پایگاه خبری تئاتر: آشنایی من با عباس كیارستمی در حوالی آخرهای دهه 1340 پیش آمد؛ وقتی كه او به عنوان گرافیست در كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان مشغول به كار بود. همان موقعها بود كه فیلم كوتاه «نان و كوچه» را برای كانون ساخته بود. در سال 1349 و فیلم قصه پسربچهای بود كه پس از خرید نان و بازگشت به خانه، در كوچه با سگ ولگردی روبهرو میشد.
هراس و ترس او از اینكه چگونه باید خود را از دست این سگ وحشی خلاص كند و به خانه بازگردد. كیارستمی فیلم را هیجانآور و جذاب و سینمایی از كار درآورده بود. هنر او در همان فیلم كوتاه چند دقیقهای بهرهگیری از بازی طبیعی و راحت یك كودك بود. او از همان زمان نشان داد كه تا چه حد روی شخصیت و احوال و روحیه كودكانه، تسلط و تبحر دارد. بعدتر با «سهگانه كوكر»ش (خانه دوست كجاست، زندگی و دیگر هیچ و زیر درختان زیتون) به كاملترین و دقیقترین وجهی، بچهها را در نقشهایشان هدایت كرد و این مشخصه كارهایش شد.
سال 1350 بود كه از كیارستمی خواستم برای فیلم من «رشید» طراحی پوسترها و ساخت تیتراژ را انجام دهد. او تیتراژ را درون شیشههای عینكی كه به هنگام فرار قهرمان داستان (بهروز وثوقی) بر زمین میافتاد، قرار داد. برای پوستر هم چهره بهروز را به گونه گرافیكی بر زمینه فرار او، طرحریزی كرد كه بسیار شكیل از كار درآمد.
در سال 1351 با كیارستمی كه فیلم دیگری به اسم زنگ تفریح ساخته بود قراری گذاشتم برای فیلم بعدیام «حكیمباشی» هم تیتراژِ بسازد. او با تخصص و تجربهای كه در زمینه طراحی گرافیك داشت تیتراژی فوقالعاده با تصاویر نقاشی و صدای یك زوال و در یك حركت متوالی به وجود آورد. سالها بعد كه یك روز با هم بودیم به من گفت: «تو بابت تیتراژ حكیمباشی سه هزار تومان بدهكاری.»گفتم: «من نباید میپرداختم، وظیفه تهیهكننده بود.» گفت: «بنده تیتراژ را برای تو درست كردم.» گفتم: «باشه، میخواهی سه هزار تومان را بهت بدهم؟» خندید و گفت: «حالا شده سه میلیون».
عباس كیارستمی استاد بود. فیلمسازی منحصر به فرد. سینمای او غریزی و به نوعی شاید هم بتوان گفت «رئالیستی» بود. اما رئالیستی كه در فیلمهایش به كار میبرد آن نبود كه معمولا از یك اثر رئالیستی - مانند فیلمهای قدیم ایتالیایی - سراغ داشتیم. سینمایی آرام، با تكرار صحنهها و اغلب با دیالوگهای اندك. سینمایی كه آثار روبر برسون فرانسوی را به خاطر میآورد، در عین حال با سبك و روال آن فیملساز تفاوت بسیار داشت.
این سبك با خانه دوست كجاست آغاز شد و با قصهای چند خطی، از پسربچهای كه اشتباها دفتر مشق همشاگردیاش را با خود برده بود و حالا باید آن را تا شب نشده به او برساند. فیلم زیبا و شاعرانه و تصاویرش در آن روستای سرسبز و چشمنواز و دلپذیر بود.
از زمان فیلم «باد ما را خواهد برد» به بعد، من نقدهای نسبتا تند و صریح درباره آثار كیارستمی نوشتم و در یكی از روزها كه همدیگر را دیدیم، گفتم: «مرا ببخش كه آنطوری درباره فیلمهایت نوشتم.» با همان لبخند خاص خودش - كه كمتر شاهدش بودیم- گفت: «ببین من نقدهای تعریفی درباره فیلمهایم را نمیخوانم ولی نقدهای تو را میخوانم، اصولا اینجور نقدها را میخوانم.»
كیارستمی همچون فیلمهایش، زندگی و مرگ غیر قابل تصوری داشت. در ماه تیر (در اول تیرماه 1319) در تهران به دنیا آمد و در همان ماه (تیر 14 تیر ماه 1395) در پاریس چشم از این دنیا بربست.
