پایگاه خبری تئاتر: آرامش و ثبات مقطعی جهان، دهه 90 میلادی را در همه حوزهها به عصر شکوفایی تبدیل کرد؛ از جمله برای هالیوودی که بهمنظور برآوردن تقاضای بازارهای نوظهور، مولود دوران پساجنگ سرد و رشد اقتصاد بینالمللی، از خاور دور گرفته تا آمریکای لاتین و رفع احتیاجش به تولیدات بیشتر و متنوعتر، فیلمنامههای مسکوتمانده و پرریسک را از بایگانی درآورد و به جوانانی خوشفکر سپرد.
حاصل این میداندهی، دوران پربرکت پدیدههای کمخرج و پرفروشی همچون رستگاری در شاوشنک، هفت، مظنونین همیشگی، محرمانه لسآنجلس، حس ششم و... بود که به واسطه فیلمنامههای مهیج متکی بر پیچشهای داستانی غافلگیرکننده که ساختارهای معمول ارائه دادهها طبق روایت خطی سینمایی را به هم میریخت، دستاوردهایی مادی و معنوی را نصیب سازندگانش کرد. کریستوفر نولان جزء استعدادهایی است که در این گشایش وارد سازوکار هالیوود شد، ولی بیش از همنسلان خود در این عرصه تثبیت شد؛ به نحوی که تا به امروز پس از دو دهه با وجود غروب ستاره بخت بسیاری از جوانان آن دوره، همچنان نولان شمایل ممتاز جریان اصلی سینما تلقی میشود.
راز ماندگاری نولان، علاوهبر پتانسیلی که در فیلم کوتاه «دودلباگ» و فیلم نیمهحرفهای «تعقیب» بروز داده بود، در نخستین اثر جدیاش هویداست؛ اثر تحسینبرانگیز «ممنتو» که با ترفند یک روایت غیرخطی، حافظه مخاطبش را برای ردگیری سرنخها درگیر میکرد، از تمام آثار مشابه همدورهاش حاوی رویکرد حرفهایتر و بهینهتری بود؛ نه همچون «دیگران» الخاندرو آمنهبار قابل تقلید بود و نه همچون «برگشتناپذیر» گاسپورنوئه با بیانی شخصی و تجربی، ژست فاصلهمندی از جریان اصلی سینما میگرفت.
همین دورخیز سنجیده نولان متضمن ثبات و ماندگاری او در دو دهه آینده در سطح اول سینمای جهان محسوب میشود. این درایت نولان برای حفظ مقبولیتش نزد کارگزاران صنعت کسبوکار سینما در کنار مغز متفکر پشتپردهای به نام جاناتان نولان که موتور مولد ایدهها و فیلمنامههای خلاقانه بود و بهسبب پیوند محکم برادری با نفر اولنبودن مشکلی نداشت (تا مثل گییرمو آریاگا در نیمه راه دست ایناریتو را در پوست گردو بگذارد و یک دهه دچار فترتش کند)، ادامه مسیر را برای نولان هموار کرد. اتاق فکر پرذکاوت نولانها (با همراهی اما توماس، همسر کریستوفر) پس از ساخت اقتباس آمریکایی فیلم «بیخوابی» و جاافتادن در بدنه هالیوود، پروژه احیای بتمن را نیز دست گرفت.
درحالیکه غایت آمال استودیو وارنر صرفا یک سهگانه در حد «مرد عنکبوتی» سم ریمی بود، رویکرد جدی و بدیع «بتمن آغاز میکند» معیار یک فیلم ابرقهرمانی و سپس با «شوالیه تاریکی» استاندارد کلی هر بلاک باستر را بالا کشید، ولی در واقع بابت هر بتمنی که نولان ساخت، یک چراغ سبز برای ساخت ایدههای بلندپروازانهاش دستخوش گرفت. به ترتیب «حیثیت»، «تلقین» و «میانستارهای» اجرت نولان بابت هر قسمت تریلوژی شوالیه تاریکی بود و پرواضح است که اگر قرار بود نولان به عنوان یک فیلمساز به اصطلاح مستقل اسم در کند، هر اندازه هم مؤلف و سینهفیلپسند میبود، فیلمنامهای نامتعارف و گنگ همچون «تلقین» در همان طبقه اول استودیوها به زبالهدانی هدایت میشد و نولان میبایست خواب یک بودجه آنچنانی و عوامل حرفهای را برای عملیکردن ایدههایش میدید.
جایگاه خاص نولان مرهون همین مهارت است که روی باریکهای که یکسویش سینمای نخبهگرای گلخانهای و سوی دیگرش سینمای استودیویی است، بندبازی میکند. غالب مخالفان نولان نیز در گروه تنگنظرانی هستند که یا در عالم دوقطبی نخنمای سینمای هنری-سینمای تجاری باقی ماندهاند که پیشفرضی دارد مبنی بر اینکه هر محصول پرخرج هالیوود حتما اثری بازاری محسوب شده و فیلمهای باکیفیت لزوما با نداری و مهجور کرده میشوند، یا دسته دیگری که هنر را از دانش تفکیک کرده و هر فیلمی که یک تئوری علمی را مطرح و پشتوانه خود کند در نظرشان فاقد وجاهت هنری است، غافل از آنکه آثار نولان ثابت کرده اگر علم به دستیاری هنر بنشیند، به تقویت اثر خواهد انجامید.
