حمید پورآذری با تاکید بر این که حمایت از اهالی فرهنگ‌وهنر و به شکل مشخص اهالی تئاتر وظیفه بی‌چون‌وچرای کسانی است که در راس قدرت قرار دارند، معتقد است نمی‌توان به علت عدم تحقق چنین اتفاقی دست روی دست گذاشت یا از این حوزه خداحافظی کرد. او می‌گوید اهالی تئاتر اگر به نیت عمل به مسئولیت اجتماعی‌شان تئاتری شده‌اند، باید بدانند که انتظار قَدردان بودن از سوی آن‌ها که قدرت را به دست دارند خیالی خام بیش نیست.

پایگاه خبری تئاتر: در ناگواری و تلخی به ظاهر بی‌پایان این روزهایمان از زمان اعلام رسمی شیوع کرونا در ایران حرفی نیست. شرایطی اسفناک که دامن همه مردم و از جمله اهالی فرهنگ‌وهنر و به شکل مشخص تئاتری‌ها را گرفته است اما یکی از کسانی که همچنان می‌توان از او پرسید «چه باید کرد؟» حمید پورآذری است، کارگردانی باتجربه و بادانش که به‌حق طبق آن‌چه علی‌اصغر دشتی، دیگر کارگردان تئاتر می‌گوید «عینیت امید» است و اندیشیدن به آن‌چه کرده است «همچنان کورسوی امید و ایستادن را شعله‌ور می‌کند.»

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگویی است با او که نامش برایمان مترادف تجربه زیستن، همراه‌شدن و شکل‌دادنِ امری به نام تئاتر با طیف‌های مختلف جامعه از دانشجویان تا مهاجران افغانستانی، از کودکان کار تا آسیب‌دیدگان از معضلات اجتماعی و... با تاکید بر اهمیتِ مکانِ اجرا است. گفت‌وگویی در خصوص وضعیت این روزهای اهالی تئاتر، لزوم تقلیل‌ندادن مصائب‌شان به یک‌قران، دوزار کمک‌هزینه فرضی، جنگی احتمالی که پس از کنترل کرونای این روزها افسارگسیخته بر سر اجرا در سالن‌های دولتی میان‌شان درخواهد گرفت و جست‌وجوی پاسخ این سوال که چرا باید بر سر آن‌چه به سمت تئاتری‌بودن سوق‌شان داده است بایستند و عقب ننشینند.    

 نمایش «حسینقلی مردی که لب نداشت»، با بازی نوجوانان افغان- تالار مولوی- ۱۳۸۷

اگر موافقید می‌خواهم گفت‌وگو را با این سوال آغاز کنم که وضعیت اهالی تئاتر را از سوم اسفند ۱۳۹۸؛ زمان انتشار نخستین اطلاعیه روابط‌عمومی وزارت فرهنگ‌وارشاد اسلامی مبنی بر تعطیلی یک هفته‌ای کلیه فعالیت‌های فرهنگی‌هنری در پی شیوع ویروس کرونا تا امروز، نیمه مرداد ۱۴۰۰ که سراسر تعطیلی و بازگشایی مکرر سالن‌های نمایشی دولتی و خصوصی و بلاتکلیفی بود چگونه می‌بینید؟ می‌خواهم تاکید کنم این سوال را از هنرمندی می‌پرسم که علی‌اصغر دشتی، کارگردان شناخته‌شده تئاتر در سالروز تولدش، ۱۴ مرداد نوشت: «حمید عزیزم! باز هم می‌خواهم به تو پناه ببرم که تو خود عینیتِ امیدی. اندیشیدن به تو، بی‌تردید همچنان کورسوی امید و ایستادن را شعله‌ور می‌کند و چه محتاج است این مُلک به چونان تویی...»

