در شهرهای مختلف ایران وقتی احمدی‌نژاد به سفر استانی می‌رفت. مثل پیش‌پرده‌خوانی قبل از سخنرانی رییس‌جمهور بازیگران گریم شده در لباس پادشاهان ایران می‌آمدند و در برابر او زانو می‌زدند. نه اینكه نمایش كیفیت خاصی داشت، قطعا خیر، ولی می‌خواهم بگویم حجم توهم و تحریف تاریخ بسیار بالا بود.

پایگاه خبری تئاتر: اوضاع اجتماعی سال‌های اخیر به‌گونه‌ای پیش رفته كه انتظار افكار عمومی از هنرمندان برای واكنش متناسب به وضعیت در هنگامه بروز بحران‌ها افزایش یافته و در مقابل چنانكه گزارش‌ها نشان می‌دهند رد این مسائل در تولیدات هنری خاصه تئاتری قابل مشاهده نیست. انتظاری كه شاید میراث دهه‌های 40 و 50 اروپا به این‌سو و در نتیجه همراهی نویسندگان و هنرمندان نامدار اروپا و امریكا با مردم در واكنش به بحران‌های سیاسی اجتماعی (جنگ ویتنام، مبارزات برابری‌خواهانه رنگین‌‌پوستان، زنان و انواع جنبش‌های مدنی پس از مه‌68) قابل صورت‌بندی باشد. به هر روی انتظارهای از این دست به ویژه در دوران شیوع ویروس كرونا، افزایش شكاف طبقاتی، خودنمایی ابربحران‌های زیست محیطی مانند چالش خشكسالی و در نتیجه بیشتر شدن رنج طبقات محروم طرفداران بیشتری داشته ولی با نگاهی به نمایش‌های روی صحنه، عملا اثری از آنچه مردم در دو سال اخیر تجربه كرده‌اند، وجود ندارد. در این باره با قطب‌الدین صادقی، كارگردان و مدرس تئاتر گفت‌وگو كرده‌ام. علاوه براین نظر او را درباره فضای پس از انتخابات ریاست‌جمهوری و شباهت اوضاع به دوران سر كار آمدن دولت‌های نهم و دهم پرسیده‌ام كه نتیجه حالا پیش روی شماست.

 

بیش از یك سال است كه تئاتر در نتیجه شیوع كرونا تعطیل شده و جز انگشت‌شمار نمایش‌هایی كه عملا نسبتی با وضعیت كنونی نداشتند، این هنر در زمینه «اجرا» كاملا به محاق رفته و همه‌چیز متوقف مانده است. تئاتر ایران جز نمونه‌هایی مانند «كودتای 28 مرداد» و «انقلاب سال 57» چنین وضعیتی را به یاد می‌آورد؟ و آیا به نظر شما هنرمندان به آنچه رخ داده واكنش متناسب نشان داده‌اند؟

اتفاق پیش آمده فقط مختص به ایران یا جغرافیای خاصی نیست، تمام جهان را تحت تاثیر قرار داده و تمام اركان جوامع، مانند اقتصاد، فرهنگ عمومی، فرهنگ نمایشی و مناسبات اجتماعی دچار مساله شده‌اند. تفاوت ماجرا با مقاطعی مانند كودتای 28 مرداد یا انقلاب ایران در این است كه اتفاقا چنین وقایعی هیجان‌آفرین هم می‌شوند، ولی ما اینجا با سایه مرگ مواجه بودیم. اواخر هم به شیوع انواع بدگمانی انجامیده و ما حتی در مباحث بهداشت و درمان هم با بدگمانی‌هایی مواجه هستیم. در نتیجه باید گفت تمام اركان اجتماعی به‌واسطه ویروس كرونا دچار خدشه شده‌ و همه را فلج كرده است. آنها كه اهل پژوهش و نظر و تدریس بودند كار خود را پیش بردند ولی در زمینه واكنش متناسب هنرمندان، باید در نظر داشته باشیم وقتی هیچ ارگانی نمی‌تواند مانند گذشته عمل كند، در زمینه تئاتر شاید انتظار زیادی باشد. تنها افرادی كه ابتكارهای فردی به خرج دادند توانستند فعالیتی انجام دهند، وگرنه غیر از این هیچ كنشی كه به عمل پویای اجتماعی بدل شود مشاهده نشد.

