اختصاصی سایت خبری تئاتر: خیلی اتفاقی قرار شد با یکی از اعضای گروه آمریکا به تماشای نمایش اسپانیا بنشینیم. نمایش «دستهای رقصان» که شروع شد، میسی خواهش کرد پیامکی بزنم به مترجم گروهشان و خبر بدهم که اینجاست. بعد به شوخی گفت: بنویس منو دزدیدی. گفتم: بزار فکر کنم خرج تحصیل توی یکی از دانشگاه‌های خوب شیکاگو چه قدر است!

پایگاه خبری تئاتر: وقتی از دفتر روابط عمومی تئاتر شهر امدم پایین هنوز تصمیم نگرفته بودم که برای بار دوم نمایش امریکا را ببینم یا خودم را برسانم به تالار حافظ و آخرین اجرای نمایش اسپانیا را ببینم. رفتم تا از مامور سالن اصلی خواهش کنم در را باز کند و بروم چند دقیقه از نمایش «اوا/ ادا» را دوباره ببینم. قبل از اینکه چیزی بگویم پرسید: «شما انگلیسی بلدین؟ لطفن ببینید این خانم چی میگه؟»

داستان از این قرار بود که دختر که خودش را منیجر گروه آمریکا معرفی کرد،  می‌خواست از فرصت استفاده کند و در حالی که گروه خودشان مشغول اجرا بودند، او یک نمایش دیگر را ببیند اما نمی‌دانست ساعت 8  کدام نمایش را می‌تواند ببیند، کجا برود و چه طوری.

حرف زدیم و قرار شد همراه خودم ببرمش. پیاده رفتیم سمت تالارهای حافظ، وحدت و فردوسی و در مورد همه چیز صحبت کردیم. دختر ۳۰ ساله بود و نمایش عروسکی خوانده بود. گفتم چند تا انتخاب هست .می‌توانی «اپرای لیلی و مجنون» را ببینی یا «دسنهای رقصان» را. سریع گفت: «هر کدام که تو بگویی. وارد سالن حافظ شدیم».

دم در ورودی مشغول صحبت بودیم که مرد میان سالی نزدیک شد و گفت کارگردان تئاتر است. می‌خواست از میسی درباره معیشت هنرمندان در امریکا بپرسد و این که اگر هنرمندان برنامه اجرای نمایش در امریکا داشته باشند امکانپذیر هست و ایا از راه فروش بلیط می‌شود برگشت سرمایه و البته کسب سود داشت. گفت که آمریکا به هنرمندان ایرانی که یک سری شرایط داشته باشند، گرین کارت می‌دهد اما او می‌خواهد بداند کار کردن در آمریکا برای گروه‌های تئاتری چه طوری است.

میسی توضیح داد که هنرمندان در امریکا از طرف دولت حمایت نمی‌شوند وکسب درامد به خودشان بستگی دارد. بعد هم گفت که کار و زندگی در امریکا خیلی سخت است در حدی که اعضای همین گروه هم هر کدام شغل دیگری در کنار نقششان در گروه سینمای دستی (Manual Cinema) دارند. کارگردان ایرانی انگار که همان جواب دلخواهش را گرفته باشد و وسوسه رفتن از سرش بیرون رفته باشد، چشمانش برق زد. ماور سالن اعلام کرد کسانی که کارت وی‌آی‌پی دارند، بروند داخل. من و میسی صندلی‌هایی در ردیف وسط و بالا را انتخاب کردیم .

کمی بعد میسی درخواست کرد که با گوشی من اس‌ام‌اسی به مترجم گروه بدهد و بگوید که جایش امن است. بعد به شوخی گفت: «بنویس منو دزدیدی». گفتم: «اممم بزار فکر کنم ببینم چه قدر باید تقاضا کنم». پرسید: «به تومان یا دلار؟» گفتم: «معلومه که به دلار. بالاخره شیکاگو دانشگاههای هنری خوبی دارد. خرج تحصیلم بالاستم. کمی خندیدیم و مسیج فرستاد که نگران نباشید سالن حافظ هستم خودم می‌آیم.

