فضای بصری «حمال طلا»، بیان زیباشناسانه سازمندی را پیروی نمی‌کند و شیوه‌پردازی کارگردان در میزانسن‌های مختلف، رنگ ویژه و منحصربه‌فردی به لحن او در اجرای فیلم‌نامه نمی‌دهد. بنابراین نمی‌شود روبنای ظاهری اثر را مبنای تحلیل فیلم در بازگویی قصه «کارگران در سیاهی دست‌وپا می‌زنند» قرار داد.

پایگاه خبری تئاتر: تکرار روایت‌های مشابه از مشکلات اجتماعی، پدیده نوظهوری را در چرخه تولید محتوای سینمای ایران وارد کرده که گزاره‌هایی همچون «هویدا‌کردن سیاهی جامعه» یا «بازگویی دردهای نهفته» را یدک می‌کشد. برای پذیرفتن این ادعا، ابتدا باید دید که سیاهی مدنظر سینماگران «اجتماعی» چیست و بازتاب این سیاهی در آثار متعدد ایشان برآمده از چه ضرورتی است؟ «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، «متری شیش‌ونیم»، «سه‌کام حبس»، «کشتارگاه» و «شنای پروانه» نمونه‌هایی هستند که نشان می‌دهند تعریف سینماگران امروز از سیاهی موجود در جامعه، مشکلات و وقایعی است که از دید تماشاگر پنهان مانده و در واقع تصور فیلم‌ساز «اجتماعی» در این فرایند، پرده‌برداری از تندیس وحشتناکی است که قرار است تماشاگر را با رویدادی باورنکردنی روبه‌رو کند.

اما گشت‌وگذاری کوتاه در تهران کنونی، بدون درنظرگرفتن تفکیک «پایین شهر و بالای شهر»، به‌راحتی چشم هر بیننده‌ای را از سیاهی سرشار می‌کند. به هر ترتیب، چیزی که سینماگر «اجتماعی» امروز آن را سیاهی می‌پندارد و درپی آن متفکران سینمایی، جنجال فکری دوقطبی‌شان را بر «این فیلم سیاه‌نمایی کرده یا نه؟» استوار می‌کنند، روزمرگی شهروندان تهران کنونی است و نه سیاهی دور از تصوری که از نظرها پنهان مانده باشد. این بنیان فکری کنشگران سینمایی در مواجهه با مشکلات ناتمام زنان و مردان ایران، ضرورت حضور سینماگر در رشد روزافزون مشکلات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را روشن می‌کند؛ او قرار است روایتگر قصه‌ای باشد که تصور می‌کند تا به حال کسی آن را نشنیده و زمینه مناسب برای جذابیت سینمایی فیلم را فراهم می‌کند.

نقد فیلم حمال طلا
قال‌کاری (استخراج طلا از بازیافت کارگاه‌های طلاکاری) به دو شیوه سنتی و صنعتی صورت می‌گیرد که شیوه سنتی آن مدت‌هاست انجام نمی‌شود. نویسنده «حمال طلا» با انتخاب قال‌کاری سنتی به‌عنوان دامنه کنش شخصیت اصلی در مواجهه با بحران اولیه، پای امیدخان و کارگران کارخانه ویران را به سرگذشت رضا کیفی و لویی وارد می‌کند. این دعوت، در واقع شروع گلایه‌مندی فیلم «حمال طلا» و شیوه بیان روایت در بازگویی درد مشترک کارگران محروم است. شخصیت رضا کیفی در روزگاری که نویسنده برایش رقم می‌زند، وضعیت دو وجهی ناشناخته‌ای را به تماشاگر عرضه می‌کند. او که ظاهرا قرار است یک بد‌شانس بی‌سرنوشت باشد، در واقع شخصیتی خاکستری است؛ البته نه از آن خاکستری‌ها که زمینه‌ساز بروز مضمون‌هایی مثل «زوال انسان تنها و بی‌هویت دنیای سرمایه‌داری» در روایت باشد، بلکه یک شخصیت نمایشی وامانده در انتخاب‌های نویسنده و کارگردان که تماشاگر را در شناخت او دچار ابهام می‌کند. پلات فیلم از رضا می‌خواهد تا حدودی بدشانس باشد تا بشود حوادث پیش‌بینی‌ناپذیر را در مسیر زندگی‌اش قرار داد.

