خشونت‌های حاضر در بطن جامعه آنقدر ترسناك است كه هیچ فیلمسازی نمی‌تواند به ‌تمامی نشانش بدهد و اگر هم این كار را بكند، آن فیلم قطعا هیچگاه به نمایش در نخواهد آمد. در واقع فیلم‌ها از واقعیت‌ها نشأت می‌گیرند و نه برعكس. در نتیجه تاثیر گرفتن یك قاتل از نوع قتلی كه در فلان‌فیلم اتفاق می‌افتد، حرف بیهوده‌ای است. شاید كمی تحریكش كند، اما باعثش نمی‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: هیچ‌كس (ایلیا نایشولر، 2021) نمونه یك فیلم‌ اكشن/ جنایی تیپیكال ا‌ست كه در آن یك مرد آرام، دوباره به گذشته خشونت‌بارش برمی‌گردد تا به همه و به ‌خصوص خانواده‌اش ثابت كند كه اتفاقا اهل كنار آمدن و پس كشیدن و به‌ اصطلاح خودمان «سوسول‌بازی» نیست. فیلم با ریتمی تند و طراحی‌ خلاقانه صحنه‌های درگیری سعی می‌كند تماشاگر را مرعوب كند. شخصیت اصلی گرفتار یك باند خطرناك روسی می‌شود (خودِ كارگردان هم اهل روسیه است) و دمار از روزگار تك‌تك‌شان درمی‌آورد. چیزی كه تا انتهای داستان شاهدش خواهید بود، كشتار و قتل‌عام و خون‌ریزی و صحنه‌های اسلوموشن از آ‌دم‌هایی است كه مانند برگ درخت روی زمین می‌ریزند. گمانم برای ساختن صحنه‌های خشونت‌بار فیلم و پرداختن شتك‌های خون، چندصد لیتر خون مصنوعی مصرف كرده باشند. موضوع من نه نقد این فیلم، بلكه همین شتك‌های خون است.

بیشتر بخوانید

تصاویر- عکس های فیلم هیچ‌ كس به کارگردانی ایلیا نایشولر

نقد فيلم« زن جوان نويد دهنده»، ساخته امرالد فنل / شرارت و معصوميت

نگاهی به فیلم «تكه‌ های یك زن»ساخته كورنل موندروتسو / فمینیسم سیستماتیك

در این نوع فیلم‌ها، آدم‌كشی و (البته در منطق سازندگانش) به ‌اصطلاح خلاص شدن از شر آدم‌بد‌ها، به عملی مقدس تبدیل می‌شود. در همین فیلمی كه نام بردم، اسلوموشن‌های چشم‌گیر از پاشیده‌ شدن خون به در و دیوار، سوراخ شدن بدن‌ها، رقص تفنگ‌ها و تصاویری از این دست، چنان پرآب‌وتاب و جذاب ارایه می‌شوند كه شما هوس می‌كنی تفنگ‌ برداری و در خیابان بیفتی دنبال آدم‌ها! جالب اینجاست كه به عنوان مثال پدر پیر شخصیت اصلی ـ كه تا جایی از داستان در خانه سالمندان زندگی می‌كرد ـ ناگهان آن قسمت پنهان وجودش را آشكار می‌كند و با همراهی پسر ـ در حالی كه با آن سن‌وسال تفنگی غول‌پیكر در دست دارد و قطره‌های خون روی صورتش چكیده ـ آدم‌بدها را یكی‌یكی ناكار می‌كند. لبخند رضایتی كه روی صورت پیرمرد و پسرش از كشتن دقیق و بی‌نقص آدم‌بدها می‌نشیند، به احتمال زیاد لبخند رضایت مخاطب را هم به همراه خواهد داشت؛ اینها چقدر تر و تمیز آدم‌ می‌كشند! آدم از تماشای خون‌هایی كه روی در و دیوار شتك می‌زنند، كیف می‌كند

اما نكته عجیبی این میان وجود دارد. در سكانس رو به اواخر فیلم، آدم‌بدها و شخصیت‌های اصلی در كارخانه‌ای تعطیل‌شده به جان هم می‌افتند. در این كارخانه گربه بامزه‌ای هم وجود دارد كه برای خودش آن‌طرف‌ها می‌پلكد. در میان كارزار خون و كشتار، شخصیت اصلی كه صدای گربه را شنیده پیدایش می‌كند، بغلش می‌زند و برایش غذا می‌گذارد. حالا شما تصور كنید در میان آن همه آدم كه مثل آب خوردن لت‌وپار شده‌اند و شخصیت اصلی با بی‌رحمی تمام همه‌شان را سوراخ‌سوراخ كرده، گربه‌ای نجات پیدا می‌كند، غذایی جلویش گذاشته می‌شود و نوازش می‌گیرد.