وجه خودآگاهانه آثار نولان همچون کشکول خردورزی است که در سیر تحولش مشابه یک دیالکتیک هگلی، با هوشیاری مشغول اصلاح و تکامل خویشتن با پرداخت الگوهای متنوع داستانپردازی است. چنانچه در «ممنتو» نولان به مهندسی معکوس یک روایت پازلی، با وجوه شخصیتپردازی تخت و پایانی نابسنده متهم شد، ولی با ساخت «حیثیت» و ارائه درامی انسانی که مضمونش رقابت حسدآمیز سرسختانهای تا پای جان بود و به لطف توئیستهای پرحسوحال قصه که حتی از ریزبینترین تماشاگران نیز جلو میزد، خود را تبرئه کرد.حتی «شوالیه تاریکی برمیخیزد»، اگرچه تا حدود زیادی از سر بازکردن یک تعهد قراردادی بود و قربانی تعدد کاراکترها و پرداخت سردستی برخی صحنهها شد، در واقع واکنشی بود به شائبه مرعوبشدن و زیر سایه رفتن بتمن توسط آنتاگونیست قوامیافتهای به نام جوکر در «شوالیه تاریکی»؛ چراکه کریستوفر و جاناتان در قسمت سوم از چالش روحی، عقیدتی و جسمی بتمن فروگذار نکرده و ضمن ترسیم یک منحنی شخصیتی، در گنجاندن مفاهیم روزآمد سیاسی و جامعهشناختی یک ویرانشهر آخرالزمانی نیز موفق بودند. همچنین از آنجایی که حجت اصلی منتقدان «میانستارهای» پرگویی و توضیحات اضافه و مطول فیلم بود، نولان بلافاصله در «دانکرک» یک آنتیتز برایش رو کرد؛ اثری فاقد شخصیت اول و کمگفتوگو که حجم فیلمنامهاش نصف یک سناریوی معمول بود و همهچیز حول تکموقعیت در سه بُعد زمانی متفاوت در زمین و هوا و دریا رخ میداد.
نولان در این فیلم با زبردستی سکوت را بهعنوان ابزار اصلی فضاسازی و القای تنش و اضطراب بطئی سراسر اثر (مشابه آنچه در «بیخوابی» انجام داده بود) به کار گرفت.
علاوه بر شگردها و ترفندهای روایی برای خلق جهان داستان و اسلوب کلاسیک کارگردانی نولان ازجمله طراحی صحنه، فیلمبرداری، تدوین موازی، عادتواره اینسرتهای کلیدی و رفت و برگشتهای زمانی، بارقههای دیگری از نبوغ نولان را میتوان در گزینش غافلگیرکننده رابین ویلیامز همیشه مهربان در نقش منفی بیخوابی، تاریخسازی نامحتمل با استفاده از هیث لجر در نقش جوکر، عظمت دستاوردهای فنی و تکنیکی در «تلقین» و «میانستارهای»، رقمزدن یکی از باشکوهترین تعاملات فیلمساز و آهنگساز در تاریخ سینما به واسطه همکاری مستمرش با هانس زیمر و عمق فلسفی نهفته در لابهلای دیالوگهای نغزش جستوجو کرد. با وجود چنین شاخصههای جامعالاطرافی، بیمناسبت نیست که با هر بار تماشای یک فیلم از نولان، لایهای جدید از ساختار داستانی متقارب و متلاقی اثرش پیشروی مخاطب قرار میگیرد؛ آثاری که در تجربه اول بغرنج به نظر میرسند، چنان که هنوز اختراع اسرارآمیز نیکولا تسلا در «حیثیت» ابرمکعب اتساع زمان در «میان ستارهای»، مقوله خمش ذهن در «تلقین» همچون فرجام مبهم بروس وین در تریلوژی بتمن در هالهای از ایهام گیجکننده مانده ولی در زیرمتن این معماها و مفاهیم چندپهلو و پیچیدگیهای روایی، درونمایههایی قابل تأمل مانند سیطره حافظه بر احساس گناه و چیرگی عشق بر تاراج ظالمانه زمان، مخرج مشترک کارنامه کریستوفر نولان جلوه میکند، کارگردانی که دستاوردش در سینمای معاصر نهتنها ساختارشکنی بلکه اضافهکردن بُعد جدیدی به سینماست با فراستی که بهطور قطع الهامبخش چندین نسل فیلمسازان نوجو برای تحقق رؤیاهایشان خواهد بود و اشتیاقی از جنس انتظار بیصبرانه توده سینمارویان چهارگوشه گیتی برای تماشای اثر جدیدش تِنِت/ انگاشته.
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: سارا آقابابایان