پایگاه خبری تئاتر: «مصلحت» فیلمی سیاسی با یک نیمه ابتدایی غافلگیرکننده است. غافلگیرکننده نهفقط از این جهت که فیلمسازی جوان بهخوبی توانسته مخاطب را با یک داستان دههشصتی درگیر کند، بلکه با فیلمی طرف هستید که خیلی صریح و بیپرده نسبتبه ظهور یک مرام سیاسی و تاثیر آن بر سلوک مسئولان ایرانی در سالهای بعد انقلاب هشدار میدهد. قصه «مصلحت» با اشاراتی کوتاه و متصل به وقایع تاریخی، در سالهای ابتدایی انقلاب روایت میشود، اما حرف فیلم مختص آن سالها نیست. بنمایه فیلم، نقد خوانشهای نادرست از مصلحتگرایی است و صدای اعتراض قهرمان فیلم هم از جایی بلند میشود که ریشه این مصلحتگرایی به بیعدالتی در دستگاه قضایی گره میخورد. اما این اعتراض در نیمه اول فیلم باقی میماند و از یک جایی به بعد، فیلم گرفتار محافظهکاری میشود و نتیجه این محافظهکاری چیزی نیست جز اینکه فیلمساز عمل قهرمانانه فیلمش را بهسوی دیگری سوق دهد؛ تاحدی که شخصیتی که در نیمه اول فیلم، متهم به بیعدالتی است تبدیل به گرهگشای قصه و قهرمان در نیمه دوم فیلم میشود. کارگردان «مصلحت» اگر در طراحی سکانسهای پایانی فیلم، جسورانهتر عمل میکرد، شاید با اثری مواجه بودیم که هم به واقعیت امروز ایران در مناسبات آقازادگی و بیعدالتی نزدیک بود و هم اینکه پایان فیلم هم گرفتار کسالت و یک نتیجهگیری کلیشهای نمیشد.
آنچه میخوانید، گفتوگو با محمدرضا شفاه تهیهکننده و حسین دارابی کارگردان فیلم سینمایی «مصلحت» است. حسین دارابی در اولین اثر سینمایی خود سراغ یک سوژه سیاسی رفته است. او بهخوبی توانسته از پس قصهپردازی و طراحی شخصیتهای فیلم برآید. سبقه او در ساخت فیلم کوتاه و آشناییاش با دنیای تئاتر، در موفقیت او بیتاثیر نبوده است.
محمدرضا شفاه هم بهتازگی فیلم «دیدن این فیلم جرم است» را روی پرده برده است. او میگوید «مصلحت» دومین فیلم از سهگانهای است که با «دیدن این فیلم جرم است» شروع شده است.
گویا فیلمتان چندباری تغییر نام داده است. چرا اینقدر حساسیتها نسبت به نام فیلم زیاد بود؟
حسین دارابی: «پدری» یک اسم موقت برای فیلم بود. قدری در انتخاب «مصلحت نظام» شک داشتیم ولی چند ماه قبل و بعد از اینکه به نتیجه رسیدیم، نامه تغییر اسم را به ارشاد فرستادیم اما ارشاد اسم «مصلحت نظام» را رد کرد.
چرا؟
حسین دارابی: نمیدانم.
محمدرضا شفاه: توضیحی در این خصوص ندادند.
اما تمایل داشتید «مصلحت نظام» باشد؟
محمدرضا شفاه: بله، طبیعتا گزینه اول ما مصلحت نظام بود، فکر میکنیم از فیلم، مصلحت نظام درمیآید. اسم این فیلم مصلحت نظام است اما بعدا که مصلحت گذاشتیم هم گفتیم جواب میدهد.
اسم «مصلحت نظام» تکلیف تماشاگرها را هم مشخص میکند که با یک فیلم سیاسی طرف هستند.
محمدرضا شفاه: بله، نماینده فیلم است.