به نظر شما تئاتر در بخش خلاقیت‌های فردی پویا عمل كرد؟

نمی‌دانم دیگران دقیقا چه كارهایی انجام دادند ولی می‌توانم درباره خودم توضیح دهم و بگویم كه بیكار نبودم. یعنی متوقف نماندم، چون فكر می‌كنم بهترین واكنش به هر بحرانی این است كه تهدید را به فرصت تبدیل كنیم. چنین چیزی وقتی اتفاق می‌افتد كه ناامید نشویم.

یعنی توقفی كه در دوران كرونا رخ داد شبیه سرخوردگی تئاتر سال‌های بعد از كودتا نیست؟

شباهت‌هایی وجود دارد ولی كودتا تمام تئاترها را تعطیل نكرد، نوعی تئاتر اهل تفكر و اندیشه را از بین برد، اما آتراكسیون‌ها مشغول بودند. اقتصاد و ادارات هم فعالیت عادی‌شان را ادامه می‌دادند. اما متوجه هستم شما چه می‌گویید؛ هنگام بروز بحران، فرهنگ اولین نقطه‌ای است كه آسیب می‌بیند چون تمام خانواده‌ها باید به فكر تامین معیشت باشند. این فقط مختص ایران هم نیست و در تمام نقاط جهان چنین وضعیتی به وجود می‌آید. مثلا در آلمان هم‌ چنین شد منتها با این تفاوت كه آنجا دولت‌ رفتار مسوولانه دارد و اجازه نداد هنرمندان خسارت ببینند. ما ظرف یك سال گذشته شاهد چنین مسوولیت‌پذیری‌ای نبودیم. مساله دیگر در این‌جور بحران‌های بزرگ این است كه شاید بهتر باشد انسان كمی از موضوع‌های حاد فاصله بگیرد تا بتواند ادامه حیات دهد. هرچند این دور شدن تنها تا حدی پسندیده است چون جامعه هوشمند باید یاد بگیرد فاجعه را تبدیل به زیبایی‌شناسی كند ولی آنجا هم نمی‌شود به مرگ اندیشید. بهترین راه كنار آمدن یا فراموش كردن بحران‌ها، كار فرهنگی است. آلبر كامو از دل همین فجایع «طاعون» را نوشت یا «گالیله» برای گریز از اوضاعی كه طاعون به وجود آورده بود به علم نجوم پناه برد. ما باید یاد بگیریم نمی‌توانیم تا ابد با رنج‌های‌مان زندگی كنیم. باید بیاموزیم رنج را به اندیشه تبدیل كنیم، مانند روزگار حمله مغول كه شش میلیون جمعیت شهری ایران كشته شد و ما این رنج را به «عرفان» بدل كردیم. فراموش نكنید اینكه در چه وضعیتی به سر می‌بریم برای مردم جهان پشیزی اهمیت ندارد، چون تمام جهان بحران و رنج دارد، بلكه به این توجه می‌كنند كه ملت‌ ما یا هر ملت دیگری، برای رنج‌های خود چه پاسخی پیدا می‌كند. این چیزی است كه آنها را متمایز می‌كند و به نظر من راه‌حل، پرداختن به خلق و تولید فرهنگی است، چون امكان دارد فردا گرفتاری‌های تازه پدیدار شود و ما باید راه‌حل اصیل داشته باشیم.

تئاتر ما آموخته رنج را به زیبایی‌شناسی بدل كند؟

خیر، به نظر من جز انگشت‌شمار افراد، تئاتر ما ابدا بلد نیست چنین كند.

