کشتارگاه با موضوع حساسی که داشت، خیلی‌ها را نسبت به خودش کنجکاو کرده بود. فیلم نشان می‌دهد عراقی‌ها مشتری خوبی برای گوسفندان ایرانی هستند و در بحبوحه بحران ارزی کشور، عده‌ای از ایران گوسفندها را به آن سو قاچاق می‌کنند.

پایگاه خبری تئاتر: کشتارگاه با موضوع حساسی که داشت، خیلی‌ها را نسبت به خودش کنجکاو کرده بود. فیلم نشان می‌دهد عراقی‌ها مشتری خوبی برای گوسفندان ایرانی هستند و در بحبوحه بحران ارزی کشور، عده‌ای از ایران گوسفندها را به آن سو قاچاق می‌کنند. مشخص است حیوانات می‌توانند از کوه و کمر رد شوند و پلیس مرزی هم مانع‌شان نمی‌شود. بعد پول فروش این گوسفندان به‌صورت دلار چمدانی به کشور قاچاق می‌شود و در بازاری شبیه سبزه‌میدان یا حراجی‌های اسلحه معامله می‌شود.

مسلم است که این اتفاق قیمت گوشت قرمز را در داخل کشور به‌شدت افزایش خواهد داد؛ هرچند فیلم اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کند، اما مخاطبانی که در سال‌های گذشته با بحران قیمت گوشت روبه‌رو شدند و آن را هنوز به یاد دارند، با شنیدن موضوع فیلم کنجکاو می‌شوند. کشتارگاه درباره قتل سه نفر از واسطه‌های گوشت و دلار بین تهران و خوزستان به‌دست صاحب یک کشتارگاه در تهران و دفن مخفیانه آنهاست. از طریق جست‌وجویی که فرزندان مقتولان برای پیدا کردن عزیزان‌شان انجام می‌دهند، کم‌کم اصل ماجرا مشخص می‌شود و طی همین روند، اطلاعاتی درباره قاچاق گوشت  و دلار به مخاطبان فیلم می‌رسد.

امیر، پسر سرایدار کشتارگاه که به‌تازگی از فرانسه دیپورت شده، ابتدا در کار قاچاق با صاحب کشتارگاه همدست می‌شود، اما پس از مدتی به جنایت او پی می‌برد و قضیه را به فرزندان هاشم که یکی از مقتولان است، می‌گوید.هنگام اکران فیلم در جشنواره فجر، فضای عمومی نظراتی که درباره کشتارگاه داده شد، چندان به‌لحاظ جذابیت سینمایی رتبه بالایی به آن نمی‌داد، اما خود عباس امینی حالا که فیلمش اکران دیجیتال شده، می‌گوید کفه نظرات مثبت را سنگین‌تر از نظرات منفی ارزیابی می‌کند. کشتارگاه سوای از مسائل فنی و کیفی آن، اصولا فیلم پرجرأتی نیست و لحن محتاطانه‌ای درباره موضوع دارد. اصلی‌ترین چیزی که به درونمایه اجتماعی فیلم صدمه زده، همین لحن محتاطانه است؛ چون فیلم دارد چیزی را می‌بلعد و به زبان نمی‌آورد که در تمام گروه‌های فامیلی، پیاده‌روهای جلوی مغازه‌ها، داخل تاکسی‌ها و اتوبوس‌ها و مترو، وعده عصرانه یا نهار کارمندان و خلاصه هر جمع ایرانی دیگری به آسانی درباره‌اش حرف زده می‌شود؛ درباره دولت و نقش آن به‌عنوان اصلی‌ترین نهاد اجرایی کشور در این آشفته‌بازار. البته شاید اگر دولت دیگری از یک جناح دیگر در کشور سر کار بود، تعداد سینماگرانی که در نقد صریح آن نهایت جرات را به‌خرج می‌دادند، خیلی بیشتر می‌شد؛ اما در‌حال‌حاضر چندان نمی‌شود با این روش قهرمان رسانه‌های این‌سو و آن‌سوی آب‌ها شد و جوایز جشنواره‌های خارجی را به‌دست آورد.