هنرمندی که شمایید و ما همواره در مقام جوینده راهی و سازنده مسیری دیده‌ایم‌تان؛ چه وقتی در فاصله سال‌های ۸۴ تا ۸۷ در خانه کودک شوش با بچه‌های افغانستانی کار کردید و حاصلش را در «حسینقلی مردی که لب نداشت» دیدیم، چه هنگامی که «دایره گچی» را با ۸۲ بازیگر از تهران و چهار گوشه‌اش؛ ورامین، اسلامشهر، کرج و حتی گرمسار در فرهنگسرای بهمن اجرا کردید، چه وقتی «دور دو فرمان» را در پارکینگ دانشگاه امیرکبیر شکل دادید، چه آن زمان که در «سال‌ثانیه» در زمین تنیس کاخ سعدآباد مرور کردیم این حقیقت را که نفس‌مان به نفس دیگری گره خورده و حیات‌مان به با هم بودن است و....

اول باید بگویم که اصغر به من خیلی لطف دارد و از او ممنونم.

در جواب سوال‌تان، باید بپرسم کدام اهالی تئاتر منظورتان است؟ آیا منظورتان کسانی است که تاکید می‌کنم با توجه به شرایط موجود، به‌حق چشم‌انتظار حمایت اداره‌کل هنرهای نمایشی‌اند یا کسانی که گمان می‌کنند خودشانند که باید کاری انجام دهند؟

مجددا بر آن‌چه تاکید کردم، تاکید می‌کنم تا مبادا این سوءتفاهم پیش بیاید که «چشم‌انتظار حمایت اداره‌کل هنرهای نمایشی» بودن را در معنایی مذموم به کار نمی‌برم. نه! تئاتر در همه جای جهان، نیازمند حمایت مستقیم یا غیرمستقیم دولت‌ها و شهرداری‌ها است اما در ایران، اگر گمان کنیم چاره‌ای نیست تا زمانی که دولت و شهرداری قدمی بردارند، این زمان هیچ‌گاه نمی‌آید و آن‌ها هیچ‌وقت، هیچ‌کاری نمی‌کنند. چراکه تجربه ثابت کرده است بنای نه دولتِ وقت که مجموعه نظام در خصوص فرهنگ‌وهنر و به‌شکل مشخص تئاتر، بر نکردن و انجام ندادن است و اگر بنا بر انجام کاری بود، اوضاع این چنین که هست، نبود.

پس موظفیم بار دیگر از خود بپرسیم کارکرد «تئاتر» از نظر ما چیست؟ و آیا تئاتر را صرفا به معنای آماده‌کردن نمایشی و اجرا کردنش در مکانی مشخص به مدد کمک‌هزینه دولتی می‌بینیم یا کارکرد دیگری برای آن قائلیم؟ آیا می‌دانیم که این تمرین‌کردن‌ها و روی‌صحنه‌رفتن‌ها، تنها ویترین کار ماست و در پس آن وظیفه‌ای مهم‌تر بر عهده داریم؟

این وظیفه مهم‌تر چیست؟

این وظیفه مهم‌تر از نظر من آگاهی‌دادن است، آگاهی‌دادنی که منجر به کاشتن بذر امید می‌شود. به عقیده من اتفاقا بذر امید جایی در دل این ناامیدکننده‌ترین روزها، جایی که نمی‌دانیم آیا با آن که امروز هم‌صحبت شده‌ایم، فردا هم می‌توان صحبت کرد یا نه؟! جایی که به خود می‌گوییم شاید کسی نیاد و کمکی هم نشود است که کاشته می‌شود. جایی که «می‌خواهیم» و «انجام می‌دهیم» و معتقدم این خواستن و انجام‌دادن خود، عینِ امید است و این آن چیزی است که نباید از دست داد. بحثی بر سر این نیست که وظیفه نهاد بالادستی حمایت‌کردن و تامین بودجه است یا نه، چون وظیفه‌اش است. بر سر این که آن‌چه انجام می‌دهیم آورده مالی دارد یا نه نیز بحثی نیست چرا که ندارد اما آن‌چه باید به خواستن و انجام‌دادن کاری مجاب‌مان کند، هیچ‌کدامِ این‌ها نیست و تنها این است که من، این کار را به خاطر خودم انجام می‌دهم و هنگامی که من شروع به حرکت کنم، بدون شک کسانی دیگر در این مسیر هم‌قدمم خواهند شد. پس به نظر من در بدترین شرایط هم باید کار کرد و اتفاق را رخ داد. با علم به این که اگرچه در چنین شرایطی انتفاع مالی بی‌معناست اما این نهال‌های کوچک ماست که در درازمدت تنه‌ای قرص‌ومحکم خواهد ساخت. نفع این کار در یک قران، دو زار، سی‌شاهی، صناری که امروز به دست می‌آوریم یا نمی‌آوریم نیست، در تنه تنومندی است که در آینده شکل خواهد گرفت و آن‌چه ما امروز می‌کنیم بخشی از آن خواهد بود.