نقطه تمرکز فیلم در نقد مصلحتگرایی است و اینکه کسی یا کسانی هستند که مصلحت را بد معنا میکنند. با داشتن چنین موضعی یعنی سلیقه افراد بر تعیین حدود مصلحت موثر است. بهنظر شما حدود این مصحلتگرایی چقدر است؟
حسین دارابی: در یک کلام نمیتوان حدود آن را مشخص کرد، بالاخره طیف است. این مصلحتاندیشی را نمیتوان در کلمه گفت که این حدود آن است و در شرایط مختلف متفاوت است. بحث کلی ما این است که بهخاطر مصلحت نمیتوان یکسری از ارزشها را زیرپا گذاشت یا بهخاطر مصلحتهای شخصی نمیشود مصلحت بزرگتری را درنظر نگرفت؛ بهنظرم گیر امروز ما این است. خیلی مواقع مصلحت شخصی باعث میشود مصلحت کل و مصلحت مملکت زیرپا گذاشته شود. این بهنظرم فاجعه است.
این مصلحت درمقابل چه امری قرار میگیرد و اصلا کدام مصلحت است که مذموم و ناصواب است؟
محمدرضا شفاه: من اعتقاد ندارم مصلحت چیز بدی است. میگویم مصلحت نباید بهانه برای پاگذاشتن روی حق باشد. این دو حرف متفاوت است. مصلحت همواره در طول تاریخ اسلام و غیر از آن در جوامع مختلف اعم از جامعه ما وجود داشته و خیلی مواقع مصلحت بهانهای برای اعمال قدرت افرادی است که صاحب نفوذ و توانمندی هستند و البته بهانهای برای این شده که خواسته غیرحق خود را حق جلوه دهند. اینجاست که مصلحت معنای بدی پیدا میکند. در همه سیستمهای حکومتی هم آدمهایی هستند که با سوءاستفاده از قدرت خود خواستههای خود را مصلحت جلوه میدهند و آنچه دوست دارند را به نام مصلحت معرفی میکنند و درواقع بیشترین جفا در حق واژه مصلحت میشود که مصلحت امر عقلانی است و نبود آن مضر است اما جایی که از آن سوءاستفاده شود، اولین چیزی که بدان ظلم میشود خود واژه مصلحت است.
مصلحت شرط عقل است. خیلی مواقع بر اساس عقلگرایی و رسیدن به صلاح، باید کارها را به مصلحت انجام داد. اما وقتی کسی به نام «مصلحت»، خود و نیتش را پنهان میکند تا کاری که میخواهد را انجام دهد، دیگر مصلحت نیست و سوءاستفاده از «مصلحت» است.
معمولا نقطه مقابل مصلحتگرایی، کنش انقلابی قرار میگیرد. آیا محل چالش فیلم شما مصاف بین مصلحتگرایی و انقلابیگری است؟
محمدرضا شفاه: بین مصلحت را بهانه کردن و حقیقتگرایی است. بهانه کردن مصلحت برای فرار از حق و موضوع عدالت چالش فیلم است.
و در این مختصات قهرمان فیلم چه کسی است؟
حسین دارابی: فیلم ما در اصل دو قهرمان دارد. وحید رهبانی را دارید که شروع به کشف فساد میکند و یک قهرمان دیگر که در انتهای فیلم عمل قهرمانانه را انجام میدهد.
درحقیقت در انتهای فیلم جای قهرمان عوض میشود؟
حسین دارابی: بله، من میگویم هر دو در طول هم هستند. تا جایی یک قهرمان چوب را در دوومیدانی رسانده و بقیه را قهرمان دیگری به سرانجام میرساند، اما به سرانجام رساندن آن قهرمان با قهرمان اولی فرق میکند. بهنظرم قهرمانی ما با جلالی شروع میشود و به قهرمان دوم شیفت پیدا میکند که عمل اصلی قهرمانانه را انجام میدهد.