نخستین تجربه هنری او نقاشی بود. این هنر را در دوران نوجوانی پی گرفت و وقتی 18 سال داشت از یك مسابقه نقاشی جایزه گرفت. پس از آن در دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران قبول شد. غیر از نقاشی، به طراحی گرافیك هم علاقه نشان داد و توانست از اوایل سال 1340 به عنوان نقاش در «آتلیه تبلیغاتی 7 » به كار اشتغال ورزد. در آنجا به طراحی روی جلد كتابها و پوسترها پرداخت اما فعالیتهای جدی كیارستمی با استخدام در كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان شروع شد. بعد از ساخت دو فیلم كوتاه نان و كوچه و زنگ تفریح در سال 1353 بود كه با ساخت فیلم نیمهبلند مسافر توجهها را به خود جلب كرد.
فیلم قصه پسربچهای دهساله بود در یك شهر كوچك كه به خاطر تماشای مسابقه فوتبال مورد علاقهاش سختی و خطرات را تحمل میكرد تا خود را به پایتخت و به تماشای مسابقه برساند. از همین جا بود كه سبك همیشگی سینمای كیارستمی شكل گرفت. سینمای رئالیستی، ساده و در عین حال پیچیده، او بعد از چند فیلم كوتاه مطرح دیگر سرانجام اولین فیلم بلند داستانیاش را به نام گزارش 1356 ساخت با طرح داستانی از ماجرای زندگی خودش و فیلم با تحسین منتقدان و مجامع سینمایی دنیا مواجه شد.
با این حال، كیارستمی با فیلم خانه دوست كجاست (1356) به اوج هنرش دست پیدا كرد. فیلم در چند جشنواره جهانی مورد تمجید قرار گرفت و به دنبال آن با دو قسمت بعدی زندگی و دیگر هیچ (1370) و زیر درختان زیتون (1373) نشان داد كه یك مولف سینماست از آن پس مورد تقلید فیلمسازهای جهان از جمله ژاپنیها و فرانسویها واقع شد. عاقبت هم در سال 1376 با طعم گیلاس موفق شد نخل طلای جشنواره كن را به دست آورد و البته جایزههای متعدد دیگر ... از همان وقت بود كه محبوب تمامی سینماگران بزرگ دنیا شد.
مارتین اسكورسیزی او را یكی از برترین كارگردانان تاریخ سینمای جهان و نماینده عالیترین سطح هنر در سینما به شمار آورد. ژان لوك گدار گفته بود: «سینما با گریفیث آغاز میشود و با كیارستمی پایان مییابد.» همچنین آكیراكوروساوا دربارهاش گفته است: «به نظرم فیلمهای این كارگردان ایرانی خارقالعاده است.»
خاطرم هست عباس كیارستمی را هنگامی كه در نمایشگاه گلستان و نمایش نقاشیهای همسر سابق خود حضور پیدا كرده بود، دیدم. سال 1387 بود و من آخرین فیلمش «شیرین» را – كه برداشت عجیب و غریبی از منظومه «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی بود- در جشنواره ونیز دیده بودم. به او تبریك گفتم و افزودم: «شیرین حقیقتا اثری آوانگارد بود و خوشم آمد.» پرسید: «مردم چی؟» گفتم: «در جشنواره ونیز هم فقط چند تا تماشاچی به هنگام نمایش فیلم از سالن بیرون رفتند.» نگاهی با لبخند به من كرد و گفت: «من فكر میكردم فقط همان چند تا تماشاچی در سالن بمانند!»
كیارستمی در سالهای آخر دهه 1380 به ساخت فیلم در خارج از ایران روی آورد. نتیجهای كه عایدش شد چندان قابل قبول نبود. ابتدا «كپی برابر اصل» را در سال 1389 در فرانسه و ایتالیا ساخت كه در آن ژولیت بینوش بازی داشت (و جایزه بهترین بازیگر جشنواره كن را هم گرفت) لیكن فیلم نتوانسته بود رابطه تلخ عاشقانه میان زن فرانسوی با مردی انگلیسی را موثر برگزار كند. شاید هم دلیلش آشنا نبودن كیارستمی به فرهنگ آنان بود. همچنان كه فیلم بعدی او «مثل یك عاشق» در سال 1391در ژاپن و ارتباط ظاهرا مادی بین یك پروفسور پیر ژاپنی با یك دختر خودفروش كاملا بیتاثیر بود و با بیاعتنایی منتقدان روبهرو شد و پایانی ناكام برای كیارستمی و سینمای او بود. فیلمسازی كه قاعدتا هرگز مشابهش در ایران به وجود نخواهد آمد.
آخرین دیدارم با كیارستمی در خانهاش بود. در یك شب فراموشنشدنی. با او از همهچیز گفتیم و از خاطرات قدیم و ندیم. یادم هست پرسیدم: «واقعا میخواهی همین جور و به همین سبك به فیلمسازی ادامه دهی؟» با طنز خاص خودش گفت: «آره، آسونه دیگه...»
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: پرویز نوری