پایگاه خبری تئاتر: معمولا در فیلمنامهنویسی و ایدهپردازی برای روایت پیشنهاد میشود اولین چیزهایی که به ذهن خطور میکنند را گوشهای بنویسید تا از آنها استفاده نکنید. این همان نکتهای است که محمدحسین مهدویان در هیچکدام از آثارش رعایت نکرده است. از اقتباس از یک اثر ادبی گرفته تا رویکردی که به یک واقعه تاریخی دارد، همه و همه در سطحیترین حالت ممکن به تصویر کشیده شدهاند و همین موجب شده است تا او حتی یک اثر معمولی هم نداشته باشد. «مرد بازنده» آخرین فیلم او نیز از این قاعده مستثنی نیست. «مرد بازنده» همانطورکه انتظار میرفت از فقر تصویر رنج میبرد و سطح تحلیل را در همان ایده و کلیت داستان و فیلمنامه متوقف میکند. سرهنگ خسروی با بازی جواد عزتی از کلیشههای کارآگاهی امریکایی با همان دغدغههای خانوادگی و سیاسی وارد جهان فیلمساز شده است.
قرار است مرد بازنده، سرهنگ خسروی باشد که به ساختار بهطور کامل تن داده است و ناگهان طغیان میکند و پیوندهای خانوادگی و انسانی بازسازی میشوند. خود همین جمله نکته طنز ماجراست که مهدویان شورش علیه ساختار را به مولفه کانونی روایت خود تبدیل میکند. سرهنگ خسروی چند ویژگی مهم دارد. دو مورد آن یعنی دنداندرد و تنگناهراسی مهمترین دستاویز فیلمساز برای گسترش شخصیت هستند و بهصورت افراطی بر آنها تاکید میشود و خاصیت دکوری پیدا میکنند.
چیزهایی که قرار است مکمل یک شخصیت باشند و آنها را از دنیای پیرامون متمایز کنند، به یک وسیله تزیینی تقلیل پیدا میکنند. علاوه بر اینها آنقدر دست نویسندگان فیلم خالی است که بار را بر دوش اعتراف و نه گرهگشایی معماها میگذارند. تمام افراد تحت فشار اعتراف میکنند و تقریبا سرهنگ خسروی به عنوان کسی که قرار است معمای قتل را فاش کند به زور متوسل میشود، چه زور بازو و چه قدرتی که ساختار در اختیار او قرار داده است.
البته این خیلی دور از انتظار نیست، در «لاتاری» و فیلمهای دیگرش نیز این قدرتِ بیرون از سوژه است که حرف اول را میزند، نه خود شخصیت! گویی او بهصورت ناخودآگاه برای تغییر، دست به دامن خود عامل است و به نوعی بازوی آن محسوب میشود. اگر از منظر جنایی و معمایی نیز به فیلم نگاه کنیم، مهدویان در دام کلیشههای نموداری گیر افتاده است و ذرهای پا را فراتر نمیگذارد. شاید بر پرده نمایش تصاویر حرکت کنند اما در پس پرده، تمام نمودارها، نخها و کاغذهای کوچکی که فیلمنامهنویسان برای گسترش روایت خود به کار میبرند، دیده میشوند. فیلم حتی در تبدیل این اسکلت به جسم- تصویر- هم ناتوان است. در کل مهدویان استاد ساختن فیلمهایی است که ادعای چیزی را دارند که اتفاقا از آن تهی هستند.
تاریخ در فیلمهای تاریخی او غایب است. فیلمی از او که ادعا دارد وضع موجود را به نقد میکشد، همان را بازتولید میکند، جنایت جنگی در «درخت گردو» که قرار است جنگ را به چالش بکشد، جایی ندارد و فقط احساسات مخاطب را به گروگان میگیرد.
«مرد بازنده» که رسما از فیلمهای معمایی هالیوود گرفته شده است فاقد هرگونه معما، هوش، گرهگشایی، جنایت و قواعد ژانری است. اینها تنها برچسبهایی هستند که بهواسطه حافظه خود بر لحظات فیلم اعمال میکنیم. به عبارت بهتر، فیلم بیشتر روی حافظه داستانی و تصویری ما حساب باز کرده است تا اینکه خودش روایتش را خلق کند. چیزی که کارنامه فیلمسازی مهدویان مدام تکرار میشود.
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: شاهین محمدی زرغان