فیلم دو قهرمان دارد و البته که دو نیمه هم دارد. قهرمان دومی که انتهای فیلم قرار دادید، در نیمه اول فیلم «بدمن» داستان است اما از یکجایی به بعد میفهمیم او هم خبر نداشته و ادامه مسیر عدالتخواهی به او محول میشود. انگار از یکجایی به بعد احساس میشود ترمزی برای عدالتخواهی جلالی (با بازی رهبانی) گذاشتید. امــا چقدر در مناسبات سیاسی جامعه امروز ایران، این جنس قهرمان دوم را میبینیم. قبول دارید که قرار دادن این قهرمان دوم در فیلم هم بنا به مصلحت شکل گرفته است؟
حسین دارابی: کاری به شرایط موجود ندارم. گاهی سینما شرایط موجود را بیان میکند و در مواقعی از ایدهآلها صحبت میکند. و من درباره ایدهآلم از عدالت صحبت میکنم. میگویم عدالت وقتی اجرا شود با همه تلخیای که دارد، شیرین است و مخاطب از اجرای آن لذت میبرد. هدفم همین است و کاری ندارم شرایط موجود چیست. اصلا این را پایین آوردن سطح فیلم در سینما میدانم که بگوییم منظور از این صحنه این بوده است. من درباره کلیت صحبت میکنم که بهشدت میتوان از عدالت سوءاستفاده کرد اگر به آن توجه نشود، به فساد کشیده خواهد شد. عدهای میتوانند آن را بیرون بکشند و عدالت را اجرا کنند و اگر این اتفاق بیفتد بسیار شیرین است. اینکه باید مسئولان در اجرای عدالت دقت کنند، همان چیزی است که برای آن انقلاب کردیم و مردم هم در مطالبه عدالت باید حساس باشند. این هم یک کارکرد سینما است و این جنبه برای من پررنگتر بود.
یعنی هیچ گوشهچشمی به شرایط و اتفاقات امروز جامعه نداشتید؟
حسین دارابی: نه اینکه نظر به وضع موجود نداشته باشم.
محمدرضا شفاه: منظور این نیست که بیاعتنا به وضع موجود باشیم و فیلم بسازیم. بههرحال ما یک وضعیتسنجی نسبت به تحولات کشور داشتیم و این فیلم را شروع به ساختن کردیم. فکر کردیم بهدرد امروز ما میخورد اما یک زمانی فیلمی ساخته میشود و احساس میکنیم که الان این حرف خوبی است که بگوییم. اصلا زمان خوبی برای زدن این حرف است، یک دغدغهای را مطرح میکند؛ زمانی هم فیلمی ساخته میشود برای اینکه بگوید، فلان شخصیت در فیلم نشانه فلانی است، فلان کار را فلان جریان انجام میدهد. در فیلم نماد گذاشته تا جریانهای سیاسی نمایندههای خود را پیدا کنند. اصلا نمیخواستیم در فیلم چنین اتفاقی بیفتد. تلاش ما این بود ولی اینکه چقدر موفق شدیم را باید دیگران بیان کنند. فکر میکنیم حرف و دغدغه کاملا مربوط به امروز است. آدمهای فیلم افرادی هستند که اطراف خود میبینیم ولی هیچ برچسب جریانی روی هیچکدام نمیشود گذاشت که بگویید منظور از این جریان، اصلاحطلبها بودند، منظور از آن شخصیت، جریان اصولگرا بوده است. منظور از این روحانی فلان روحانی در کشور است و آن روحانی به فلانی شباهت دارد. واقعا خواسته ما این نبوده و فکر میکنیم نقطهقوت فیلم این است که از اینها عبور کرده و خود بحث عدالت را بهعنوان گمشده و مطالبه امروز کشور و اینکه درباره عدالت نباید تحت عنوان مصلحتسنجی مسامحه کرد و عدالت را نباید ذبح کرد، حرف میزنیم.
فیلم اشارات تاریخی دارد. آیا این روایت واقعی است؟
محمدرضا شفاه: خیر.