به این می‌گویند شانس! به آن آدم‌آبكش‌كن هم می‌گویند انسان خوب! این سبك از «انسانیت» را البته در فیلم‌های اكشن / جنایی دیگر هم به ‌وفور دیده‌ایم. آدم‌خوب‌ها، آدم‌بدها را می‌كشند چون آنها در زندگی‌شان دخالت كرده‌اند یا سربه‌سرشان گذاشته‌اند. در واقع برای لت‌وپار كردن آدم‌بدها، مجوزی صادر می‌شود كه حرفش این است: «آدم‌خوبه حق دارد، چون می‌خواهد از خودش یا خانواده‌اش دفاع كند.» و در ادامه، برای اینكه قلب رووف و نازك آدم‌خوبه را نشان بدهند، پای حیوان زبان‌بسته‌ای را به داستان باز می‌كنند كه مورد نوازش و التفاتش قرار می‌گیرد. و این یعنی مثبت جلوه دادن تمام آن كشتارها و خون‌ریزی‌ها و حق مسلم دادن به شخصیت به ‌اصطلاح خوب داستان.

نقد فیلم هیچ‌ كس

در سالی كه پرتقال كوكی (استنلی كوبریك، 1971) ساخته شد، به سبك خشونت‌های شخصیت اصلی داستان، قتل‌هایی رخ داد كه آن را به فیلم كوبریك ربط دادند و معتقد بودند نمایش این فیلم خشن، باعث بروز خشونت شده است. اما به نظرم نكته اینجاست كه اتفاقا ماجرا برعكس است؛ خشونت‌های حاضر در بطن جامعه آنقدر ترسناك است كه هیچ فیلمسازی نمی‌تواند به ‌تمامی نشانش بدهد و اگر هم این كار را بكند، آن فیلم قطعا هیچگاه به نمایش در نخواهد آمد. در واقع فیلم‌ها از واقعیت‌ها نشأت می‌گیرند و نه برعكس. در نتیجه تاثیر گرفتن یك قاتل از نوع قتلی كه در فلان‌فیلم اتفاق می‌افتد، حرف بیهوده‌ای است. شاید كمی تحریكش كند، اما باعثش نمی‌شود.

اگر كسی حس آدم‌كشی و ابراز خشونت درونش باشد، در نهایت بروزش خواهد داد، با یا بدون تماشای فیلمی خشن.  این را گفتم تا ادامه بدهم كه منظورم از پاراگراف‌های بالا این نیست كه مخالف ساخت چنین فیلم‌هایی باشم یا بگویم «بدآموزی» دارند. واقعیت این است كه من خودم عاشق فیلم‌های به‌شدت خشن و خون‌ریزانه(!) هستم. اصلا تماشای این نوع فیلم‌ها كاتارسیس به همراه دارد. یعنی آدم می‌تواند خودش را خالی كند بدون اینكه شخصا دست به اقدامی زده باشد و قرار باشد كسی را آبكش كند. در نتیجه موضوع این نیست كه این فیلم‌ها نباید ساخته شوند، بلكه این است كه یا زنگی زنگ یا رومی روم! یعنی اگر قرار است برای آدم‌كشی‌ها و خون‌ریزی‌ها مجوزی صادر شود، دیگر چرا پای خانواده‌دوستی و حیوان‌دوستی «آدم‌خوبه» نوشته می‌شود؟! كاملا پیداست كه این «دوستی»ها بهانه‌ای بیش نیست. موضوع اصلی همان كشتارها و قتل‌عام‌هاست، «دوستی»هایش به درد لای جرز دیوار می‌خورند! كه این نكته می‌تواند در نقد این فیلم و فیلم‌های مشابهش نیز به كار بیاید

اما نكته دیگری هم در میان این شتك‌های خون به چشم می‌آید: به دوره و زمانه‌ای وارد شده‌ایم كه نگاه منفی‌نگرانه و خصمانه‌ای نسبت به انسان‌ها و انسانیت وجود دارد. اصلا یكی از دلایلی كه این سال‌ها نگهداری از حیوانات خانگی بیش از پیش گسترش یافته، همین نگاه منفی به آدم‌هاست. نگاهی تیره‌وتار (و البته به نظرم درست) كه به شكلی ریزبافت در تاروپود داستان‌ها و فیلم‌ها قرار داده شده‌اند تا نشان بدهند دیگر چندان به انسان‌ها امیدی نیست 


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: دامون قنبرزاده