نمایش «هنگامی‌که» به کارگردانی حمید پورآذری در بنیاد امید مهر - آبان ۱۳۹۵

می‌توان گفت در شرایط فعلی و تحت تاثیر دشواری در تامین معاش، دست‌ کم بخشی از اهالی تئاتر قافیه را باخته‌اند و به زعم خودشان، به‌ناچار، چشم‌انتظار کسی هستند که شاید بیاید و کمکی که شاید بشود؟

بله و وقتی مسئله‌مان، فقط و فقط معیشت باشد یعنی موضوع اصلی را کوچک کرده‌ایم. منظور من ابدا این نیست که چگونگی گذران امور روزمره مهم نیست، قطعا مهم است آن هم در شرایطی که تهیه یک وعده غذای ساده دشوار شده است و من این را می‌فهمم اما شان تئاتر که ما کرامت انسانی‌مان را از آن می‌گیرم در این حدواندازه و به این میزان نازل نیست.

اتفاقی که متاسفانه در میان جوانان‌مان هم شاهدش هستیم و مقصرش خودمانیم. ما در عین حال که به ظاهر کشوری ثروتمندیم، در اصل فقیریم و فقرمان در حوزه فرهنگ‌وهنر است. فقری که به خواست نهاد قدرت ایجاد شده است. ثروت ما جز ذخایر طبیعی روی زمین و زیر آن، جوانان‌مان هستند که رهایشان کرده‌ایم و همین موجب وادادگی آن‌ها شده است. خاطرم هست زمانی با میثم امرودی، قائم‌مقام معاونت اجتماعی شهرداری تهران در زمان محمدباقر قالیباف صحبت می‌کردم و از او پرسیدم برنامه شما برای نسل سوم و چهارم چیست؟! و گفتم که هیچ برنامه‌ای ندارید. آیا می‌دانیم اگر بر فرض مثال ارزش هر جوانِ زیر سی سال‌مان را تنها یک میلیون تومان در نظر بگیریم از چه ثروت عظیمی برخورداریم؟! اگر می‌دانیم چرا کاری برای این ثروت عظیم نمی‌کنیم؟! چرا سامانش نمی‌دهیم که در وضعیتی باثبات به سوددهی برسد؟!

اگر در به قول خودتان «این ناامیدکننده‌ترین روزها، جایی که نمی‌دانیم آیا با آن که امروز هم‌صحبت شده‌ایم، فردا هم می‌توان صحبت کرد یا نه؟! جایی که به خود می‌گوییم شاید کسی نیاد و کمکی هم نشود» یکی از همین جوانان بپرسد اساسا چرا باید تئاتر کار کرد؟! پاسخی که حمید پورآذری با توجه به تجربه‌ زیسته‌اش خواهد داد، چیست؟