برداشتی از واقعیت هم نیست؟
حسین دارابی: در اوایل انقلاب افرادی داشتیم که حکم پسران خود را صادر میکنند، اقتباسی از این کل انجام شده ولی میخواستیم بگوییم فیلم در چه بستری اتفاق میافتد. بستر تاریخی ما به درام کمک میکرد. وقتی مشکاتیان در موضع ضعف و نقد است مصلحتاندیشی از سوی بدمنهای فیلم ما پررنگتر میشود که اینچنین عدالت را مخفی کنند. اصلا این داستان واقعیت نداشته و اقتباس از قصه در بستر زمانی است.
اگر در نیمه دوم فیلم، آن قهرمان دوم، به کمک جلالی نمیآمد، جلالی چه میکرد؟
حسین دارابی: من معتقد هستم هیچگاه حق پایمال نمیشود. اگر این قهرمان نمیآمد بعد از مدتی حق، رو میشد. درام فیلم باید این چنین شکل میگرفت. اگر آن کار نمیشد قطعا آدم دیگری بود که این را ادامه دهد و آن حق را بیرون بیاورد. جلالی با ادامهدادنها میتوانست این مبارزه را به نتیجه برساند. مهم نفس مبارزه کردن است، مهم این است که جلالی تمام تلاش خود را کرد و پای اصول خود ایستاد با همه تهدیداتی که برای او وجود داشت، با همه هزینههای جاری که برای او ایجاد شد پای اصول خود ایستاد و برای آن مبارزه کرد و اصل این است. اگر او در سیستم نبود بالاخره یک روزی این بیرون میزد. این سنت الهی است. قطعا سنت الهی این است که هر کسی برای حق تلاش کند حتما به نتیجه میرسد. بهنظرم خوبی کار این بود که جلالی کوتاه نیامد و پای این ایستاد و هیچ چیزی نتوانست جلوی این را بگیرد و بالاخره کار خود را به سرانجام رساند. تلاش او باعث شد اتفاق نهایی حاصل شود. اگر تلاشی نمیکرد همانند دوستان دیگر خود بیخیال میشد یا همانند کسی که گفت مصلحت به این کار نیست، میتوانست زندگی و کار خود را ادامه دهد ولی تلاش او بازی را بههم زد و باعث شد روزنههایی ایجاد شود.
پایانبندی فیلم هم بهنظر محافظهکارانه بود.
حسین دارابی: سلیقه ما این بود. سلیقه ما این بود مخاطب با حال خوبی از سینما بیرون بیاید. این برای من یک اصول در ساخت فیلم بود. از تمام پرطمطراقی فیلم، پررنگ و لعابی فیلم، نگاه متفاوت به دهه 60 از نظر میزانسنی و کارگردانی و غیره دوست داشتم مخاطب را راضی از سینما بیرون بفرستم.
مگر شما سنجشی از مخاطب داشتید؟
حسین دارابی: از دیدگاه من بود. از دیدگاه خودم فکر میکردم مخاطب دوست دارد فیلم پایان خوشی داشته باشد. من منتقد این هستم که چرا این میزان فیلمها تلخ تمام میشوند. برای من، مخاطب بسیار مهم است. این را با دیدگاه خودم بیان میکنم ولی اگر بخواهم نمونه تجربهشده را بگویم، فیلمهای هالیوودی است. فیلمهای هالیوود معمولا با همه تلخیهایی که دارند درنهایت پایان خوشی دارند که مخاطب را ولو در فیلمهای بزرگ و مهم تاریخ سینمای هالیوود راضی از سینما به بیرون میفرستد. یعنی با حس خوب منظورم است. من میتوانم انتهای فیلم را طوری تمام کنم که مخاطب شرحهشرحه از سالن سینما بیرون بیاید ولی این را دوست نداشتم. دوست داشتم مخاطب با حال خوبی از سینما بیرون بیاید. در سینمای ما از این سکانسها پر است ولی همیشه به بدترین وجه فیلم تمام میشد.
بهنحوی ملاحظه مخاطب را کردید.
حسین دارابی: بله، این برای من مهم بود که مخاطب با حال خوب بیرون بیاید. این در فیلمسازی برای من اصول است.
محمدرضا شفاه: ممکن است بعدها از این اصول عدول کند.