«دستهای رقصان» را دو مرد اسپانیایی که کت و شلوار و کلاه قرمز و مشکی پوشیده بودند با سلام و علیک کوتاه و دعوت از مترجمشان برای حضور جلوی صحنه و گفتن توضیحات آنان در مورد نمایش، اغاز کردند. توضیحات به فارسی بود و ورژن انگلیسی یا اسپانیایی هم نداشت. برای همین لب کلام را درگوشی برای میسی ترجمه کردم و دختر از شنیدن جمله اسپانیابی‌ها که گفتند: «ما دعوتتان نکردیم این اشتباه خودتان بود که امدید» زد زیر خنده چنان که صدایش در سالن پیچید و خب چون این واکنش چند لحظه دیرتر بود حسابی نگاه‌ها را به ما جلب کرد!

نمایش اسپانیا از سه قسمت تشکیل شده بود . در قسمت اول  بازی  دو بازیگر و جان بخشی شان به دو بادکنک حسابی خنده تماشاگران را به دنبال داشت.در قسمت دوم ما چیزی بین عروسک گردانی وه شعبده بازی دیدیم.

مترجم پیش از اغاز این بخش توضیح داد که برای انجام حرکاتی که الان میبینید، بازیگر ۲۵ سال در یک اتاق دربسته تمرین کرده است.و بعد صحنه با نور قرمز و فقط با یک بازیگر روشن شد. در چند دقیقه گوی‌های سنگین شیشه ای در دستان بازیگر تماشاگران را محو خودشان کردند.

بخشهای اول و دوم نمایش حسابی مخاطبان کودک و بزرگسال را به خنده انداخت. رودربایستی هم نداشتیم بلند بلند خندیدیم با بچه‌ها.  اما قسمت سوم کمی طولانی بود و کمتر هم مخاطبان را جذب کرد تا جایی که دو نفر از مخاطبان بلند شدند ارام از کنار سالن خارج شوند اما بازیگرها به سمتشان دویدند و نگذاشتند از سالن بیرون بروند. این حرکت هم کلی خنده تکاشاگران را درآورد.

نمایش که تمام شد مخاطبان دور تا دور بازیگرها جمع شدند عکس یادگری گرفتند شوخی کردند خندیدند و حتی بادکنکهایشان را دادند که بازیگران برایشان باد کنند و شبیه اسب درشان بیاورند. بعضی ها هم رفتند سراغ میز گوی‌‎ها که ببینند شیشه‌ای اند یا پلاستیکی.

بعد از نمایش کمی با بازیگران آن صحبت کردیم. مارکوس به سایت خبری تئاتر گفت: «به نظرم یک هدف خاص برای تئاتر عروسکی برای کودکان وجود ندارد. سرگرم شدن، آزاد کردن ذهن، خیال پردازی و کلاً ارتباط با مردم. فقط مهم این است که بچه‌ها را احمق تصور نکنیم بلکه حواسمان باشد بجه‌ها گاهی از بزرگترها هم هوشمندتر هستند».

او ادامه داد: «ما همیشه داستان‌های کوتاه را انتخاب می‌کنیم ولی نمایش‌هایمان گاهی بلندند گاهی کوتاه و همیشه هم تغییر می‌کنند. ما تا به حال 100 بار این نمایش را اجرا کرده‌ایم. بازخوردهای تماشاگران ایرانی خیلی شبیه بازخوردها و ری‌اکشن‌های اسپانیایی‌ها بود».

دو بازیگر گروه اسپانیا هر دو سابقه فعالیت در شاخه‌های تئاتر خیابانی و طنز را دارند و یکی هم سابقه شعبده‌بازی و همکاری با پدرش را که شعبده باز بوده.