اینكه هنرمند واكنش درخور به وضعیت نشان نمی‌دهد‌ چه دلیلی دارد؟

تئاتر ما در بیست، سی‌سال اخیر تا حد نفرت‌انگیزی بورژوایی شده؛ تا حد نفرت‌انگیزی «شیك»، «بدون مسوولیت» و «ضد اجتماعی». این‌طور توضیح می‌دهم كه ما سه‌ نوع رویكرد در هنر داریم، یكی هنر تفننی كه هیچ ایرادی هم ندارد، چون انسان زمان‌هایی به این گریزگاه و سرخوشی نیاز دارد، اما وقتی تفنن بدل به اصل ‌شود دیگر نفرت‌انگیز است. دوم، هنر انتقادی كه از شكسپیر تا مولیر و تراژدی‌نویسان یونان و انتقادی‌نویسان دهه‌ چهل خودمان را شامل می‌شود. اینها به‌واسطه پیوند‌زدن خودشان با بحران‌ها و وضعیت‌های اجتماعی قصد داشتند برای برون از وضعیت راه‌حل پیدا كنند و به داد مردم برسند و داشته‌های فكری خودشان را در اختیار اجتماع قرار دهند. اینكه همچنان مولیر و شكسپیر و ایبسن اجرا می‌كنیم به دلیل همین وجه انتقادی است كه طرح كرده‌اند. رویكرد سومی هم داریم كه هنرهای آرامش‌بخش هستند و مانند موسیقی‌ مدیتیشن عمل می‌كنند. تمام آثاری كه ماندگار شدند، انسان را در موقعیت‌های بحرانی قرار دادند و از او خواستند به حل مساله فكر كند. آنچه تئاتر را تا امروز زنده نگه‌داشته همین رویكرد انتقادی است. اگر هنر نتواند به من كمك كند كه بهتر زندگی كنم فایده‌اش چیست؟ و معتقدم تا وقتی بین انسان و خود، انسان و جامعه، انسان و طبیعت وضعیت ناكوك است، هنرهایی از این دست زنده‌اند. البته در دو دهه اخیر یك عده تحت تاثیر فضای اقتصادی به وجود آمده، تا توانستند تئاتر را در اختیار طبقه نوكیسه و پولدار قرار دادند و تئاتر طبقه متوسطِ اهل تفكر را به تعطیلی كامل كشاندند؛ مسوولان دولتی هم تمام و كمال حمایت كردند. حتی چهره‌های افراطی دو آتشه هم به همین جریان پیوستند و خود را در خدمت بورژواها گذاشتند.

این پدیده را هدفمند نمی‌دانید؟

كاملا هدفمند این كار را انجام دادند، برای اینكه وجه انتقادی و اجتماعی تئاتر و هنر از بین برود و همه‌چیز تحت انقیاد خودشان باشد.

وقتی تحلیل‌های اقتصادی به ما می‌گوید شیوع ویروس كرونا، به شكاف میان فقیر و غنی دامن می‌زند، فكر نمی‌كنید این عامل موجب شود تئاتر بیش از پیش به انقیاد قدرت یا صاحب سرمایه در‌آید؟

قطعا این اتفاق می‌افتد. با فقیر شدن هنرمندان آنها را وادار می‌كنند هرچیزی را بپذیرند و كانالیزه می‌كنند به سوی یك‌سری آثار تفننی بی‌خاصیت. نمایش‌های اروپایی موزیكال قرن نوزدهمی با بلیت 250 هزار تومان به چه درد من می‌خورد در این كشور؟ جز یك مشت پولدار كه نمی‌دانند با این پول بادآورده چه كنند به چه كار مردم می‌آید؟ تمام هنرمندان جوان خلاق و خوش‌فكر تئاتر ما در فقر به سر می‌برند و امكان كار ندارند. به نظر من مهندسی شده است.