حسین دارابی: برایم مهم است مخاطب راضی باشد. اگر پایان فیلم را طور دیگری تمام میکردم، کلی هم منتقدان لذت میبردند اما دوست داشتم مخاطب با حال خوبی بیرون بیاید. همیشه از این پایانهای تلخ اذیت میشدم و دوست داشتم به این الگو نزدیک شوم.
گفتید که فیلم اشاره مستقیم به جریانات سیاسی ندارد ولی نقش جریانهای سیاسی محسوس است. بههرحال در دهه 60 جریانهای سیاسی زیادی فعال بودند اما بیشتر نقطه انتقاد فیلم به جریان انقلابی دهه 60 است. با توجه به شناختی که نسبت به شما و البته فیلم قبلی شما دارم. آیا این فیلم هم جزء همان نقد درونگفتمانی حساب میشود؟
محمدرضا شفاه: آن چیزی که بهعنوان جریانهای سیاسی امروز فعالیت میکنند، میراث ابتدای انقلاب تاکنون است. اصلا فیلم داخل نظام میگذرد اما در فیلم نمیتوانید تفکیک کنید که این آدم بعدا اصلاحطلب شده یا همین الان در فیلم اصلاحطلب است. شما نمیتوانید این را بفهمید این شخصیت اصولگرا است، نمیفهمید آن جریان احمدینژادی است، دیگری جریان فلانی است. ما میخواستیم از این عدول کنیم.
حسین دارابی: منظور شما چیست؟ میخواهید بگویید جریان انقلابی را میزنیم؟
زدن تعبیر درستی نیست اما اینکه بخواهید نقد کنید.
حسین دارابی: نقد میکنیم. قطعا همینطور است. این فیلم قطعا نقد درونگفتمانی است.
یعنی میگویید جریان انقلابی ما هم گرفتار مصلحتاندیشیها به نفع منافع فردی خودش شده؟
حسین دارابی: یکسری از جریانات انقلابی گرفتار این هستند. ما یک وجه را میبینیم. بالاخره هزار وجه وجود دارد و ما نمیتوانیم همه وجوه را بیان کنیم. یک وجهی که وجود دارد این است که یکسری از انسانها هم انقلابی هستند؛ از جلالی تا قاسمی و قهرمان دوم و... . شرایط امروز را نگاه کنید، طیفی که از انقلاب و امام و آرمانها و اصول حرف میزنند و دیالوگها بهنحوی مشترک است، همه حرف از انقلاب میزنند، همه تیپ و ظاهری شبیه هم دارند، این نکته مهمی است. ما منکر این نیستیم که کسی ظاهر و گفتمانی را بیان میکند حتما عملکرد او مثل آن باید باشد. ما هم این را بیان میکنیم. میگوییم این طیفی است که جلالی، یحیی، لشگری و... در این طیف وجود دارند. لشگری آدم بدی نیست ولی فکر میکند مصلحت نظام به این کار است. تا مشکاتیان و تا قاسمی در این طیف هستند. من منکر این نیستم که افرادی با ادعای انقلابیگری و به اسم انقلاب به هزار کثافتکاری درگیر شدند ولی در کنار آنها کسانی هستند که پای انقلاب ایستادند و جان دادند که نمونه اصیل آن حاجقاسم سلیمانی است که عمر خود را پای انقلاب گذاشته و همیشه در گوشه بوده و کسی او را نمیدید و خداوند هم به او عزت داد.
حاجقاسم چقدر در تریبونها حرف زده است؟ چند سال اخیر حاجقاسم سر زبانها افتاد. در دهه 90 بود که همه او را میشناختند. قبل از دهه 90 هم کار خود را میکرد. الی ماشاءالله از این افراد داریم. کلی از این آدمها که الان هم حضور دارند. ما طیف را مشخص میکنیم. به جای اینکه نگاه کنیم تا BBC همه را زیرسوال ببرد، ما میگوییم قبول داریم یکسری آدمهای مشکلدار داریم ولی ما آدمی مثل حاجقاسم را هم داریم. به نظرم این فیلم دقیقا همین را نشان میدهد؛ اینکه کالبدشکافی جریان انقلابیهاست و میگوید ما درباره چه چیزهایی صحبت میکنیم.