عباس امینی، کارگردان کشتارگاه، قبل از این فیلم سه فیلم بلند دیگر هم ساخته بود که هیچ‌کدام پروانه ساخت و پروانه نمایش نداشتند و برای همین در ایران اکران نشدند. اما کشتارگاه هم پروانه ساخت و نمایش داشت و هم از چندین بازیگر حرفه‌ای بهره برده بود تا بتواند در جدول اکران جایی داشته باشد؛ هرچند همه‌گیری شیوع کرونا وضعیت اکران ۱۳۹۹ را به‌هم ریخت و کشتارگاه جزء اولین فیلم‌های سینمای ایران شد که به‌صورت دیجیتال اکران شدند. با عباس امینی درباره فیلمش گفت‌وگویی کرده‌ایم که برخلاف چند گفت‌وگوی دیگر او در این روزها، راجع‌به مضمون فیلم و مسائلی که قصه به آن ارجاع داده، حرف‌های بیشتری دارد.

آقای امینی ابتدا اجازه بدهید بپرسیم از اینکه فیلم را اکران دیجیتال کردید، آیا راضی بوده‌اید؟

رضایت کامل بود چون با این وضعیت سینما فکر نمی‌کردیم بتوانیم امسال اکران خوبی داشته باشیم. حداقل اینکه فیلم دیده شد. البته به‌لحاظ اقتصادی راضی نبودیم چون به‌خاطر کپی‌هایی که در لحظه‌های اول انتشار اتفاق افتاد و فیلم قاچاقی بیرون آمد، لطمه‌های زیادی خوردیم. اگر فرهنگ‌سازی شود که مردم از طریق پلت‌فرم‌های قانونی فیلم را ببینند اتفاق بهتری است چون من فکر می‌کنم برخی از مردم هنوز متوجه نیستند این کار لطمه زدن به سرمایه شخصی است و معنای دزدی می‌دهد  و   دزدی فرهنگی است.

فکر می‌کنید در فضای عادی و حتی پس از فروکش کردن کرونا، اکران دیجیتال می‌تواند جایگزین اکران پرده شود؟

اگر سازوکار کپی و رایت را رعایت کنیم، جایگزین نه، ولی مجرای دیگری است.

یک‌سری اعتراض به این است که آن اکران مافیاست. می‌گویند این مجرای امیدی است.

به‌هر‌حال هر چیزی که انحصار به‌وجود بیاورد، حتما در آن تخلف و فساد رخ می‌دهد ولی وقتی انحصار بشکند من فکر می‌کنم سازوکارها درست‌تر شود.

ایده فیلم شما از کجا آمده است؟

ایده فیلم از کف خیابان آمد...

فیلمی برای این فیلم دیدید؟ یعنی می‌خواستید این فیلم را بسازید...

خیر، من هیچ‌وقت چنین کاری نمی‌کنم.

بعد از اینکه ایده را پیدا کردید چطور؟

خیر، هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنم چون به‌دلیل پشتوانه مستندسازی که دارم، بر تجربیات تصویری خودم هستم. یعنی مثل همه فیلمسازان که می‌توانند برای آموزش شخصی خود فیلم ببینند من هم این کار را می‌کنم، ولی اینکه برای این فیلم بخواهم فیلمی ببینم که شبیه آن شود، امکان ندارد چنین کاری کنم.

قصه شما با بحران گوشتی که در سال 97 اتفاق افتاد، اینکه آن زمان تب این امر بالا گرفت ارتباط دارد؟

سال دقیقش را نمی‌دانم، ولی این امر سال‌ها همچنان وجود دارد چون به‌خاطر افزایش قیمت دلار، کشورهای همسایه ایران همانند عراق، مشتری‌های خوبی برای خرید گوشت‌های ایرانی بودند؛ ظاهرا گوشت ایرانی را هم دوست دارند. در این وضعیت بازار می‌توانستند گوشت را قاچاق کنند و پول را با دلار وارد کنند. در سازوکار گمرکات ما هم نمی‌آید. وقتی این دلار بدون سازوکار وارد شود حتما باید در بازار غیررسمی خرید و فروش شود. بازار غیررسمی سبزه‌‌میدانی بود که یکی از مسیرها از میان هزاران مسیر برای کالاهایی است که از این مرزها جابه‌جا می‌شوند.