من به نقطه‌ای برمی‌گردم که خودم متوجه شدم چرا باید تئاتر کار کنم. هنگامی که در پروژه‌ای در آمستردام حضور داشتم و خانمی نویسنده و دراماتورژ که از دوستانم بود در تماشای کاری همراهی‌ام کرد. تئاتری فیزیکال که یکی از مهاجران ایرانی با حضور کودکان مهاجر اجرایش می‌کرد. آن خانم گفت ما از کارگردانِ این کار بسیار ممنونیم چرا که پذیرفته‌ایم نسل بعدی‌مان همین مهاجران هستند و او با کاری که انجام می‌دهد، با «تئاتر» فردایمان را تضمین می‌کند. آن‌جا بود که با خود گفتم داستان همین است و حاصلش کارکردن من با طیف‌های مختلف جامعه از دانشجویان تئاتر تا مهاجران افغانستانی، از کودکان کار تا آسیب‌دیدگان از معضلات اجتماعی و... شد. حاصلش حضور در مرکز و پایینِ شهر و پیداکردن آدم‌ها شد یا ایستادن در نقطه‌ای و خواستن از آدم‌ها که پیدایم کنند. اتفاقی که حاصلش را ۴ یا ۵ سال بعد دیدم و پاسخ من به «چرا باید تئاتر کار کنم؟» است. پاسخ دیگر من این است که تئاتر یک مواجه چندسویه است. دیالوگی است که بین منِ کارگردان، گروه اجرایی، مخاطب و مکان شکل می‌گیرد. این‌ها تجربیاتی است که مجموعه‌ای را می‌سازد و می‌تواند مواجه متفاوتی را برای مخاطب و گروه اجرایی به وجود بیاورد.

باتوجه به صحبت‌هایتان، می‌توانم بگویم زاویه‌ای دیگر را در برابر سوالِ «وضعیت اهالی تئاتر را از سوم اسفند ۱۳۹۸؛ زمان انتشار نخستین اطلاعیه روابط‌عمومی وزارت فرهنگ‌وارشاد اسلامی مبنی بر تعطیلی یک هفته‌ای کلیه فعالیت‌های فرهنگی‌هنری در پی شیوع ویروس کرونا تا امروز، نیمه مرداد ۱۴۰۰ که سراسر تعطیلی و بازگشایی مکرر سالن‌های نمایشی دولتی و خصوصی و بلاتکلیفی بود چگونه می‌بینید؟» باز کردید. سوالی که اندوه، خشم و استیصال از وضعیت موجود را در خود پنهان داشت اما آن‌طور که شما می‌گویید بخشی از این اندوه، خشم و استیصال حاصل عملکرد خودمان و تقلیل‌دادن تئاتر به اجرایی در یکی از سالن‌های دولتی یا خصوصی در صورت بازبودن و صدور اجازه روی صحنه رفتن از سوی اداره‌کل هنرهای نمایشی با تکیه بر کمک‌هزینه دولتی است. کمک‌هزینه‌ای آن‌قدر اندک که کفاف تامین اجاره پلاتو برای تمرین را هم نمی‌دهد چه رسد به اجراکردن.