محمدرضا شفاه: من میگویم در موقعیتی هستیم که همهچیز بد است و اینطور به نظر میرسد. نگاه من سیاهنمایی است و به نظر من بیشتر چیزها اشکال دارد. این که بیشتر و کمتر نمیگوییم، الان پر از اشکال هستیم. ممکن است پر از خوبی هم باشیم. این را هم قبول دارم و موضوع بحث من نیست که درباره دستاوردهای جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی حرف بزنم. بیشتر از شما حرف درباره این دارم و معتقد به دستاوردهای انقلاب و جمهوری اسلامی هستم ولی وقتی این میزان اشکال داریم، چرا نباید درباره اشکالات خود صحبت کنیم؟ من میگویم کسی که دلش برای این مملکت میسوزد، میگوید این همه اشکالی که وجود دارد حاصل عملکرد چه کسانی است؟ حاصل عملکرد انقلابیها بوده یا ضدانقلابیها؟ حاصل عملکرد انقلابیهاست. باید بررسی کنیم که چرا اینچنین شده است. من فکر میکنم خط قرمز میگذاریم که چرا درباره انقلابیها اینچنین صحبت میکنید؟ چرا حرف نزنیم؟ مگر چه کسی این کار را کرده است؟ چرا میترسیم این نقد اتفاق بیفتد؟ این نقد به خودم میخورد؛ اشکالی ندارد. چه کسی گفته ما خط قرمز هستیم؟ من کسی بودم که پیشینهای داشتم. من کلی فعالیت انقلابی و سیاسی دانشجویی داشتم و کارهای زیادی میکردم، خیلی از این نقدها را به خودم وارد میدانم. این نقدها به همکاران و به همفکرانم وارد است. اما من میگویم چون تعلقخاطر به انقلاب 57 دارم و باید این را بیان کرد. من باید بیان کنم یا باید زمین را خالی کنم که بقیه بیان کنند؟ من میگویم. فحش هم میخورم و انتقاد شما را به جان میخرم ولی بیان میکنم. اگر من بیان نکنم دیگری میگوید ولی برمبنای اصول و ارزشهای خود انقلاب نقد میکنم و فردی دیگر بر مبنای اینکه اساسا انقلاب بد بود، نقد میکند. پس من برای نجات ارزشهای انقلاب در این موقعیتی که هستیم، موقعیت را نقد میکنم و رویکرد جدید و بازگشت به حرف انقلاب خواهم داشت. فکر میکنم این روشی است که ما در این فیلم و در فیلم «دیدن این فیلم جرم است» با دوستان باشگاه فیلم سوره داشتیم. ما به این جمعبندی رسیدیم که این درست است. ما به این جمعبندی رسیدیم که این نقد گفتنی است و به این نتیجه رسیدیم که سکوت در برابر این نقدها باز کردن عرصه و زمینه برای دیگران است، دیگرانی که محرم نیستند و الزاما دلسوز نیستند، نه برای جمهوری اسلامی که برای کلیت یک کشور ایران دلسوز نیستند. پس ما باید بیان کنیم و برمبنای این حرف، نقد ما به جریان انقلابی است و فکر میکنم این یکی از مهمترین نقدهایی است که الان بعد از 40 سال از انقلاب باید بازخوانی شود و در 40 سال بعدی، دهههای بعدی باید اینها را الگو کنیم و بهدرستی عمل کنیم و اشکالات خود را برطرف کنیم.