هرچه زمان می‌گذرد تئاترها بیشتر از «مساله» یا «دغدغه» تهی می‌شوند، تحلیل شما چیست؟ چرا این اتفاق رخ می‌دهد. برای نمونه چرا در ساحت نمایشنامه‌نویسی ایران با نویسندگانی مانند اكبر رادی، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، بهمن فرسی و غیره مواجه نیستیم؟

برای اینكه آن زمان جامعه تشنه بود. وقتی یك نمایش در تالار «سنگلج» روی صحنه می‌رفت به مثابه یك حادثه ملی تلقی می‌شد. تمام ایران بعد از كودتا سرشار از پرسش بود. جامعه گیج شده بود و نمی‌دانست ضربه از كجا وارد شده، دنبال راه برون‌رفت می‌گشتند و از هنر كمك گرفتند، چون احزاب تعطیل شدند یا توزرد از آب درآمده بودند. در نتیجه مردم به رمان، شعر، مجله، روزنامه، ادبیات و كم‌كم سینما پناه آوردند. برهمین اساس ظهور چنین نویسندگانی دلیل داشت، ولی الان نه، پول بادآورده تمام منافذ را بسته است. یقین دارم یك عده كاملا آگاهانه مشغول مهندسی و هدایت فضای فرهنگی هستند.

اصلا اینكه انتظار داشته باشیم هنرمند تئاتر در ایران كنونی نگاه دقیق و واكنش متناسب به وضعیت داشته باشد، انتظار بجایی است؟ اگر نیست، چرا؟

در زما‌نه‌ای كه هیچ چیز سر جای خودش نیست و هیچ دستگاه و جریانی نمی‌تواند فرآیند طبیعی فعالیت خود را طی كند، شاید چنین انتظاری كمی زیاد باشد. درعین‌حال باید توجه داشته باشیم كه نگاه دقیق به تنهایی هم فایده ندارد، ما باید پیشنهادهایی برای گشایش داشته باشیم. یعنی آثار هنری هم باید راهگشای آینده باشند. تردید ندارم كه عده‌ای در خلوت نوشته‌اند و كارهایی انجام داده‌اند، منتها امكان اجرای عملی اینها وجود ندارد. خطر مرگ وجود دارد و بهداشت ابدا به خوبی رعایت نمی‌شود. شما ببینید همین چندروز قبل سینماهای فرانسه بازگشایی شده و بیشترین استقبال صورت گرفته است، چرا؟ چون مدیریت درست بود.

سانسور (سیاسی و اقتصادی) در پدید آمدن این وضع چه نقشی ایفا می‌كند؟

یقینا طراحی وجود دارد.

با در نظر گرفتن اوضاع سیاسی هفته‌های اخیر پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم، پیش‌بینی شما از دهه‌ تئاتری‌ كه قرار است شروع كنیم چیست؟ سیاست موجود به سوی كنترل هرچه بیشتر صحنه‌ها پیش می‌رود یا حداقل مجالی برای تنفس نمایشنامه‌های سیاسی - اجتماعی وجود خواهد داشت؟

ظواهر امر نشان می‌دهد اصولگرایان سكان قوه مجریه را هم به دست می‌گیرند و سابقه اینها نشان می‌دهد علاقه بسیار زیادی به كنترل دارند ولی نمی‌توانم پیش‌بینی كنم میزان این كنترل چقدر خواهد بود. امیدوارم با یكدست شدن قدرت كمی مسوولیت‌پذیری نشان دهند و هر خطایی را به گردن دولت نیندازند، چون دیگر دولت روحانی وجود ندارد كه تقصیرها را به گردنش بیندازند. اگر در فكر آشتی با ملت باشند و بخواهند خودشان را مترقی‌تر از دولت كنونی نشان دهند، قاعدتا باید فضا را بهتر كنند اما اگر اهداف دیگری در سر داشته باشند وضعیت برای فرهنگ و هنر سخت‌تر می‌شود. تردید ندارم بیكار نمی‌نشینند و می‌دانم در گذشته دستگاه عدلیه در برخورد با تئاترها چه كرده است. یك جریانی باید آگاهی دهد كه كنترل و سخت‌گیری در فرهنگ راه به جایی نمی‌برد و ضرورت وضعیت حال حاضر هم نشان می‌دهد به یك آشتی ملی نیازمندیم. راه آشتی با ملت هم كنار آمدن با تعاریف مردم از فرهنگ و هنر است. برای سوپاپ اطمینان هم شده درها نباید به روی مردم بسته شود. نباید رو در روی ملت بایستند، اما به هرحال می‌دانیم كه گروهی از اینها برای رای و نظر مردم اعتبار و ارزشی قائل نیستند.