من می‌خواهم بگویم پدیده‌ای که با آن مواجهیم، چیز جدیدی نیست. این که اداره‌کل هنرهای نمایشی فعلی یا مرکز هنرهای نمایشی سابق یا بودجه‌ای برای پرداخت‌کردن ندارد یا اگر دارد آن‌قدر اندک است که دردی را دوا نمی‌کند. این مشکل مربوط به امروز و دیروز نیست و همیشگی بوده است. پس از شکل‌گیری تئاتر به‌اصطلاح خصوصی، وظیفه پرداخت همین کمک‌هزینه اندک به اکثر گروه‌هایی که در سالن‌های این تئاتر اجرا می‌رفتند نیز از روی شانه‌اش برداشته شده و کاری که برای آن‌ها انجام می‌دهد به عملکرد شورای نظارت‌وارزشیابی آن و صدور و لغو مجوزهای اجرای آن‌ها محدود شده است که اجازه انجام آن را هم نباید می‌داشت و نمی‌دانیم چرا وقتی تئاتری خصوصی است و کمک‌هزینه‌ای نمی‌گیرد همچنان موظف به گذر از فیلتر نظارتی این شوراست؟! و چرا نمی‌پرسیم وقتی قرار است از صفر تا صدِ شکل‌دهی و حفظ و نگه‌داری تئاتر خصوصی با خودمان باشد به چه دلیل باید پذیرای اعضای شورای نظارت‌وارزشیابی شویم و براساس بکن، نکن‌های آن‌ها پیش برویم؟! کجای این، تئاتر خصوصی است؟! و چرا فراموش کرده‌ایم در وهله نخست این نظارت است که باید برداشته شود و فعالین تئاتر خصوصی باید بتوانند برای مکان تحت اختیارشان برنامه درازمدت تعریف کنند و به‌عنوان مثال بگویند در طول سال آینده هر فصل به اجرای کدام کارگردان اختصاص دارد و در کنار آن کدام اجراهای دانشجویی روی صحنه خواهد رفت و کدام بخش از صنایع در صورت حمایت از این اجراها، از پرداخت درصدی از مالیات‌شان به دولت معاف خواهند شد؟ از سوی دیگر بدون شک باید این مطالبه را مطرح کرد و پرسید که همان بودجه اندک چگونه هزینه شده است؟ و شکی در این نیست که سیستم موظف به شفاف‌سازی است.

قصد من از آن‌چه می‌گویم، به هیچ عنوان برداشتن بار مسئولیت از دوش نهاد قدرت، دولت و اداره‌کل هنرهای نمایشی برای حمایت از اهالی تئاتر نیست و اساسا بحثی در لزوم انجام این وظیفه وجود ندارد اما وقتی انجام نمی‌شود باید همین‌طور چشم‌انتظار ماند؟! بیایید موقعیتی را با هم تصور کنیم. روزی را که شیوع ویروس کرونا در ایران کنترل شده است و به وضعیتی مشابه قبل برگشته‌ایم. من به شما قول می‌دهم در آن روز، جنگ درخواهد گرفت. چرا؟ چون همه گروه‌های نمایشی، همه اهالی تئاتر، به‌حق خواهند گفت از پایان اسفند ۹۸ نتوانسته‌اند با آرامش خاطر از حضور تماشاگر و دریافت کمک‌هزینه روی صحنه بروند و حق خود می‌دانند که این اتفاق هرچه زودتر رخ دهد. نگاهی به خیل عظیم چنین متقاضیانی بیندازید و آن را با تعداد اندک سالن‌های دولتی برخوردار از کمک‌هزینه اداره‌کل هنرهای نمایشی مقایسه کنید تا متوجه شوید چرا می‌گویم جنگ درخواهد گرفت. آیا ما که چشم‌انتظار تمام‌شدن بحران فعلی هستیم، از بحرانی که در آینده گریبان‌مان را خواهد گرفت مطلعیم و همچنان منتظریم؟! منتظر چه هستیم؟! و آیا این انتظار درواقع قراردادن خودمان در موقعیتی حقارت‌آمیز نیست؟! و در این میان تنها جوانان هستند که در موقعیت فعلی، تا پیش از فرارسیدن آن جنگِ معهود، متقاضی روی صحنه رفتن می‌شوند چراکه می‌دانند این فرصت دیگر هرگز برایشان پیش نخواهد آمد. آن‌ها می‌دانند بعد از گذر از شرایط موجود به هیچ عنوان راهی به سالن‌هایی که اکنون به آن‌ها نوبت اجرا می‌دهند نخواهند داشت و این نه لطف ما به آن‌ها که ظلمی است که بر آن‌ها روا می‌داریم. 

نمایش «سال‌ثانیه» - مجموعه فرهنگی‌تاریخی کاخ سعدآباد (زمین تنیس)- از مرداد تا مهر ۱۳۹۴

به وضعیت اسفناک تئاتر خصوصی اشاره کردید.