ایده اولیه فیلمنامه از کجا شکل گرفت و چطور شد که از دل همه اتفاقات دهه 60 تصمیم گرفتید درباره چنین موضوعی کار کنید؟
محمدرضا شفاه: در باشگاه فیلم سوره ما درباره موضوعات مختلف و داستانهای مختلف صحبت میکنیم و بچهها ایدهپردازی میکنند و هر کسی از منظری ایده ارائه میدهد. داستانی در باشگاه مطرح شد که یکی از بچهها چنین موقعیتی داشته که در ابتدای انقلاب، دادستان فرزندی داشته و موقعیت پیچیدهای برای او رقم میخورد. ما سال گذشته میخواستیم کار جدیدی را با دارابی شروع کنیم و دنبال این بودیم که کدامیک از این ایدهها به امروز ما ربط بیشتری پیدا میکند. این داستان به نظرم رسید؛ داستانی که الان میتوان کار کرد. دارابی که داستان را خواند، مهمترین نکتهای که بیان کرد این بود که مساله عدالت بهخاطر وضعیتی که کشور درگیر آن است و جریانها و مطالبههایی که در سطح سیستم قضایی ایجاد شده، میتواند جذاب باشد و خودشان هم با یکی دو نفر از همکاران فیلمنامه نوشتند و بازنویسی کردند.
حسین دارابی: این برای سال گذشته در همین روزها بود.
محمدرضا شفاه: پیشتولید در دیماه بود.
حسین دارابی: فیلمنامه را بعد از آبان و آذر شروع کردیم.
آقای دارابی، فیلمنامه چه چیزی داشت که از انبوه فیلمنامههایی که وجود داشت، این را گزینش کردید؟
حسین دارابی: فیلم بهشدت به شرایط امروز جامعه ربط دارد. ما تحولاتی در قوه قضائیه داشتیم و در جاهایی مطالبهگریهای غلط برخی عدالتخواهانی را که به اسم عدالت جلو میروند، دیدم و فکر میکنم این فیلمنامه به این شرایط بخورد. فیلم با شرایط امروز جامعه همخوانی داشت. فیلم یک قصه ملتهبی داشت که میتوانست مخاطب را همراه خود بکشد و مهم این بود که بتواند مخاطب را با خود همراه کند و تا انتهای فیلم همراه کند.
محمدرضا شفاه: از لحاظ فرمی هم یک تریلر معمایی بود و حسین این را دوست داشت.
حسین دارابی: تلاش خود را کردیم و ادعایی نداریم. این کار سختی است ولی سعی کردیم در تمهای معمایی وارد شویم و جذاب کنیم تا مخاطب را با خود همراه کنیم.
براساس درونمایه فیلم، میتوان این کار را ادامهای بر «دیدن این فیلم جرم است» دانست؟
محمدرضا شفاه: حتما همینطور است. درواقع جوانان فیلمسازی که در باشگاه دور هم جمع شدیم، نگاه در این موضوع داریم و فکر میکنیم باید در این زمینه حرف زد. من ادعا نمیکنم آنچه در دیدن این فیلم جرم است، گفته شد، درست مطلق است و اشکالی بدان وارد نیست. به نظرم این فیلم مهمترین خدمتی که میکند این است که فضای گفتوگو را درباره موضوعی باز میکند که کم درباره آن حرف میزنیم. به نظرم «مصلحت» گام روبهجلو در این موضوع است که تلاش میکند فرمهای دیگری از این جنس را داشته باشد. در مصلحت قصه را در دهه 50 و اواخر دهه 50 روایت میکنیم و ابتدای انقلاب است. درواقع یک موقعیت امروزی را بدون اینکه بدان خدشهای وارد شود به آنجا میبریم. این تجربه فرمی برای ماست که زبان این حرف را بهتر بیاموزیم و حتما نه فقط سهگانه و اگر بتوانیم بیش از این باید درخصوص این موضوع بسازیم و بیش از هیجانات روزگذر و زودگذر است. ما درباره این موضوع فکر میکنیم و درباره مطالباتی که امروز در سطح اجتماع وجود دارد باید حرف بزنیم. وظیفه این شکل مطالبات برعهده ما افتاده است و اگر این وظیفه را انجام ندهیم شاید نتوانیم بعدا جواب دهیم که چرا وقتی این حرف مهم وجود داشت، حرف دیگری زدید یا درباره امور کماهمیت حرف زدید.