همانند بازار سیاه اسلحه می‌ماند. چنین چیزی را در تهران داریم؟

فکر نمی‌کنم الان باشند، من فکر می‌کنم الان تغییر شکل دادند و در سایت‌ها رفته‌اند و به‌نظرم این اتفاق الان مجازی رخ می‌دهد. اوایل اینها کف خیابان بودند، تا سال گذشته که جهش ارز داشتیم و پلیس سعی کرد برخورد کند، اینها هم چون به باندهای قدرت وصل هستند، اصولا از هر جای دیگری سبز می‌شوند و کار می‌کنند.

در سایت‌ها به چه شکلی است؟

دقیقا نمی‌دانم، ولی می‌دانیم یک‌سری سایت‌ها هستند که آنجا این کار را انجام می‌دهند، یعنی بورس خود را از طریق سایت‌های شرط‌بندی، بازی و گیم و... می‌فروشند.

این چیزی که الان نشان دادید همین الان هم هست؟ بحث گوشت را می‌گویم.

بله، همیشه وجود دارد.

هنوز گوسفندها را آن طرف می‌فرستند؟

آن‌طور‌که من اطلاع دارم همچنان این ماجرا وجود دارد چون گوسفندها می‌توانند از کوهستان و بیابان و جاهای مختلف عبور کنند و کالایی است که احتیاج ندارد از مرز رد شود.

متولی (صاحب کشتارگاه در فیلم) می‌گفت گوشت برزیلی ما را بیچاره کرد؛ بحث واردات را مطرح می‌کرد.

ما در بخشی از تحقیقات خود به این رسیدیم که گوشت برزیلی چون با قیمتی که وارد ایران می‌شود به صرفه‌تر بود، یعنی شکل ورود آن‌طوری بود که ارزان‌تر از گوشت داخلی به‌دست می‌آمد، برای همین این برای تولیدکننده داخلی نمی‌صرفید که غذای دام را بدهد؛ خصوصا اینکه بحث خشکسالی را در این سال‌ها داشتیم که طبیعتا غذای دام را گران‌تر کرده بود و برای آنها قیمت بیشتری درمی‌آمد، به همین دلیل ترجیح می‌دادند گوشت را به قیمت دلار در خارج از مرزها بفروشند.

در یک قسمتی از فیلم پلیس وارد می‌شود و باعث فرار دلالان دلار می‌شود. اگر از این بخش بگذریم، تقریبا در فیلم شما همه داستان زیرزمین اتفاق می‌افتاد. یعنی نه دولت را می‌دیدیم، نه نهادهای حاکمیتی دیگر که در این چند سال نقش‌شان در بحث دلار و گوشت بارها مطرح شد. هم بحث دلار به دولت مرتبط بود و به دلار جهانگیری معروف شد و هم گوشت. اساسا اینها را در فیلم ندیدیم، اینها عمدی بود؟

واقعیت این است وقتی یک طرح می‌نویسید، من خودم فکر می‌کنم باید ابتدا قصه بگویم. در مرحله دوم قصه‌ام باید از دغدغه‌هایم باشد. روی موضوع تحقیق می‌کنم که به‌لحاظ مستمر به موضوع وفادار باشم یعنی موضوعی را نور بتابانم که تخیل نیست. اینکه چرا در فیلم‌های خود سمت دولت و سیستم‌های قدرت نمی‌رویم، خیلی پاسخ به آن واضح است. اگر بتوانیم در این 40 سال گذشته درباره فیلمی مثال بزنیم که مستقیم نقد سیستم را کند، خوشحال می‌شوم. اگر بوده من هم طبیعتا می‌توانستم این کار را انجام دهم.

کم هست ولی معمولا فیلم‌های ماندگاری شده‌اند.

اگر کسی اینها را گفته، احتمالا توانایی و قدرت او برای گفتن موضوع بیشتر از من است. یعنی تهیه‌کنندگان آن فیلم یا کارگردان آن فیلم دست بازتری برای گفتن خیلی از موضوعات دارند، ولی متاسفانه من این اجازه را نداشتم. سلیقه من هم آن مدل نقد کردن نیست. برای من موضوع را صادقانه گفتن، اولویت بیشتری دارد تا اینکه بخواهم نقدی کرده باشم. یعنی اینکه بتوانم موضوع را به سلامت بگویم و عنوان کنم که تاثیر آن در زندگی آدم‌ها چیست، همین برایم هدف اصلی است و سلیقه من اینچنین است.

