای وضعیتی که ممکن است به کجا ختم شود را نشان دهد. انسان موجودی است که نباید از آن قطع امید شود و خود انسان هم نباید امیدش را از دست بدهد. درواقع ما هم با این هشدارها میخواهیم به آنجا نرسیم. در نهایت باید بگویم که این فیلم تصویر کنونی جامعه نیست اما جامعه در حال برداشتن قدمهایی است که بعید نیست به چنین جاهایی برسد. پس بهتر است که با چنین کارها، پیشبینیها و هشدارهایی از اتفاقات جلوگیری کنیم. درواقع پیشگیری بهتر از درمان بوده، مصداق همین قضیه است.
فیلم در قالب رئال روایت شده و ما شاهد اتفاقی هستیم که شاید در زندگی حقیقی سورئال به نظر بیاید. به نوعی اینکه پدری به دست دختر و دامادش کشته شود برای ما در زندگی عادی اتفاق غیرقابل باوری است. آیا فیلم در پی بیان این است که ادامه چنین روندی سبب پیروزی مطلق مادیات به احساس و عاطفه میشود؟
این لحن رئال شاید همان نکته کلیدی چنین فیلمهایی باشد که در واقع یک موضوعی را مطرح میکند ولی چون لحنش با لحن امروزی ما هماهنگ است، برای تماشاگر ملموس بوده و با آن احساس نزدیکی میکند. در واقع بخشی از تاثیر محتوا از انتخاب همین لحن است و شاید دوستانی که مقداری با چنین ساختارهایی مشکل دارند، بیشتر از اینکه با محتوای کار مسئله داشته باشند، با لحن مشکل دارند.
لحنی که به نوعی انگار همین لحظه اتفاق میافتد. یعنی چیزی است که برای ما در زندگی و اهدافمان کاملا ملموس بوده و این به تاثیرگذاری بیشتر محتوایی که مقداری هم سورئال باشد، کمک میکند. به نوعی انتخاب لحن سبب میشود که فیلم باورپذیری و اثرگذاری بیشتری داشته باشد. البته شخصا نمیدانم این اتفاق چقدر در نزد مخاطب رخ داده است ولی خب هدفگذاری همان بوده است.
در این چند وقت اخیر و به خصوص در جشنواره فیلم فجر، به انتخاب زبان غیرفارسی برای فیلمها انتقاداتی شده بود. این فیلم نیز به زبان ترکی و با زیرنویس فارسی پخش شده است. انتقادات مطرح شده در این زمینه را تا چه اندازه وارد میدانید؟
در جشنواره فجر آخری که برگزار شد، برخی منتقدان در رابطه با فیلمهای ترک زبان نظراتی داشتند. اتفاقا من هم در این باره مقالهای نوشتهام که در دسترس است. اساسا باید بگویم که زبان چیزی است که همه با آن صحبت میکنند و به نظر من قضیه خیلی سادهتر از این حرفهاست. یعنی به هر حال ما مجبوریم که با زبانهای مختلف با یکدیگر ارتباط داشته باشیم و این چیز عجیب و غریبی نیست. اینکه من ۲۴ ساعته در تبریز زندگی میکنم و به زبان ترکی حرف میزنم، دلیل نمیشود که بینیاز از ارتباط با دوستان فارس زبانم باشم. حال ممکن است بحث کاربردی یک زبان در اوج باشد و زبان دیگری متوسط و پایین باشد ولی خب خیلی مسئله مهمی نیست.
اینکه من بعد از مدتها این فیلم را ساختم و این بحثها را شنیدم، احساس میکنم که ما یک افتخاراتی را نداریم و میخواهیم جای خالی آنها را با انتخاب یک زبان پر کنیم. به عنوان مثال من بگویم که افتخار میکنم که ترکی صحبت میکنم. بالاخره ما به یک زبانی باید صحبت کنیم و زبان من را به کسی برتری نمیدهد. در جشنوارههای مختلفی حضور داشتم و اکنون احساس میکنم برای برقراری ارتباط و حضور موثرتر در جشنوارههای جهانی باید یک زبان دیگری را هم یاد بگیرم و واقعا در حال وقت گذاشتن برای آن هستم. من فکر میکنم که ما میخواهیم جای چیزهایی که نداریم را با چیزهایی مثل زبان پرکنیم
اما به هر حال هر کدام ما به زبانی صحبت میکنیم. به شخصه فکر میکنم که ما خودمان باید مقداری از این بحثها دوری کنیم، چون موارد اساسی نیست. من خودم به زبان فارسی احترام زیادی میگذارم؛ فیلم آن را میبینیم و شعرهایش را میخوانم و خیلی دوست دارم که همین میزان درک را از زبان انگلیسی و هر زبان دیگری داشته باشم. زبان خودم هم همین است؛ نه برتری به دیگران دارد و نه مسئله دیگری. به هر حال ما با آن زندگی و با دیگران ارتباط برقرار میکنیم. تهران هم که آمدم با همه دوستان عزیزم فارسی صحبت میکنم و خیلی دوست دارم در خارج از کشور هم به زبان آنها صحبت کنم. زبان جز افتخارات من نیست؛ افتخارات ما چیزهایی است که به عنوان یک انسان کسب میکنیم. متاسفانه گیر عجیب و غریبی بوده و کم کم در حال خارج کردن این موضوع از حوزه درک هستند.
جدا از این موضوع مخاطبان فیلمهای خارجی را هم با زیرنویس میبینند. پس چه خوب همانقدر که برای یک فیلمساز خارجی احترام قائل میشویم و فیلم آن را با زیرنویس میبینیم، فیلم فیلمساز محلی را هم با زیرنویس ببینیم.
منبع: خبرگزاری ایلنا