و بگذارید با ذکر خاطره‌ای تکمیلش کنم. خاطرم هست سال ۱۳۹۳ عضوی از شورای مشاوران هنری تئاتر شهر بودم. همزمان با بازسازی این مجموعه که شامل تالار سایه و قشقایی می‌شد علی جنتی که آن زمان وزیر فرهنگ‌وارشاد اسلامی بود برای بازدید آمد. طی صحبت‌هایی که شد او گلایه داشت که ما بعد از انقلاب در حوزه تئاتر سالنی بزرگ و برخوردار از امکانات مانند تالار وحدت و تئاتر شهر نساخته‌ایم. پاسخ من این بود که مشکل ما از آن جایی شروع می‌شود که گمان می‌کنیم تنها زمانی کاری کرده‌ایم که حجم آن‌چه می‌سازیم بزرگ و چشم‌گیر و دهان‌پرکن باشد و چرا به جای آن، به عنوان مثال ۳۰ نقطه را در سطح شهر در نظر نمی‌گیریم و تجهیز نمی‌کنیم و به گروه‌های تئاتری نمی‌سپاریم؟ کاری که لازم نیست به صورت رایگان هم انجامش دهیم و می‌شود از این گروه‌ها خواست مبلغ صرف‌شده را در قالب چندین قسط برگردانند اما به جای آن، چه می‌کنیم؟ به عنوان مثال، کلنگ مکانی را با ادعای ساخت بزرگترین پردیس تئاتر خاورمیانه، در سال ۱۳۷۴ بر زمین می‌زنیم و حدود ۲۳ سال طول می‌کشد تا سرانجام در بهمن ۱۳۹۵، به‌شکل رسمی افتتاحش کنیم! خاطرم هست هنگامی که کار ساخت این پردیس تمام شد اعلام کردند ۱۹۶ میلیارد تومان هزینه کرده‌اند و امروز حاصلش چیست؟ متاسفم که می‌توانم بگویم هیچ!

ظاهرا ساخت این حجم بزرگ به تجهیزِ به عنوان مثال ۳۰ مکان کوچک برای قرارگرفتن در اختیار گروه‌های نمایشی ارجحیت دارد.

می‌دانید چرا؟ چون جایی مانند پردیس تئاتر خاوران، ۲۳ سال نقش قُلَک را بازی کرد و هربار بودجه آمد و گُم شد و این چرخ همین‌طور چرخید. اتفاقی که در پروژه‌های کوچک امکان وقوع ندارد یا دست کم، از امکان وقوع کمتری برخوردار است.    

اشاره کردید که منظورتان ابدا این نیست که چگونگی گذران امور روزمره مهم نیست، قطعا مهم است آن هم در شرایطی که تهیه یک وعده غذای ساده دشوار شده است اما شان تئاتر که ما کرامت انسانی‌مان را از آن می‌گیرم در این حدواندازه و به این میزان نازل نیست. این جملات جدالِ اخیر گروه‌های نمایشی روی صحنه رفته در تماشاخانه‌های خصوصی و اداره‌کل هنرهای نمایشی را به خاطرم می‌آورد.

۱۲ تیر ۱۴۰۰ بود که خبر آمد تهران و ۹۱ شهر دیگرِ ایران در وضعیت قرمز کرونا قرار گرفته‌اند. همان روز سازمان سینمایی اعلام کرد که باز یا بسته بودن سالن‌های سینما را بر عهده سینماداران گذاشته است و این در حالی بود که اداره‌کل هنرهای نمایشی از تعطیلی دو هفته‌ای سالن‌های تئاتر خبر داد. دو هفته‌ای که اگرچه هفت روز اولش گذشت اما در آغاز هفت روز دوم آن و از دوشنبه ۲۱ تیر شاهد بازگشایی و ادامه کار تماشاخانه‌های خصوصی از جمله پردیس تئاتر شهرزاد، تماشاخانه نوفل‌لوشاتو و سالن مشایخی بودیم، بی آن که مدیرکل هنرهای نمایشی اعلام کند خود از رئیس شورای نظارت‌وارزشیابی نهاد تحت نظرش خواسته است مجوز فروش بلیت و آغاز به کار نمایش‌ها را صادر کند و در عوض ۲۶ تیر و با پایان این تعطیلی اعمال‌شده از سوی اداره‌کل، اعلام شد به گروه‌های نمایشی پایبند به آن در تهران مابین سه تا پنج میلیون تومان و در دیگر استان‌ها دو میلیون تومان پرداخت خواهد شد.