البته یكدست شدن قدرت در گذشته تجربه شده و به یاد داریم كه برای تئاتر و فرهنگ اصلا اتفاق خوشایندی رخ نداد.

در دوره‌ مورد نظر شما نمایش ترتیب می‌دادند كه تمام شاهان ایران از كوروش هخامنشی گرفته تا نادرشاه افشار در برابر احمدی‌نژاد زانو می‌زدند، یعنی یك تحریف تاریخی برآمده از خودشیفتگی و خودبزرگ‌بینی. شاید امكان می‌دادند یكی، دو كارگردان مورد علاقه مردم در حاشیه كار كنند ولی در اصل یك انحراف فرهنگی خطرناك‌تری را ترویج می‌كردند. دور سر خودشان هاله مقدس می‌دیدند و در كارشان ذره‌ای صداقت وجود نداشت. اصل جریان فرهنگی‌‌شان به‌شدت خطرناك‌ و انحرافی بود.

نمایشی كه گفتید كجا اجرا می‌شد؟

در شهرهای مختلف ایران وقتی احمدی‌نژاد به سفر استانی می‌رفت. مثل پیش‌پرده‌خوانی قبل از سخنرانی رییس‌جمهور بازیگران گریم شده در لباس پادشاهان ایران می‌آمدند و در برابر او زانو می‌زدند. نه اینكه نمایش كیفیت خاصی داشت، قطعا خیر، ولی می‌خواهم بگویم حجم توهم و تحریف تاریخ بسیار بالا بود.

بعضی معتقدند تئاتر همین حالا هم تحت انقیاد قدرت قرار گرفته و گوش به فرمان عمل می‌كند، آیا با این نظر موافق هستید؟

موافق نیستم. كسانی هستند كه هنوز به تعریف هنر اعتقاد دارند، هنوز به تاثیر احتمالی هنر و خلاقیت اعتقاد دارند، همچنان به پیوند ریشه‌ای هنر نمایش با مردم اعتقاد دارند. البته جریان مقابل فرهنگ به عده‌ای كه راه دیگری می‌روند امكانات داده‌اند و بزرگ‌ترین و مجلل‌ترین سالن‌ها را برای اجرای نمایش‌های تبلیغی تفننی در اختیارشان گذشته‌اند. به قولی باید گفت دور دورِ اینهاست كه درآمد خوبی هم كسب می‌كنند و رسانه دارند. فعلا در بحران هستیم ولی این ارتباط قطع نمی‌شود. تئاتر پیش از اینكه سیاسی باشد یك هنر تفكر‌برانگیز اجتماعی است. به تئاترهای یونان و شكسپیر نگاه كنیم؛ اصلا فكر نكنیم نویسنده‌ای مثل شكسپیر هم خیلی راحت بوده هرچه می‌خواهد بنویسد. كنترل وجود داشته ولی هنر خلاق كه به راحتی دم به تله نمی‌دهد، هرطور شده كارش را پیش می‌برد. تاكید می‌كنم كار هنر شعار دادن نیست و باید از طریق ابداء زیبایی‌شناسی و خلق فرم، زندگی روزمره و اندیشه مردم را ارتقا دهد.

فكر می‌كنید چنین پتانسیلی وجود دارد؟

حتما وجود دارد، حتی اگر اجرا نشود. اطمینان دارم بیشه ما خالی نیست و هنرمندان تئاتری داریم كه شیفته تبلیغات كاذب دورهمی‌ها و پاداش‌های آنچنانی نیستند. اینها در سكوت به زمانه می‌نگرند و كارشان را پیش می‌برند. به هرحال در دوره فردوسی و خلق شاهنامه، شاعری مانند عنصری هم می‌زیسته، ولی شما الان چهار بیت از عنصری بخوانید. ما نباید به پاداش فوری، بلكه به ذات هنر فكر كنیم كه سختی دارد. هنرمندان تافته جدابافته نیستند و تئاتر نیز مثل تمام عرصه‌های اجتماعی سختی می‌كشد. خون ما از مردم رنگین‌تر نیست و به همان میزان با دشواری مواجه هستیم.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابك احمدی