آیا تعمدی در به جای ماندن خط قلموی رنگ بر دیوارها هست؟ اگر خانم اشمیت، کسیست که حاضر است به خاطر همسرش وقتی را به بازی هویتش بگذراند، اگر کسی است که با تمام ضعفی که بنا به گفته کارل، آقای اشمیت از نظر شخصیت دارد، به او علاقمند است و با شادی زندگی می‌کند، در خانه‌ای با این سطح از تمیزی عمر می گذراند؟

پایگاه خبری تئاتر:  مجهول بودن هویت اشمیت، بر روی طراحی صحنه خانه ای که در آن زندگی می‌کند گذاشته است. البته نه طراحی که در متن انجام شده و یا نه این که این مجهول الهویه بودن بتواند دلیل بر این نوع طراحی باشد. مقصود از این حرف طراحی است که توسط کارگردان نمایش، اسماعیل موحدی، طرح و تایید و بر صحنه ی تالار هنر اجرا شده است.

مکان در این نمایش، آپارتمانی در "لوکزامبورگ" است. ابزار کلی آپارتمان در صحنه تعبیه شده است، دو درب. دو راه ورود و خروج. کتابخانه‌ها، قاب‌های عکس، میز صبحانه و مبل راحتی. رخت آویز. تلفن. همه با اشیا واقعی.

آیا تا به حال به شیوه آپارتمان سازی شهری غیر از اصفهان (مثلا شهرهای جنوبی) توجه کرده اید؟ آیا در فیلم هایی که می‌بینید به تفاوت آپارتمان های کشورهای دیگر با ایران نگاه کرده اید؟ آیا چیزی که بر سن تالار هنر است، یک آپارتمان "لوکزامبورگی" است؟

نحوه چیدمان عناصر در صحنه تقریبا برابر با دستور صحنه نویسنده است. هر چه لازم است در صحنه تعبیه شده. بنا به این چیدمان متقارن، فضاهای بازی در قسمت‌ها مختلف صحنه موجود است. این از قوت های یک طراحی است. طراحی (که همان کارگردان است) فضاهای مختلف و به اندازه‌ای را برای بازی به وجود آورده است. از تمام سطح سن به خوبی استفاده شده. واقع گرا بودن صحنه حتی در بازتاب صدایی که اشیا از برخورد با هم دارند هم رعایت شده است.

اما آیا در سطر اول دستور صحنه نوشته نشده آپارتمانی در "لوکزامبورگ"؟ هیچ گونه المانی از استایل زندگی غیر ایرانی در این طراحی صحنه که برای یک نمایش غیرایرانی است در نظر و اجرا نشده است.

این خود پیش سوالیست برای پرسش‌هایی از قبیل: چرا این رنگ بر دیوارهاست؟ چرا این مبل انتخاب شده است؟ چرا از رومیزی چهارخانه بهره گرفته شده است؟ آیا در "لوکزامبورگ" برای روشنایی خانه از نور سقفی استفاده می شود؟ اگر بخواهیم به این پرسش‌ها بی‌اعتنا باشیم، باید آگاهی نویسنده برای انتخاب شهر "لوکزامبورگ" را هم زیر سوال ببریم! اما گمان نمی‌کنم بتوان به راحتی نام سباستین تیری را زیر سوال برد! یا دست کم این در حیطه اختیارات من نیست!

نکته دیگر اجرای دکور است. اینکه آیا تعمدی در به جای ماندن خط قلموی رنگ بر دیوارها هست؟ اگر خانم اشمیت، کسیست که حاضر است به خاطر همسرش وقتی را به بازی هویتش بگذراند، اگر کسی است که با تمام ضعفی که بنا به گفته کارل، آقای اشمیت از نظر شخصیت دارد، به او علاقمند است و با شادی زندگی می‌کند، در خانه‌ای با این سطح از تمیزی عمر می گذراند؟

از نظر روانشناسی انسانها قادر نیستند مدت طولانی در فضایی که به رنگ های تیز و پررنگ مزین شده دوام بیاورند. البته رنگ قهوه ای چوب، بخاطر خواص آشنای چوب در فضاهای سردسیر، استثناست. شاید اگر خانواده اشمیت در انتخاب رنگ دیوار ها کمی حوصله و دقت بخرج می‌دادند، آقای اشمیت دچار بیماری روانی نمی‌شد! همانطور که چشم بیننده با هارمونی، زیبایی و تاثیر بهتر روبرو می‌گشت!

شاید بیشترین دقت در انتخاب رنگ سفید برای کوچکترین دیوار عمودی صحنه (قرنیز بین دیوار اتاق خواب اشمیت (به رنگ آبی) و کتابخانه ی سمت چپ صحنه(صورتی) ) صورت گرفته بود.آن نقطه را می‌توان استراحتگاهی برای چشم بیننده برشمرد. شاید اگر همین رنگ‌ها کمی رقیقتر شده و به صورت طرحی از کاغذ دیواری یا حتی ساده تر به صورت راه راه‌های نه چندان باریک بر سطح ها زده می شد،این میتوانست قوتی بر طراحی باشد!

نکته ی دیگر استفاده از ویدئو پرژکشن است.این ایده به درستی در اجرا جای گرفته و از آن استفاده می شود. اما در مبحث تاثیر رنگ اجسام صحنه بر نور، می توان به این نکته اشاره کرد که: وقتی سطوحی در صحنه هست که با رنگ های صورتی و آبی پررنگ پوشش داده شده است، بهتر است تغییری بر نور منعکس شونده ایجاد کرد که درست به چشم تماشاگر بر بخورد. همچنین همراه بودن تصویر دریاچه با کوهها و مناظر دیگر به نظر من ضعفی بود که بخاطر شکستها در صحنه و یکدست نبودن تصویر ذهن را تا زمان درک تخیلی تصویر،به صورت نابجا در گیر می نمود.

در نهایت میتوان آنچه روی سن تالار هنر هست را چیدمانی برای اجرای نمایش "آقای اشمیت کیه" دانست و در کاری با این قوت در بازی ها و کارگردانی؛ به راستی جای یک طراحی بر اساس اصول و اسلوب خالیست!