اضافه‌شدن لویی به عنوان همراه نادان و عامل ایجاد بحران اولیه در پیرنگ نیز به‌سبب صورت‌بندی کنش شخصیت اصلی داستان است. در واقع رضا کیفی برای افتادن در چاله‌های تلخ و شیرین فیلم‌نامه، نیاز به همزادی دارد که مسیر بداقبالی او را هموار کند؛ اما آنچه در بستر جامعه رخ می‌دهد و رضاکیفی‌های بسیاری را در به‌دست‌آوردن یک لقمه نان به هر کاری وا‌می‌دارد، اجازه نمی‌دهد که سرگذشت رضا کیفی فیلم «حمال طلا» تنها یک شخصیت دراماتیک درمانده باشد که به ضرورت فرایند «سینماشدن» گاه خاکستری و گاه بدشانس جلوه کند. بنابراین در فیلم «حمال طلا» آنچه سرگذشت شخصیت‌ها را به «سیاهی موجود در جامعه» پیوند می‌زند، در رابطه مستقیمی با انتخاب‌های نویسنده و کارگردان معنا می‌یابد و نه واقعیتی که کارگردان تلاش دارد آن را به زبان سینما بازسازی کند. در واقع کارگردان تا اندازه‌ای قادر است فضای بصری فیلمش را به این سیاهی نزدیک کند که مکانیسم دست‌وپاگیر سینما اجازه دهد.

نقد فیلم حمال طلا
روشن است که هنر سینما توانایی‌­های بسیار زیادی در تنوع روایتگری و نمایشی‌کردن یک واقعه در اختیار کارگردان قرار می‌دهد؛ اما محدودیت‌هایی نیز دارد که به‌راحتی می‌تواند عناصر روایی و بصری یک فیلم را به دام «سینماشدن» بکشاند. در واقع این محدودیت‌ها همان وجه تکنولوژیکی سینماست که رهایی از آن هوشمندی کارگردان را می‌طلبد؛ محدودیت‌هایی به نام طراحی پیرنگ، شخصیت­‌پردازی، طراحی هنری، بازیگری، تدوین و... که «حمال طلا» نسبت به نمونه‌های مشابه، تا حدودی از این آسیب در امان مانده است. اما هیجان ناشی از مشکلات اقتصادی که باعث پیش‌کشیدن موضوع «حقوق کارگران» در جهان داستان می‌شود، با پرداخت شیوه‌پردازانه کارگردان و پیشتازی موانع دیداری زائد، باعث سرگردانی تماشاگر در تشخیص موضوع اصلی فیلم می‌شود. از طرفی ارجاعات ناقص و مبهم فیلم این سرگردانی را دوچندان می‌کند.

نقد فیلم حمال طلا
فضای بصری «حمال طلا»، بیان زیباشناسانه سازمندی را پیروی نمی‌کند و شیوه‌پردازی کارگردان در میزانسن‌های مختلف، رنگ ویژه و منحصربه‌فردی به لحن او در اجرای فیلم‌نامه نمی‌دهد. بنابراین نمی‌شود روبنای ظاهری اثر را مبنای تحلیل فیلم در بازگویی قصه «کارگران در سیاهی دست‌وپا می‌زنند» قرار داد. با وجود این، طراحی هنری کارگردان در فیلم «حمال طلا» شبیه نقالی کم‌جان و بی‌زبان است که قصه‌ای سوزناک را با لحنی سرد و بی‌روح تعریف می‌کند. 


منبع: روزنامه شرق
نویسنده: محمدعلی افتخاری