«بین یه عالمه ماهی» اگرچه در برهه تاریخی خود با جنگ پیوند دارد اما نمایشی درباره‌ی جنگ نیست.. بلکه تئاتری اجتماعی‌، درباره نسلی‌ست که فرجامشان تراژدی خون و درد‌ست.

پایگاه خبری تئاتر: وارد سالن سایه که می‌شویم، صحنه با نورپردازی آبی، و با 4 صندلی چرخان که در محور مرکزی متصل به میزی‌ست، خودنمایی می‌کند.. صدای تلاطم آب در فضا می‌پیچد، بازیگری پشت به صحنه ایستاده و صندلی ها را می‌چرخاند.. نور می‌رود و نمایش پس از آن آغاز می‌شود.

نقد نمایش بین یه عالمه ماهی

بین یه عالمه ماهی، داستان و فرجام 5 دوست اهل جنوب و شط کارون و اروندست که از کودکی تا  جوانی همچون انگشتان یک دست، در کنار هم بزرگ شده‌اند. پدران آنها در عالم رفاقت تصمیم گرفتند پسرانشان ، آنقدر دوستان نزدیکی باشند که هرکدام مثل یکی از انگشتان دست مکمل وجدایی ناپذیر از دیگران باشد. در صحنه چهار کاراکتر حضور دارد و یکی از آنها، که فقط نامی از او برده می‌شود ، فرد غایب و رازدارترینِ این جمع دوستانه است..  هر کدام از بازیگرها، درباره خودش و رابطه‌اش با دیگران، رو به تماشاگران نقل روایت می‌کند. از زمانی که سالهای دور درجنوب زمزمه‌های جنگ شروع شد و پدرانشان تصمیم گرفتند به تهران بیایند و ساکن پایتخت شوند. تا بزرگترشدن‌شان و فرجامی که برای هرکدام‌شان رقم می‌خورد.

نقد نمایش بین یه عالمه ماهی

حکایت این جوانان، داستان نسل سوخته‌ای‌ست که دوران نوجوانی‌شان با تغییر و تحولات جامعه و با یکدیگر، چنان درهم تنیده شد که جدایی یکی، فروپاشی دیگری بود. نسلی جامانده از خاطرات شیرین کودکی، و جنگی که نمی‌شد از آن بی‌اعتنا گذشت..

جوانانی که در بحبوحه انقلاب با تغییرات اساسی جامعه روبرو شدند، و با کوچ از شهر و دیارشان، در مرزی از گذشته تا تحولات متغیر روز با حضور پررنگ نوع و شکل زیستی متفاوت و پس از آن ظهور جنگ، مصائبی را تجربه کردند که تمام زندگی آنان را تغییر داد .. و هرکدام را به راهی کشاند که هرچه تلاش کردند، همراهی هر پنج انگشتان دست را ممکن نبود.

نقد نمایش بین یه عالمه ماهی

اجرا با تک‌گویی‌ها و مونولوگ‌‌های هر کدام از کاراکترها پیش می‌رود و شامل خرده روایت‌هایی‌ست که در نهایت به شفاف‌سازی ماجرا و سرنوشت هرکدام ختم می‌شود.

متن از آغاز تا جایی با قدرت و گیرایی پیش می‌رود. نوع روایت، با جملاتی جذاب و نقالیِ ایرانی توام‌ست.  تک گویی‌های موازی، جذابیت نقل‌ها را حفظ کرده، هرچند وارد جزییاتی می‌شود که تا آخر نمایش کارکرد و منطق طرح آنها مشخص نمی‌شود و حتی ربطی به آنچه در ادامه اتفاق می‌افتد ندارد، که با این میزان داده‌ی کلان و مازاد، حتی کوچکترین اشاره‌ای به وضعیت اجتماعی و بحران‌های جامعه‌ی  آن دوران نمی‌شود. که بدون شک یکی از مهمترین فاکتورهای تعیین‌کننده رخدادهای بعدی و فرجام این چندتن‌ست که آنقدر به یکدیگر نزدیک بودند که مانند انگشتان دست، بی هم، نا تمام و ناقص می‌ماندند.

نقد نمایش بین یه عالمه ماهی

با این حال در نقطه‌ی اوج و تراژیک داستان، شتاب و ابهام زیادی وجود دارد. چنانکه مخاطب که از ابتدا خرده‌خرده در جریان وقایع، خصوصیات شخصی و ماهیت روابط این 5 دوست قرارگرفته، بدرستی از آنچه باعث تصمیمات آنان و در نهایت از دست رفتن‌شان می‌شود، قرار نمی‌گیرد. بجز شرح کامل یکی‌دو نفر از آنان، مابقی تنها در یکی دو جمله سرنوشت‌شان اشاره و رد می‌شود. این پرداخت شتابزده نهایی، جان اجرا را می‌گیرد و از ساحتِ گیرایی‌اش کم می‌کند و اگر متن حوصله‌مندتر به پایان‌بندی خود نزدیک می‌شد، بدون شک اجرا نیز قدرتمندتر به ظهور می‌رسید.

طراحی صحنه با وجود 4 صندلی بهم مرتبط که حرکت یکی، دیگری را نیز به چرخش وامی‌دارد، ومحوری متصل‌کننده دارد، هوشمندانه و نقطه‌قوتِ مهمی در اجراست . نگاه ریزبین و نکته‌سنج کارگردان، چه در خلق و پرداخت کاراکترها توسط بازیگران، و چه در استفاده از عناصر دیگر اجرایی، و فرم روایی، در انسجام و چفت و بستی‌ست که حتی خطوط دایره‌وار مداری کف صحنه را نیز، حاوی معنا و محتوا می‌کند.

نقد نمایش بین یه عالمه ماهی

یکدستی بازی‌ها، نشان از تمرین مداوم گروه دارد که هرکدام به اندازه به درک نقش خود رسیده‌اند. و با حفظ تنوع کاراکتری و بازی، از تکرار و تصنعی‌بودن نیز دور شده‌اند. استفاده از نورهای آبی و فضاسازی، ارجاع به پیوند مکانیتِ مشترک کاراکترها به رود اروندست که نقطه اوج خاطرات کودکی، و مجروح و مفقود شدن دو تن از آنان‌ست ...

در مجموع امیر دلفانی در کارگردانی اثرِ "بین یه عالمه ماهی" موفق‌ترست و توانسته از متنی که از خرده روایت و مونولوگ تشکیل‌شده، و تنها قصد قصه‌گویی دارد، جذابیت بصری و پرداخت متفاوت‌تری ارائه‌دهد. و از ظرفیت‌های طراحی صحنه و میزانس‌ها، با کارکردی معنادار بهره ببرد.

«بین یه عالمه ماهی» اگرچه در برهه تاریخی خود با جنگ پیوند دارد اما نمایشی درباره‌ی جنگ نیست.. بلکه تئاتری اجتماعی‌، درباره نسلی‌ست که فرجامشان تراژدی خون و درد‌ست.



نویسنده: نیلوفر ثانی