تیم بازیگری را چطور انتخاب کردید؟ برخی در سینما شناختهشده نیستند.
حسین دارابی: به فیلماولی قدری بیاعتماد هستند. اگر وصل به ارگانی هم باشد، بدتر میشود. از این نظر فضای خوبی نیست. بازیگران بهراحتی اعتماد نمیکنند در چنین فیلمهایی کار کنند. من از بازیگران فیلم خودم راضی هستم. شاید برخی بگویند ایراد فیلمش این است که بازیگرانش سوپراستار نیستند.
چرا بازیگر سوپراستار نیاوردید؟
حسین دارابی: بالاخره در سینمای ایران، بازیگر سر فیلمهای سیاسی و ارگانهای مختلف سخت حاضر میشود و سخت اعتماد میکند. اما بازیگرانی که برای مصلحت انتخاب شدند، خیلی موفق عمل کردند و با ما خیلی همراهی کردند و به نقشها بسیار خوردند و تجربه خوبی برای ما بود.
محمدرضا شفاه: در سه فیلم «دیدن این فیلم جرم است» و «لباس شخصی» و «مصلحت» در این دو سال شاهد بودیم که بخش عمده کار روی دوش بازیگران غیرمشهور بوده است یعنی روی دوش کسانی که نمیتوان اسم آنها را سوپراستار سینما گذاشت. من فکر میکنم حداقل تجربه «جرم» به من این را نشان داد که خیلیها این شکایت را دارند که چرا در سینما میخواهید کار کنید تعدادی چهره مشخص ورود میکنند و اگر در فیلم بیایند، فیلم میشود و اگر اینها نباشند فیلم نمیشود. اما جرم، این تئوری را برای من از بین برد یعنی میتوان فیلمی ساخت که از فیلمهای با اسم و رسم و با آدمهای با نامهای پرطمطراق بیشتر موردتوجه قرار گیرد.
حسین دارابی: وقتی سراغ بازیگران کمتجربه تئاتر میروید شاید فکر کنید ترسناک است ولی وقتی با آنها وارد کار میشوید چهبسا خیلی نتیجه خوبی بگیرید. انگیزهای که این بچهها داشتند و وقتی که میگذاشتند و ایدههایی که ارائه میدادند، بسیار خوب بود. وقتی سراغ بازیگران معروف میروید حین کار شما، 5 کار دیگر هم دارد ولی این بازیگران با جدیت فراوان وقت میگذاشتند و ایده میدادند. با بازیگران سوپراستار فرصت تمرین وجود نداشت ولی این بچهها چنان وقت میگذاشتند که تمرینهای زیادی داشتیم. روی فیلمنامه و سکانس و... بحث میکردیم و این تجربه درخشانی برای من رقم زد و واقعا دوستان خیلی خوبی پیدا کردم.
محمدرضا شفاه: یک فایده دیگر که برای فیلم من داشت این بود که خیلی از پولی که خرج دستمزد بازیگران باید میشد خرج پروژه کردیم یعنی فیلم به لحاظ تولیدی باکیفیتتر میشود. میتواند این پول از پروژه کم شود و در جیب یک بازیگر سوپراستار برود. اینها چالشهایی است که نهتنها ما که موضوعات سختتر را کار میکنیم، بلکه بسیاری از فیلمسازان درگیر آن هستند. در فیلمهایی که در جشنواره اکران شده خیلی از فیلمها سوپراستار ندارند و یکی از دلایل اصلی این است که جریان مالی سینما در حوزه بازیگری به اندازهای پیچیده و سنگین شده که خیلی نمیتوانند پول بازیگر بدهند.
حسین دارابی:رقم سوپراستار رقم قابلتوجهی است. درصد جدی از فیلم را باید برای این بگذارید. شما باید از عوامل، صحنه و... کم کنید و اینها بهشدت در کیفیت کار موثر است.
محمدرضا شفاه: درصورتیکه عواملی که درفیلم ما کار کردند واقعا درجه یک سینما بودند و این برای ما فرصت بود.
برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید
برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید
منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: معین احمدیان