فیلم شما مکافات‌محور هم هست؟ شما به‌عنوان خداوندگار این جهانی که ساختید، افراد را بسزای اعمال خود در این جهان می‌رسانید.

این دریافت شماست.

اعتقادی به مکافات به این شکل ندارید؟

بحث اعتقاد نیست، من درباره قصه می‌توانم صحبت کنم. من می‌توانم درباره درام خود صحبت کنم که در این درام این تصمیم را گرفتم. که در واقع کاراکترهای بومی و ضعیف‌تر بتوانند انتقام خود را بگیرند. چون فقط یک نفر می‌تواند انتقام خود را بگیرد.

 فیلم شما فیلم ژانر است؟ به‌سمت مخاطب عام آمدید یا...

طبق تعریف الان نمی‌توانید بگویید این فیلم ژانر دارد یا ندارد. الان ژانرها تضعیف شده است. بیشتر کلمه ژانر را به‌کار نمی‌برم چون هر ژانری را بخواهید به‌کار ببرید باید مولفه‌ها را داده باشید.

می‌خواستم بگویم این فیلم جنایی است، ولی احساس کردم برخی قسمت‌ها همخوانی نداشته باشد.

خیر، کاملا قصه را باز می‌کنم حتی به شکلی که در 20 دقیقه اول ما می‌گوییم قاتل چه‌کسی است. وقتی همه دست‌ها را رو می‌کنید یعنی موضوع جنایت نیست، بلکه عوامل این جنایت مطرح است.

البته داستان جنایی این مدلی هم هست که از ابتدا قاتل مشخص است و همراه می‌شوند تا پیدا شود.

بله، ولی ما دنبال قاتل در فیلم نیستیم. ما قاتل را دنبال نمی‌کنیم. پروسه‌ای که به این می‌رسد این است که اهمیت انسان چقدر پایین آمده است.

اگر بگوییم فیلم شخصیت مثبت ندارد، درست است؟ نهایتا خاکستری هستند.

من خودم عاشق شخصیت‌های خاکستری هستم، ولی اینکه مثبت و منفی را چطور می‌توانیم تعریف کنیم؟

مردم مستضعف خوزستان را هم نشان می‌دهید که دلار قاچاق می‌کنند. هر کسی در این وضعیتی که می‌بینیم به‌نحوی دخیل است.

همین است؛ تعریف مثبت، منفی و خاکستری از نظر اخلاقی است یا از نظر فیلمنامه و شخصیت‌پردازی است؟

صحبت ما بیشتر دراماتیک است.

شما بحث اینچنینی نمی‌کنید. یک زمانی درباره کاراکتر قصه حرف می‌زنید و مثل خود فیلم حرف می‌زنید یعنی یک‌جایی می‌گویید فیلمنامه و یک جایی می‌گویید اخلاق! مکافات عمل در این فیلمنامه نیست، در واقع آن اخلاق است.

جهان فروپاشیده‌ای است که می‌بینیم. وضع خراب است و واقعیت هم دارد. الان در این ماجرا چه‌کسی مقصر است؟ همه به یک نحوی مقصر هستند یعنی این‌طور نیست یکی ظلم کرده باشد و دیگری مظلوم باشد.

بحث همه نیست، درباره سیستم حرف می‌زنیم. یک سیستم غلط نتیجه‌های غلط دارد. وقتی طراحی سیستم اقتصادی بیمار باشد آدم‌ها برای گذراندن زندگی خود و زنده ماندن مجبور هستند در این سیستم غلط کار کنند.

این مجبور بودن شامل متولی (صاحب کشتارگاه در فیلم) هم می‌شود؟

همه اینچنین هستند.

یعنی متولی هم قربانی است؟

او هم قربانی است؛ میل انسان به‌سمت تخلف وجود دارد. کشورهایی که پیشرفته هستند لزوما انسان‌های شریفی ندارند، آنجا قانون دارد و افراد را مدیریت می‌کنند یعنی با قانون کشور را مدیریت می‌کنند. وقتی در قانون مساله داریم، شهروندان هر کاری کنند شبیه مجرمان می‌شوند.