گمان می‌کنم این که شما می‌گویید، مسئله اهالی تئاتر در موقعیت کنونی این نیست، نگاه‌کردن به موضوع از زاویه‌ای جز زاویه‌ای که تا پیش از این می‌دیدیم، است.

معلوم است که مسئله ما این نیست. این جدال را می‌توان بازتابِ وضعیتی کلی دانست. وضعیتی که در آن همه‌چیز از دست زمام‌داران امور دررفته و مسئولیت‌پذیری در میان‌شان به صفر رسیده است چراکه پشت خودشان هم خالی است و می‌بینند که ناچارند تکیه بر باد دهند. معلوم است که از این وضعیت چیزی جز بلبشو عایدمان نمی‌شود. وضعیتی که در آن با خود فکر می‌کنیم اگر قرار بر تعطیلی باشد باید جبران خسارت کرد که پولی برای آن نیست پس بهتر است سالن‌های دولتی که اختیارشان را خود در دست داریم تعطیل کنیم و به سالن‌های خصوصی هم نگوییم اجازه بازگشایی ندارند اما مسئولیتش را هم بر عهده خودشان بگذاریم و در نهایت صدقه‌ای سه تا پنج میلیونی در تهران و دو میلیونی در دیگر استان‌ها به آن‌ها که حرف‌مان را خوانده‌اند بدهیم، کاری در راستای تبدیل‌کردن صدقه‌گیری به یک فرهنگ.

خاطرم هست سال ۱۳۹۸ برای آماده‌سازی اجرای «هَلَه. هین. هان. [هَلا]» در همین‌جا، پشت بام عمارت روبرو، ۷۰ میلیون تومان هزینه کردم این اجرا، چیزی حدود ۶۵ میلیون تومان فروخت. یعنی پنج میلیون کم‌تر از میزانی که برایش هزینه شده بود و در عین حال موظف به پرداخت دستمزد به عوامل اجرا هم بودیم. من به شهرام کرمی، مدیر وقت اداره‌کل هنرهای نمایشی مراجعه کردم و توضیح دادم در چنین شرایطی به مبلغی بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان احتیاج داریم. او گفت شورایی وجود دارد که پرداخت نهایتا بیش از ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان را تصویب نخواهد کرد و من ترجیح دادم این مبلغ را دریافت نکنم و زیر بار قرض بروم اما آن کاری را انجام بدهم که گمان می‌کنم درست است. 

حرف من این است که مصائب‌مان را تقلیل ندهیم و در حد یک قران، دوزار نازلش نکنیم. دعوای خاله‌زنکی نکنیم و یادمان نرود اگر چنین کنیم در حال ظلم‌کردن به تئاتریم و یادمان نرود چه وظیفه‌ای بر عهده داریم.

نمایش «هَلَه. هین. هان. [هَلا]» - پشت بام عمارت روبرو- مهر و آبان ۱۳۹۸

می‌خواهم از جملات آخرتان، «یادمان نرود چه وظیفه‌ای بر عهده داریم» گریزی به خداحافظی‌های برخی از اهالی تئاتر از این حوزه زیر بار موج نفس‌گیر ناامیدی و احساس نادیده‌گرفته‌شدن بزنم. خداحافظی‌هایی که گهگاه خبرش را می‌شنویم و بیش از پیش در فکر فرو می‌بردمان که چه بر سرمان آمده است؟