الان آن بانک را شبیه فیلم‌های آمریکایی که بانک مردم را بیچاره می‌کند، مشاهد کردیم. بانک چنین نقشی در سیستم اینجا داشت؟

اینکه مثل فیلم‌های آمریکایی باشد نیست، یک آدمی است که بدهی بانکی دارد و ظاهرا وارد جزئیات بانکی نمی‌شویم. نمی‌دانیم بانک این را بدبخت کرده یا خیر. آدمی است که وام سنگینی گرفته است و نمی‌تواند وام را برگرداند. از قرار و مدار در قصه چیزی نمی‌فهمیم.

بالاخره یک سیستم است. البته سیستم را در فیلم کمتر می‌بینیم. بگذریم... آقای امینی نسبت به فیلم‌های قبلی بیشتر به‌سمت مخاطب عام آمدید؟

من خیلی به مخاطب عام و خاص فکر نمی‌کنم. سعی می‌کنم قصه بگویم و فکر می‌کنم اگر این سال‌ها این اتفاقات اکران و بازیگران چهره نبود فیلم‌های قبلی هم به‌راحتی می‌توانستند اکران شوند و تماشاگر خاص خود را داشت. همان‌طور‌که در سال‌های قبل فیلم‌های مجید مجیدی یا فیلمسازان دیگری که با بازیگران نوجوان کار می‌کردند، اکران و دیده می‌شد.
 
فضا آن زمان فرق می‌کرد.

فضا فرق می‌کرد و اقتصاد سینما متفاوت بود. الان سینمادارها و حلقه‌های اکران تصمیم‌گیری می‌کنند. آن زمان دغدغه فرهنگ بود. الان به‌نظرم دغدغه کاملا اقتصاد است. این بازیگران هستند که تفاوت می‌کنند والا از نظر بعد شما با مخاطب همان مسیر قبل را می‌روید. همیشه لحن خود را سعی کردم حفظ کنم. طبیعتا ممکن است فیلمی ضعیف‌تر باشد یا فیلمی قوی‌تر باشد، تجربیاتی است که در مسیر فیلمسازی وجود دارد. اینکه بخواهم فیلمی را بسازم که تماشاگر را انتخاب کنم یا برای تماشاگر بسازم، نبوده و چنین فکری نکردم. همه فیلم‌ها را فکر کردم برای تماشاگر بسازم ولی متاسف هستم در ایران کارهای قبلی من مخاطب کمتری داشتند چون اجازه اکران نداشتند.

پروانه اکران نداشتند.

بله، مجبور بودم خارج از ایران اکران کنم و خوشبختانه اکران‌های بسیار موفقی در خارج از ایران داشتم.

الان مقدار زیادی از این فیلم قاچاق شد، ولی خلاصه دیده شد. بازخوردهایی که داشتید چطور بود؟

در بازخوردها وزنه طرف مثبت ماجرا برای من بیشتر بود. یعنی کسانی که فیلم را دوست داشتند و نمی‌خواهم بگویم به لحاظ درصدی چقدر بودند، آن‌طور که من برداشت می‌کنم بازخورد مثبت بیش از نقد داشتم. این را هم باید اضافه کرد که حوزه نقد در ایران خیلی وسیع شده و قبلا معلوم بود چه کسانی منتقد فیلم هستند و مهم بود چه نام‌هایی درباره فیلم حرف می‌زنند.

الان پیج اینستاگرام کافی است.

بله، پیج اینستاگرام تبدیل به جایگاهی شده برای منتقدهای کوچکی که هر کسی را نقد می‌کنند. البته هر کسی باید نظر بدهد، اما به‌عنوان نقد فیلم نمی‌توانم روی این نوشته حساب کنم. یعنی برای من راهگشا نیست، از جمله منتقدی که خوشش آمده یا بدش آمده است. به هر حال منتقد فیلم هستند و مخاطب به اعتبار اسم آنها نوشته را می‌خواند.


منبع: روزنامه فرهیختگان