سوال من در برابر این خداحافظی‌ها این است که مگر کسی دعوت‌مان کرده بود تئاتر کار کنیم که حالا خداحافظی می‌کنیم؟! ما خودمان خواستیم تولیدکننده اندیشه باشیم، فکر کنیم، بسازیم و نقشه راه بکشیم و با همه وجودمان آمدیم و باید پای آن بایستیم. اگر از نادیده‌گرفته‌شدن می‌گوییم از خود بپرسیم نهاد قدرتی که انتظار دیده‌شدن از سویش را در دل می‌پروریم، به کدام وجه از فرهنگ‌وهنر اهمیت داده است؟! و ما به چه نیتی وارد این عرصه شدیم؟! اگر به نیت عمل به مسئولیت اجتماعی‌مان آمدیم که گمان می‌کنم چنین است باید بدانیم که انتظار قَدردان بودن از سوی آن‌ها که قدرت را به دست دارند خیالی خام بیش نیست. اساسا مگر پاسخ ما در برابر این سوال آن‌ها که «آیا در حال تامین منافع ما هستید؟»، مثبت است که انتظار قَدردیدن و برصدرنشستن داریم؟! منافعی که با برگزاری جشنواره‌ای سالانه به نام جشنواره تئاتر فجر و در کنار آن سفارش چند کار مناسبتی در طول سال تامین می‌شود و تمام. مگر مایی که حتی شاید کارمان در تضاد با این منافع قرار بگیرد، نقشی در تامین آن داریم که در انتظار حمایت‌شدن به سر می‌بریم؟! یادآوری می‌کنم که منظور من سلب مسئولیت از نهادهای قدرت نیست بلکه نباید توقع بیهوده‌ای از آن‌ها داشت که باعث تخریب و تحقیر ما بشود.

آن‌چه می‌خواهم بگویم شعار نیست. من نیز بارها و بارها و بارها احساس کرده‌ام که در حال کوبیدن سرم به تیزیِ میزم، بارها و بارها و بارها ناامید شده و از خود پرسیده‌ام چه فایده‌ای دارد؟! اما در دلِ این «چه‌ فایده‌ای دارد؟!»ها و «برای چه باید کار کرد؟!»ها از خودم پرسیده‌ام مسیر من کجاست؟! پیشنهاد من چیست؟! دیده‌شدن من چه اهمیتی دارد؟! من درک می‌کنم که همگی‌مان ذاتا کم‌وبیش جاه‌طلبیم و همین جاه‌طلبی بوده که به‌عنوان یکی از محرک‌ها به سمت تئاتر و کارگردانی آن سوق‌مان داده است. بر جاه‌طلبی کارگردان تئاتر نسبت به دیگر عوامل گروه اجرایی تاکید می‌کنم چون در لحظه رورانس اوست که روی صحنه می‌آید و هنگام تعظیم در برابر تشویق تماشاگران می‌داند که همگی می‌دانند هر آن‌چه دیده‌اند حاصل کار او بوده است. همگی این‌ها در جای خود درست است و من هیچ‌کدام را انکار نمی‌کنم اما خداحافظی‌کردن را کنشی فایده‌مند نمی‌بینم و انتخابی غلط می‌دانمش.

من این را چه در مقام مدرس و چه به‌عنوان کارگردان در هنگام هدایت بازیگر، بارها و بارها گفته‌ام؛ اگر مستاصل شدید و نمی‌دانستید باید چه تصمیمی بگیرید سه کار را انجام دهید: راه بروید، مکث کنید، ببینید، راه بروید، مکث کنید، ببینید، راه بروید، مکث کنید، ببینید و این کار را آن‌قدر تکرار کنید تا اولین جرقه زده شود. لزومی ندارد در لحظه و تحت شرایط نامناسب واکنش نشان داد و به عنوان مثال خداحافظی کرد، نه، می‌توان سکوت کرد و گوش داد و فراموش نکرد سکوت، جهان‌مان را تغییر می‌دهد و ناچارمان می‌کند به جای گفتن، حضور قوی داشته باشیم.      


منبع: خبرآنلاین
نویسنده: نرگس کیانی